2. repeated failure in examinations had embittered him
شکست های مکرر در امتحانات کام او را تلخ کرده بود.
انگلیسی به انگلیسی
• bitter, resentful; soured; aggravated
پیشنهاد کاربران
رنجیده خاطر مثال: They were upset and embittered, yet they would say, “Don’t say anything. ” آنها ناراحت و رنجیده خاطر بودند با این حال می گفتند: هیچ چیزی نگویید.