• (1)تعریف: rising up from or coming out of a surrounding environment or substance; emerging.
• (2)تعریف: coming into notice.
• (3)تعریف: developing as a logical result.
• (4)تعریف: requiring prompt action; urgent.
جمله های نمونه
1. emergent danger
خطر ناگهانی
2. emergent evolution
فرگشت ناگهانه،تکامل فوری
3. an emergent country
کشور نوخاسته
4. an emergent state in a hemophiliac
تغییر ناگهانی در حال بیمار هموفیلی
5. the emergent vegetation along the coast
گیاهان در حال رستن در امتداد کرانه
6. like a lovely goddess emergent from the sea
همانند الهه ی زیبایی که از دریا پدیدار می شود
7. Emergent democracies created markets that were ripe for exploitation.
[ترجمه مرضیه] دموکراسی های نوظهور بازارهایی را ایجاد کردند که برای بهره برداری مناسبند
|
[ترجمه گوگل]دموکراسی های نوظهور بازارهایی را ایجاد کردند که برای استثمار آماده بودند [ترجمه ترگمان]دموکراسی های Emergent بازارهایی را ایجاد کردند که برای بهره برداری مناسب بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. At the centre of this emergent mode of rationality was the negotiation of long-term employment tenure in the immediate post-war years.
[ترجمه گوگل]در مرکز این حالت نوظهور عقلانیت، مذاکره برای تصدی شغل طولانی مدت در سالهای بلافاصله پس از جنگ بود [ترجمه ترگمان]در مرکز این حالت نوظهور عقلانیت، مذاکره دوره تصدی بلند مدت در سال های بعد از جنگ بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. But others are totally unexpected-another example of emergent properties.
[ترجمه گوگل]اما برخی دیگر کاملاً غیرمنتظره هستند - نمونه دیگری از خواص نوظهور [ترجمه ترگمان]اما برخی دیگر کاملا غیرمنتظره هستند - یک مثال دیگر از ویژگی های نوظهور [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Also, like most emergent properties, wear is communication.
[ترجمه گوگل]همچنین، مانند بسیاری از خواص اضطراری، سایش ارتباط است [ترجمه ترگمان]هم چنین، مانند اغلب ویژگی های نوظهور، فرسودگی ارتباطی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The plant, growing erect, will eventually develop emergent leaves.
[ترجمه گوگل]گیاهی که در حالت ایستاده رشد می کند، در نهایت برگ های تازه ایجاد می کند [ترجمه ترگمان]گیاه رشد می کند و در نهایت برگ های اصلی را توسعه می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Like most emergent phenomena, wear is liable to self - reinforce.
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از پدیده های نوظهور، سایش در معرض تقویت خود است [ترجمه ترگمان]مانند بسیاری از پدیده های نوظهور، سایش به خودی خود تقویت می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A colony of ants on the move from one nest site to another exhibits the Kafkaesque underside of emergent control.
[ترجمه گوگل]یک کلنی مورچه در حال حرکت از یک مکان لانه به مکان دیگر، کنترل اضطراری را به نمایش می گذارد [ترجمه ترگمان]کلنی مورچه های روی حرکت از یک لانه به مکان دیگری، قسمت زیرین control را نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Even the computer biomorphs, with their nine genes, had emergent properties.
[ترجمه گوگل]حتی بیومورفهای رایانهای با 9 ژن خود، ویژگیهای ظهوری داشتند [ترجمه ترگمان]حتی the کامپیوتر، با نه ژن آن ها، خاصیت emergent داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The golden weddings and stories of handbell ringers and emergent skiffle groups were getting a bit tame, by comparison.
[ترجمه گوگل]در مقایسه، عروسیهای طلایی و داستانهای زنگهای دستی و گروههای اسکیفل نوظهور کمی رام میشدند [ترجمه ترگمان]مراسم عروسی طلایی و داستان های مربوط به زنگ تلفن همراه و گروه emergent emergent، با مقایسه، کمی اهلی شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• rising out of, emerging from an emergent country, political group, or way of life is becoming powerful or is coming into existence; a formal word.
پیشنهاد کاربران
گاهی بهتره ترجمه بشه: مظهر مثال: runaway of the emergent مظهر لگام گسیختگی
emergent ( adjective ) نوظهور، نو تاسیس در مورد درختان، درختی که از درختان اطراف بلند تر باشد. در مورد گیاهان، گیاهی که برگ و گل ها روی سطح آب ظاهر می شوند.
emergent ( adj ) ( ɪˈmərdʒənt ) =new and still developing, e. g. emergent nations.
in the process of coming into being or becoming prominent. "blockchains are still an emergent technology" developing arising
ظهور پدیدار شدن
emergent ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل ) واژه مصوب: درخت سرافراز تعریف: درختی که تاج آن کاملاً بالاتر از تاج پوشش اصلی است و کاملاً در معرض نور قرار دارد
نو ظهور emergent norm theory نظریه ی هنجارهای نوظهور
قریب الوقوع
ضرورت
طالع بد ill starred
فوریتی سر برآورنده تازه پیدا ، نو پیدا ، نو پدید ، نو پدیدار