embeddedness

پیشنهاد کاربران

سفت و محکم در جایی قرار گرفتن
تعبیه، جانهادن.
نهادینگی
استقرار
گونه ای استقرار در عالم که مادی و پیشِ پا افتاده است
a mundane, material embeddedness in the world
درونی شده
جاسازی شده
لانه گیری
ریشه داریِ اجتماعی social embeddedness
محصورشدگی
درهم نشینی
واقع شدگی
تثبیت شدگی
درهم تنیدگی، بسترمندی، زمینه مندی، حک شدگی
نهادینه شده
حفظ و نگهداری ( برای مثال حفظ شغل )
ماندگاری
به کنترل تعدادی سازمان غیر تخصصی بر روی یک سازمان تخصصی هم گفته می شود
در هم بافتگی
همراه با سازمان می شود ( جاافتادگی سازمانی ) یا ریشه انداختن در سازمان
ریشه دار شدن
جایگیری
حک شدگی ( اقتصادی.
توضیح: جامعه شناسان اقتصادی از این مفهوم برای بیان کم و کیف تبعیت اقتصاد از روابط اجتماعی استفاده می کنند. به نظر آن ها جامعه از گذشته تاکنون وجود داشته است و اقتصاد همواره در روابط اجتماعی حک شده بوده است.
تعبیه شدگی
در هم تنیدگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس