فعل گذرا ( transitive verb )حالات: emboldens, emboldening, emboldened
• : تعریف: to make bold; encourage. • متضاد: abash, discourage, dishearten • مشابه: encourage, fortify, nerve
جمله های نمونه
1. The Prime Minister was steadily emboldened by the discovery that he faced no opposition.
[ترجمه مریم] نخست وزیر وقتی می دید هیچ مخالفی سر راهش نیست، روز به روز جسورتر میشد/بی پرواتر میشد.
|
[ترجمه گوگل]نخست وزیر به طور پیوسته با این کشف که با مخالفت مواجه نشد، جرات می کرد [ترجمه ترگمان]نخست وزیر به طور پیوسته با کشف اینکه او مخالف نیست، جسور شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. His success emboldened him to expand his business.
[ترجمه اشکان خدایار] موفقیتش ( موفقیت او ) اورا تشویق میکرد که کسب و کار خود را گسترش دهد.
|
[ترجمه گوگل]موفقیت او باعث شد تا تجارت خود را گسترش دهد [ترجمه ترگمان]موفقیت او به او این بود که کارش را توسعه دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Jack was emboldened to ask Helen to marry him.
[ترجمه گوگل]جک جرأت یافت و از هلن خواست تا با او ازدواج کند [ترجمه ترگمان]جک جرات کرده بود از هلن تقاضا کند با او ازدواج کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Emboldened by her smile, he asked her to dance.
[ترجمه مریم] او که با دیدن لبخند آن دختر دل و جرأت پیدا کرده بود، از او تقاضای رقص کرد.
|
[ترجمه گوگل]از لبخند او جسارت کرد و از او خواست برقصد [ترجمه ترگمان]کریستف که از لبخند او دل دل شده بود، از او خواست که برقصد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. With such a majority, the administration was emboldened to introduce radical new policies.
[ترجمه گوگل]با چنین اکثریتی، دولت جرأت یافت تا سیاست های جدید رادیکال را ارائه کند [ترجمه ترگمان]با وجود چنین اکثریت، دولت به معرفی سیاست های جدید رادیکال کمک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Emboldened by the wine, he went over to introduce himself to her.
[ترجمه گوگل]جرات شده از شراب، رفت تا خود را به او معرفی کند [ترجمه ترگمان]که از شراب دل گرفته بود، رفت تا خود را به او معرفی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. What emboldens him to make the attempt?
[ترجمه گوگل]چه چیزی او را برای انجام این تلاش جرات می دهد؟ [ترجمه ترگمان]چی باعث شد که اون تلاش کنه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. This emboldened me to ask for more help.
[ترجمه گوگل]این من را جرأت داد تا کمک بیشتری بخواهم [ترجمه ترگمان]به من جراتی داد تا از او کمک بخواهم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Emboldened by drink, he walked over to speak to her.
[ترجمه گوگل]جرات شده از نوشیدنی، به سمت او رفت تا با او صحبت کند [ترجمه ترگمان]که جرات نوشیدن آن را داشت، به سوی او رفت تا با او صحبت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Four days of non-stop demonstrations have emboldened the anti-government protesters.
[ترجمه گوگل]چهار روز تظاهرات بی وقفه، معترضان ضد دولتی را جسورتر کرده است [ترجمه ترگمان]چهار روز تظاهرات بدون توقف، به معترضان ضددولتی قوت داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The adolescent is emboldened with an egocentric belief in the omnipotence of logical thought.
[ترجمه گوگل]نوجوان با باور خود محوری به قدرت مطلق تفکر منطقی جسور می شود [ترجمه ترگمان]نوجوانی با اعتقاد خود محور به قدرت مطلق تفکر منطقی، جسور شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. But this latest phase has now also emboldened Bush to press forward with his agenda in strong, conservative strokes.
[ترجمه گوگل]اما این مرحله اخیر، اکنون بوش را نیز جرأت داده است تا برنامه خود را با اقدامات محافظهکارانه و قوی به پیش ببرد [ترجمه ترگمان]اما این مرحله اخیر هم اکنون به بوش این جسارت را داده است که با دستور کار خود با حرکت های محکم و محافظه کارانه روبرو شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Their highly publicized forays energized and emboldened the Catholic Right.
[ترجمه گوگل]هجوم های بسیار تبلیغاتی آنها به راست کاتولیک انرژی و شجاعت بخشید [ترجمه ترگمان]تاخت و تاز معروف آن ها به مذهب کاتولیک قوت بخشید و جسور شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Emboldened by their mandate from the voters, the parties challenged de Gaulle at every turn.
[ترجمه گوگل]احزاب که از دستورات خود از رای دهندگان جسارت یافته بودند، در هر مرحله دوگل را به چالش کشیدند [ترجمه ترگمان]احزاب که از رای خود از رای دهندگان جرات پیدا کرده بودند هر بار دو گل را به چالش کشیدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He thought she looked maddeningly attractive, and emboldened by the fine claret, pressed his knee against hers under the table.
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که او به طرز دیوانهکنندهای جذاب به نظر میرسد و با جسارت در زانوی خوب، زانوی خود را به زانوی او زیر میز فشار داد [ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که او به طرز دیوانه کننده ای جذاب به نظر می رسد، و از این شراب قرمز، که زانوی او را زیر میز می فشرد، جرات کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
با حروف پررنگ/درشت نوشتن cause ( a piece of text ) to appear in a bold typeface. "centre, embolden, and underline the heading"
to make someone brave کسی را قوت قلب دادن، تشجیع کردن کسی Emboldened by drink, he walked over to speak to her Since last year Israel has also been battling PIJ gunmen in Jenin and other Palestinian factions that are emboldened against Israel
تشویق کردن
شجاعت بخشیدن، جسارت بخشیدن، پر رو کردن
Boris Johnson warned against signing a new deal with Iran that 👉will embolden👈 terrorists
قوت قلب دادن
تقویت کردن
جسارت بخشیدن
یک passive verb فعل مجهول است چون از الگویintransitive to infinitive استفاده میکنیم