embroil

/emˌbrɔɪl//ɪmˈbroɪl/

معنی: اشفته کردن، به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن
معانی دیگر: (در جنگ و کشمکش و غیره) گرفتار کردن، درگیر کردن، دچار (زحمت و دردسر) کردن، مغشوش کردن، درهم و برهم کردن، آشفته کردن، به هم زدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embroils, embroiling, embroiled
مشتقات: embroiler (n.), embroilment (n.)
(1) تعریف: to involve in conflict.
مشابه: entangle, tangle

- The small nation embroiled its neighbor in a dispute over boundary lines.
[ترجمه گوگل] ملت کوچک همسایه خود را درگیر اختلاف بر سر خطوط مرزی کرد
[ترجمه ترگمان] این کشور کوچک همسایه خود را در مناقشه ای بر سر مرزه ای مرزی درگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Don't embroil me in your squabbles!
[ترجمه گوگل] مرا درگیر دعواهایت نکن!
[ترجمه ترگمان] سر your با من حرف نزن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to confuse or complicate.
مشابه: complicate, entangle, snarl

جمله های نمونه

1. I don't want to become embroiled in their arguments.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم درگیر بحث های آنها شوم
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم درگیر بحث های آن ها بشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They became embroiled in a dispute with their neighbours.
[ترجمه گوگل]آنها درگیر اختلاف با همسایگان خود شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها درگیر مشاجره با همسایگان خود شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He became embroiled in a dispute with his neighbours.
[ترجمه گوگل]او درگیر اختلاف با همسایگانش شد
[ترجمه ترگمان]او درگیر مشاجره با همسایگانش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Government insisted that troops would not become embroiled in battles in Bosnia.
[ترجمه گوگل]دولت اصرار داشت که سربازان در نبردهای بوسنی درگیر نخواهند شد
[ترجمه ترگمان]دولت اصرار داشت که سربازان در بوسنی درگیر جنگ نخواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Take care not to get embroiled with those people.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید با این افراد درگیر نشوید
[ترجمه ترگمان]مواظب باشید که با این افراد درگیر نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They are embroiled in a war against their will.
[ترجمه گوگل]آنها بر خلاف میل خود درگیر جنگ هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها درگیر جنگ با اراده خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was reluctant to embroil myself in his problems.
[ترجمه گوگل]تمایلی نداشتم خودم را درگیر مشکلات او کنم
[ترجمه ترگمان]من تمایلی به درگیر شدن در مشکلات خود نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I became embroiled in an argument with the taxi driver.
[ترجمه گوگل]من با راننده تاکسی درگیر شدم
[ترجمه ترگمان]من با راننده تاکسی در یک مشاجره درگیر شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They embroiled Peter in their quarrel.
[ترجمه گوگل]آنها پیتر را در نزاع خود درگیر کردند
[ترجمه ترگمان]در دعوای آن ها با پیتر درگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He embroiled himself in their argument.
[ترجمه گوگل]خودش را درگیر بحث آنها کرد
[ترجمه ترگمان]درگیر جر و بحث آن ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Any hostilities could result in retaliation and further embroil U. N. troops in fighting.
[ترجمه گوگل]هر گونه خصومت می تواند منجر به انتقام گیری شود و نیروهای آمریکایی را بیشتر درگیر نبرد کند
[ترجمه ترگمان]هر گونه خصومت می تواند منجر به انتقام و embroil بیشتر شود ان سربازان در حال جنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I don't want to become embroiled in their quarrels.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم درگیر دعواهای آنها شوم
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم درگیر دعوای آن ها بشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But now city officials find themselves embroiled in a battle with a fierce critic of the law: the Roman Catholic Church.
[ترجمه گوگل]اما اکنون مقامات شهر خود را درگیر نبردی با منتقد سرسخت قانون می بینند: کلیسای کاتولیک روم
[ترجمه ترگمان]اما اکنون مقامات شهر خود را درگیر جنگ با یک منتقد شدید قانون می بینند: کلیسای کاتولیک رم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both products have been embroiled in angry debate.
[ترجمه گوگل]هر دو محصول درگیر بحث های عصبانی شده اند
[ترجمه ترگمان]هر دو محصول درگیر بحث های خشمگین شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Six candidates are embroiled in a Commons clash over who will succeed Bernard Wetherill.
[ترجمه گوگل]شش نامزد درگیر درگیری عوام بر سر اینکه چه کسی جانشین برنارد وتریل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]شش نامزد در یک جلسه مجلس عوام درگیر شده اند که بر روی آن ها جانشین برنارد Wetherill خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشفته کردن (فعل)
confuse, flummox, dishevel, upset, puzzle, harrow, mess, put out, entangle, embrangle, roil, embroil

به نزاع انداختن (فعل)
embroil

میانه برهم زدن (فعل)
embroil

دچار کردن (فعل)
trouble, swamp, embroil

انگلیسی به انگلیسی

• involve in conflict, entangle; become entangled in conflict
when someone is embroiled in an argument or fight, they become deeply involved in it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To involve in conflict or confusion ⚔️
🔍 مترادف: Entangle
✅ مثال: The diplomat's careless words embroiled the country in a diplomatic crisis
To involve or entangle someone or something in a difficult or complex situation, often resulting in conflict or controversy. “Embroil” can also refer to being caught up in a chaotic or messy situation.
...
[مشاهده متن کامل]

درگیر کردن یا گیر انداختن کسی یا چیزی در یک موقعیت دشوار یا پیچیده که اغلب منجر به درگیری یا مشاجره می شود.
همچنین می تواند به گرفتار شدن در یک موقعیت آشفته یا نامرتب اشاره داشته باشد.
مثال؛
The scandal embroiled several high - profile politicians.
A person describing a heated argument might say, “She always manages to embroil herself in drama. ”
In a discussion about a complicated family dispute, someone might say, “The siblings are embroiled in a legal battle over their inheritance. ”

گرفتار کردن. درگیر کردن. گیر انداختن
مثال:
He became embroiled in a dispute with his neighbors.
او درگیر و گرفتار یک مشاجره با همسایه هاش شد.
1 - اشفته کردن 2 - مغشوش کردن 3 - گرفتار کردن یا شدن
درگیر چیزی شدن

بپرس