embattle

/emˈbætəl//emˈbætəl/

معنی: حاضر بجنگ شدن، تحت فشار شدید قرار دادن
معانی دیگر: (برای جنگ) آراستن، رزم آرایی کردن، صف آرایی کردن، (بیشتر به صورت اسم مفعول) جنگیدن، درگیر (کارزار) شدن، (از هرسو) مورد تاخت و تاز (یا انتقاد و غیره) قرار گرفتن، مستحکم کردن، برج و بارو دار کردن، دارای جان پناه کردن، (دیوار قلعه و قصر) دندانه دار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embattles, embattling, embattled
(1) تعریف: to dispose or prepare (troops or a fortification) for battle.

(2) تعریف: to provide with fortifications.

جمله های نمونه

1. to embattle a city
شهری را مستحکم کردن

2. The embattled president had to resign.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور درگیر باید استعفا می داد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور که تحت فشار قرار گرفته بود ناچار بود استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The embattled president also denied recent claims that he was being held hostage by his own soldiers.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور جنگ زده همچنین ادعاهای اخیر مبنی بر گروگان گرفتن توسط سربازان خود را رد کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور تحت فشار نیز ادعاهای اخیر مبنی بر گروگان گرفتن او توسط سربازان خود را تکذیب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Embattled homeowners wanting to sell their homes will face further problems this year.
[ترجمه گوگل]صاحبان خانه هایی که قصد فروش خانه های خود را دارند امسال با مشکلات بیشتری روبرو خواهند شد
[ترجمه ترگمان]Embattled که قصد فروش خانه های خود را دارند امسال با مشکلات بیشتری مواجه خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Or else it becomes an increasingly embattled stance, out of touch with the world.
[ترجمه گوگل]یا در غیر این صورت، این موضع به طور فزاینده‌ای درگیر می‌شود که با دنیا ارتباط ندارد
[ترجمه ترگمان]و یا این که این موضع به طور فزاینده ای تحت فشار قرار می گیرد و از تماس با جهان خارج می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is the embattled president of a university seeking to raise its stature on the higher education landscape.
[ترجمه گوگل]او رئیس دانشگاهی است که به دنبال ارتقای جایگاه خود در چشم انداز آموزش عالی است
[ترجمه ترگمان]او رئیس جمهور تحت فشار یک دانشگاه است که به دنبال افزایش مقام خود در چشم انداز آموزش عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An ambience of embattled loneliness hovers over most of them.
[ترجمه گوگل]فضایی از تنهایی درگیر در بیشتر آنها موج می زند
[ترجمه ترگمان]یک محیط تنهایی در حال تنهایی در بالای سر آن ها در هوا شناور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The embattled mayor explained his position in an interview after the rally.
[ترجمه گوگل]شهردار درگیر در مصاحبه ای پس از تجمع، موضع خود را توضیح داد
[ترجمه ترگمان]شهردار تحت فشار، موقعیت خود را در یک مصاحبه پس از تظاهرات توضیح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The embattled army finally surrendered.
[ترجمه گوگل]ارتش درگیر سرانجام تسلیم شد
[ترجمه ترگمان]ارتش تحت فشار در نهایت تسلیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So powerful had these embattled minorities become, that decent chaps like him had been forced upon the defensive.
[ترجمه گوگل]این اقلیت های درگیر آنقدر قدرتمند شده بودند که افراد شایسته ای مانند او مجبور به دفاع شده بودند
[ترجمه ترگمان]این اقلیت که در اقلیت بودند، این، نجیب مثل او مجبور به دفاع از خود شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The projecting porch with its embattled parapet is rendered with local marl and is a late sixteenth-century addition.
[ترجمه گوگل]ایوان برآمده با جان پناه جنگی آن با مارن محلی رندر شده و از اواخر قرن شانزدهم است
[ترجمه ترگمان]این تراس که به شدت تحت فشار قرار دارد، با marl محلی صورت می گیرد و افزون بر آن، یکی از addition اواخر قرن شانزدهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This was an embattled and a battling faith.
[ترجمه گوگل]این یک ایمان جنگی و جنگجو بود
[ترجمه ترگمان]این یک ایمان در حال جنگ بود و جنگی در کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The embattled Chancellor had been hoping for a public show of loyalty from the Prime Minister.
[ترجمه گوگل]صدراعظم درگیر به نمایش عمومی وفاداری از نخست وزیر امیدوار بود
[ترجمه ترگمان]صدراعظم تحت فشار به نمایش عمومی وفاداری از نخست وزیر امیدوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Embattled Mr Major did manage to avert an immediate world trade war.
[ترجمه گوگل]آقای میجر جنگ زده موفق شد از یک جنگ تجاری جهانی فوری جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]Embattled آقای Major مدیریت یک جنگ تجاری فوری جهانی را مدیریت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The method of radar optimize embattle and the detection techniques for radar networks are studied in this paper.
[ترجمه گوگل]در این مقاله روش بهینه‌سازی راداری و تکنیک‌های شناسایی شبکه‌های راداری مورد بررسی قرار می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]روش بهینه سازی رادار embattle و تکنیک های تشخیص برای شبکه های رادار در این مقاله مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حاضر ب جنگ شدن (فعل)
embattle

تحت فشار شدید قرار دادن (فعل)
embattle

انگلیسی به انگلیسی

• arrange in order of battle, to array for battle; to equip as for battle; supply with battlements

پیشنهاد کاربران

بپرس