embrace

/emˈbreɪs//ɪmˈbreɪs/

معنی: اغوش، در اغوش گرفتن، شامل بودن، بغل کردن، در بر گرفتن، پذیرفتن
معانی دیگر: در آغوش گرفتن، در بغل گرفتن، (با میل) پذیرفتن، استفاده کردن از، احاطه کردن، فرا گرفتن (دور چیزی)، گردگیری کردن، در بر داشتن، حاوی بودن، متوجه شدن، در یافتن، درک کردن، در آغوش گیری، آغوش، (حقوق - به طور غیر قانونی به هیئت منصفه دستور دادن یا آن را تحت تاثیر قرار دادن) اعمال نفوذ کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embraces, embracing, embraced
(1) تعریف: to clasp in one's arms; hug.
مترادف: enfold, hug, squeeze
مشابه: caress, clasp, cuddle, fold, press, wrap

- He ran to his wife and embraced her.
[ترجمه سارا] او به سمت همسرش دوید و او را در آغوش گرفت
|
[ترجمه نازی] او به سمت همسرش دوید و او را در اغوش کشید
|
[ترجمه حسین] او به سمت همسرش دوید و او را بغل کرد.
|
[ترجمه شان] او با دویدن به سوی زنش، او را در آغوش گرفت.
|
[ترجمه گوگل] به سمت همسرش دوید و او را در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان] به سوی همسرش دوید و او را در آغوش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take up or accept readily.
مترادف: espouse, welcome
متضاد: repudiate, spurn
مشابه: accept, adopt, receive

- Scientists were reluctant to embrace the theory at first.
[ترجمه گوگل] دانشمندان در ابتدا تمایلی به پذیرش این نظریه نداشتند
[ترجمه ترگمان] دانشمندان در ابتدا تمایلی به پذیرفتن این نظریه نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has abandoned her former religion and embraced a new one.
[ترجمه شان] او مذهب پیشین خود را رها کرد، و مذهب جدیدی را پذیرفت.
|
[ترجمه گوگل] او دین سابق خود را رها کرده و دین جدیدی را پذیرفته است
[ترجمه ترگمان] او مذهب سابق خود را رها کرده و یک فرد جدید را در آغوش گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some teachers were a bit fearful, but most embraced the new technology.
[ترجمه فاطمه بنی علی] عده ایی از معلمان کمی وحشت داشتند، اما اغلب آنها از این فن آوری جدید استقبال کردند.
|
[ترجمه گوگل] برخی از معلمان کمی ترسیده بودند، اما بیشتر آنها فناوری جدید را پذیرفتند
[ترجمه ترگمان] برخی از معلمان کمی وحشت داشتند، اما اغلب این فن آوری جدید را در آغوش گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to take advantage of.
مترادف: seize, take advantage of
مشابه: grab, grasp, make use of, take, utilize

- He was quick to embrace his good fortune.
[ترجمه گوگل] او به سرعت شانس خوب خود را در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان] زود بود که بخت و اقبال بلند خود را در آغوش کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to include or encompass.
مترادف: comprehend, contain, encompass, include
متضاد: exclude, omit
مشابه: caress, comprise, encircle, envelop, enwrap, gird, surround

- This design embraces a variety of styles.
[ترجمه پیمان] این طرح سبک های مختلفی رو در بر میگیرد ( شامل میشود )
|
[ترجمه گوگل] این طرح سبک های مختلفی را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان] این طراحی شامل سبک های گوناگونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The mountains embrace the bay.
[ترجمه Ghazal Hassani] کوه ها خلیج را احاطه کرده اند.
|
[ترجمه گوگل] کوه ها خلیج را در آغوش گرفته اند
[ترجمه ترگمان] کوه ها خلیج را در آغوش می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to join in an embrace; hug.
مترادف: hug
مشابه: clinch, cuddle

- The two friends embraced and said goodbye.
[ترجمه گوگل] دو دوست در آغوش گرفتند و خداحافظی کردند
[ترجمه ترگمان] دو دوست یکدیگر را در آغوش کشیدند و خداحافظی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: embraceable (adj.), embracer (n.)
(1) تعریف: an act or instance of clasping or holding someone in one's arms; hug.
مترادف: enfoldment, hug, squeeze
مشابه: caress, clasp, clinch, cuddle

- He felt happy in her embrace.
[ترجمه گوگل] در آغوش او احساس خوشبختی می کرد
[ترجمه ترگمان] در آغوش او احساس خوشحالی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an enclosure or encirclement.
مترادف: encirclement, enclosure, encompassment
مشابه: surrounding

- The ship was now in the embrace of the ocean.
[ترجمه Ghazal Hassani] اکنون کشتی در حصار اقیانوس بود.
|
[ترجمه گوگل] اکنون کشتی در آغوش اقیانوس بود
[ترجمه ترگمان] کشتی اکنون در آغوش اقیانوس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: willing acceptance or adoption.
مترادف: welcome
متضاد: spurn
مشابه: acceptance, adoption, espousal

- His sudden embrace of religion surprised his family.
[ترجمه گوگل] استقبال ناگهانی او از دین خانواده اش را شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان] استقبال ناگهانی او از مذهب، خانواده او را شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to embrace a new profession
حرفه ی جدید را با رغبت آغاز کردن

2. to embrace an opportunity
از فرصت استفاده کردن

3. a fierce embrace
در آغوش گرفتن با حرارت زیاد

4. she felt safe in her mother's embrace
در آغوش مادرش احساس مصونیت می کرد.

5. after the war, the japanese began to embrace western ways
بعد از جنگ ژاپنی ها شروع به پذیرش روش های غربی کردند.

6. she found it difficult to extricate herself from his embrace
برای او دشوار بود که خود را از آغوش او برهاند.

7. She saw them embrace on the station platform.
[ترجمه Ghazal Hassani] او آنها را دید که یکدیگر را بر روی سکوی ایستگاه در آغوش گرفتند.
|
[ترجمه گوگل]او آنها را روی سکوی ایستگاه در آغوش گرفتند
[ترجمه ترگمان]او آن ها را در آغوش کشید و روی سکوی ایستگاه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They were locked in a passionate embrace on the station platform.
[ترجمه گوگل]آنها در آغوشی پرشور روی سکوی ایستگاه قفل شده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها در آغوش پر شور روی سکوی ایستگاه بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I just want a warm embrace and nothing more.
[ترجمه محمد جواد جلالیان] من فقط یک اغوش گرم میخواهم و نه چیزی بیشتر
|
[ترجمه گوگل]فقط یه آغوش گرم میخوام نه بیشتر
[ترجمه ترگمان]من فقط یک بغل گرم و دیگر نمی خواهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She gently released herself from his arms/embrace.
[ترجمه محمد ابراهیم عظمتی] او آرام آرام خود را از آغوش او کنار کشید
|
[ترجمه گوگل]او به آرامی خود را از آغوش / آغوش او رها کرد
[ترجمه ترگمان]او آرام خود را از آغوش او رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They were locked in a passionate embrace.
[ترجمه گوگل]آنها در آغوشی پرشور محبوس شده بودند
[ترجمه ترگمان]او را در آغوش گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We hope these regions will embrace democratic reforms.
[ترجمه محمد ابراهیم عظمتی] ما آرزو میکنیم که این مناطق اصلاحات دموکراتیک را با آغوش باز بپذیرند
|
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که این مناطق اصلاحات دموکراتیک را پذیرا باشند
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که این مناطق اصلاحات دموکراتیک را بپذیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The marriage signalled James's embrace of the Catholic faith.
[ترجمه گوگل]این ازدواج نشان دهنده استقبال جیمز از ایمان کاتولیک بود
[ترجمه ترگمان]این ازدواج حاکی از آن بود که جیمز دین کاتولیک را در آغوش می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He managed to disengage himself from Martha's embrace.
[ترجمه Amir Panahi] هرجوری که بود خودش رو از بغل مارتا بیرون کشید
|
[ترجمه گوگل]او توانست خود را از آغوش مارتا رها کند
[ترجمه ترگمان]او توانست خود را از آغوش مار تا خلاص کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We must embrace the opportunities presented by the new media.
[ترجمه گوگل]ما باید از فرصت های ارائه شده توسط رسانه های جدید استقبال کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید فرصت های ارایه شده توسط رسانه های جدید را بپذیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She broke loose from his embrace and crossed to the window.
[ترجمه گوگل]او از آغوش او جدا شد و به سمت پنجره رفت
[ترجمه ترگمان]از آغوش او رها شد و به سوی پنجره رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. John gently disengaged himself from his sister's tearful embrace.
[ترجمه گوگل]جان به آرامی خود را از آغوش گریان خواهرش جدا کرد
[ترجمه ترگمان]جان با ملایمت خودش را از آغوش اشک های خواهرش جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Closing her eyes, she melted into his embrace.
[ترجمه Shaha] با بسته شدن چشمانش در آغوشش رها شد.
|
[ترجمه گوگل]چشمانش را بست و در آغوش او ذوب شد
[ترجمه ترگمان]چشمانش را بست و در آغوش او ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A moment later they were locked in an embrace .
[ترجمه Shaha] پس از چند لحظه، آنها در آغوش محبوس شده بودند.
|
[ترجمه گوگل]لحظه ای بعد آنها در آغوشی محبوس شدند
[ترجمه ترگمان]یک لحظه بعد آن ها را در آغوش گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اغوش (اسم)
embrace, fagot, armful, arms

در اغوش گرفتن (فعل)
embrace, clasp, entwine, entwist, hug, cuddle, embosom, enclasp, enfold, enclose

شامل بودن (فعل)
embrace, entail, comprise, contain, encompass, include, subtend, consist

بغل کردن (فعل)
embrace, hug, embosom

در بر گرفتن (فعل)
embrace, snuggle, encompass, twine, enclasp, enfold, infold

پذیرفتن (فعل)
vouchsafe, admit, accept, embrace, receive, allow, hear, matriculate, listen

انگلیسی به انگلیسی

• hug, act of wrapping one's arms around another person or thing
hug, hold tight, wrap one's arms around; accept; include; surround; attempt to sway the opinion of a judge or jury through bribery or threats
when you embrace someone, you put your arms around them in order to show your affection for them. verb here but can also be used as a count noun. e.g. they greeted us with warm embraces.
if something embraces a group of people, things, or ideas, it includes them; a formal use.
if you embrace a religion, political system, or idea, you start believing in it completely; a formal use.

پیشنهاد کاربران

1. بغل کردن. در آغوش گرفتن 2. یکدیگر را بغل کردن 3. پذیرفتن 4. اعتقاد آوردن به. ایمان آوردن به 5. ( فرصت ) غنیمت شمردن 6. در بر گرفتن. شامل بودن 7. بغل. آغوش 8. ( عمل ) در بغل گرفتن یا در آغوش کشیدن
مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

he locked her in an embrace
مرد زن را در آغوش گرفت.
Sally found it difficult to disengage herself from his embrace.
سالی برایش سخت بود که خودش را از آغوش او جدا کند.

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: دَربازودن

⚫ نگارش به خط لاتین: Darbāzudan

⚫ آمیخته از: دَر ( em ) و �بازو/ بازودن� ( brace )

...
[مشاهده متن کامل]

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

پسند کردن
در علم حقوق و دادگاه
1 - بطور غیر قانونی به هیئت منصفه دستور دادن یا ان را تحت تاثیر قرار دادن
2 - اعمال نفوذ کردن
آغوش گرفتن، پذیرفتن
مثال: They embraced each other before saying goodbye.
آن ها قبل از خداحافظی یکدیگر را آغوش گرفتند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
در آغوش کشیدن؛ پذیرفتن
در آغوش گرفتن، در بر گرفتن، بغل کردن، شامل بودن
hug, clasp, cuddle, envelop, hold, seize, squeeze, take or hold in one's arms
- accept, adopt, espouse, seize, take on board, take up, welcome
...
[مشاهده متن کامل]

- include, comprehend, comprise, contain, cover, encompass, involve, take in

Embrace
to accept something enthusiastically:
This was an opportunity that he would embrace.
پذیرفتن چیزی با اشتیاق:
این فرصتی بود که او از آن استقبال می کرد.
در اغوش گرفتن، شامل بودن، بغل کردن
embrace ( v, n ) ( ɪmˈbreɪs ) =to put your arms around sb as a sign of love or friendship, e. g. They embraced and promised to keep in touch.
embrace
سفت چسبیدن
بغل کردن
1 -
formal to accept something enthusiastically
رسمی / پذیرفتن چیزی با اشتیاق
This was an opportunity that he would embrace
In fact, embracing differing beliefs is part of what it means to be an American ( or it's supposed to, anyway )
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
the act of holding someone tightly with both arms to express love, liking, or sympathy, or when greeting or leaving someone
اسم/ عمل محکم گرفتن کسی با هر دو بازو برای ابراز عشق، علاقه، یا همدردی، یا هنگام احوالپرسی یا ترک کسی، معانقه
She greeted me with a warm embrace

embrace
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/embrace
شامل بودن، دربرگرفتن
با کمال میل می پذیرم
با دل و جون پذیرفتن
embrace new idea
از ایده ی جدید استقبال کردن
some people are unwilling to embrace new ideas
در اغوش گرفتن
خواستن
در پیش گرفتن
در نظر گرفتن
به استقبالِ چیزی رفتن
اشغال کردن
1. در آغوش گرفتن
2. با میل چیزی را پذیرفتن
استقبال کردن
در آغوش کشیدن
محدود، کم
پذیرفتن
استقبال کردن
✔️ با آغوش باز پذیرایِ کسی یا چیزی بودن
✔️ ( با میل ) پذیرفتن - استفاده کردن از
👈🏿 Oman shows how a fossil fuel producer can embrace clean energy
⚫⚫⚫
👈🏿 saying it “anoints preselected leaders misreads
...
[مشاهده متن کامل]

local dynamics, misinterprets local balances of power, misuses its might, misjudges the toxicity of its embrace, encourages confrontation, exports political models and plays with the sectarian genie. ”
NEW YORK TIMES@

به سراغ چیزی رفتن

با آغوش باز پذیرفتن
پذیرفتن از صمیم قلب
May God bless you with the knowledge of His creation
Because I believe in my heart that I am lucky in the face of destiny, auspicious has chosen your name
The ideal man of my dreams is you, like the young man Ali
...
[مشاهده متن کامل]

The embrace of your arm is a world of my happiness
خداوند تو را ، با دانایی خلقت خود ، نصیب من گرداند
از آنجا که به قلبم اعتقاد دارم که در پیشونی سرنوشت خوش شانس ( بخت ) هستم ، مبارک نام شما را منتخب کرده است
مرد ایده ال رویایی من ، تو باشد مانند علی جوان مرد
آغوش بازوی تو هست جهانی بر خوشبختی من

در آغوش کشیدن، استقبال کردن، در خود داشتن
an act of putting your arms around somebody as a sign of love or friendship ( ibid )
پذیرش مشتاقانه
به کار بستن
پذیرا شدن ( جبهه نگرفتن در برابر چیزی )
به آغوش کشیدن
محصور شدن، محدود شدن
involve - encompass
آغوش گرفتن
The arm that holds me in embrace
بازو که من را در آغوش گرفت
I'm always glad to see your hug
من همیشه خوشحالم که تب و تاب خود را می بینم


embosom در آغوش گرفتن

به قلب /دل خود راه دادن،
( با آغوش باز ) پذیرایِ ( کسی یا چیزی ) بودن،
( با آغوش باز ) کسی را پذیرفتن
Rumi has always been loving. He embraced people of all Faiths.
مولانا از اون اول هم دلسوز و با محبت بود. او هر آدمی رو از هر دین و ایمانی را به قلب خود راه می داد.
با میل و رغبت پذیرفتن
با آغوش باز پذیرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس