embark

/emˈbɑːrk//ɪmˈbɑːk/

معنی: شروع کردن، در کشتی سوار کردن، در کشتی گذاشتن، سوار کشتی شدن
معانی دیگر: (بار و مسافر سوار کشتی و هواپیما و غیره کردن) سوار کردن یا شدن، بار گیری کردن یا شدن، بار کردن، بار زدن (در برابر پیاده شدن یا کردن: disembark)، (مسافرت یا فعالیت به خصوصی را آغاز کردن - معمولا با: on یا upon) مبادرت کردن، دست به کار شدن، آغاز کردن، اقدام کردن به، (در کاری) سرمایه گذاری کردن، عازم شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: embarks, embarking, embarked
(1) تعریف: to put or take aboard a ship or aircraft.
متضاد: disembark

- More cargo was embarked when the ship made its stop in Le Havre.
[ترجمه محمد جواد] محموله بیشتری بارگیری شد وقتی که کشتی در لی هارو ایستاد
|
[ترجمه گوگل] زمانی که کشتی در لو هاور توقف کرد، محموله بیشتری سوار شد
[ترجمه ترگمان] محموله بیشتری سوار کشتی شده بود که کشتی در Le لنگر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to involve or invest in a venture.
مشابه: invest
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to board a ship, esp. to begin a voyage.
متضاد: disembark
مشابه: board, load, sail

- The passengers embarked at Southampton and then sailed to New York.
[ترجمه گوگل] مسافران در ساوتهمپتون سوار شدند و سپس به نیویورک رفتند
[ترجمه ترگمان] مسافران در Southampton سوار شدند و سپس به نیویورک سفر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to set out on or begin some venture (usu. fol. by on).
مترادف: enter upon, launch
مشابه: begin, commence, engage in, enter, venture

- He embarked on a political career.
[ترجمه گوگل] او کار سیاسی را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان] او یک شغل سیاسی را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she decided to embark on a career of nursing
تصمیم گرفت شغل پرستاری را پیش بگیرد.

2. i was ready to embark upon any adventure
آماده ی دست زدن به هر ماجرایی بودم.

3. this is where ship passengers embark or disembark
اینجا محلی است که در آن مسافران کشتی سوار یا پیاده می شوند.

4. Never embark on what comes after without having mastered what goes before.
[ترجمه گوگل]هرگز بدون تسلط بر آنچه پیش می آید، دست به کاری نزنید
[ترجمه ترگمان]هرگز به چیزی که پس از آن که بر آنچه پیش تر می رود دست نزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Maybe it doesn't matter which road we embark on. Maybe what matters is that we embark.
[ترجمه گوگل]شاید مهم نباشد که در کدام جاده حرکت می کنیم شاید مهم این باشد که سوار شویم
[ترجمه ترگمان]شاید اهمیتی نداشته باشد که به کدام جاده برویم شاید چیزی که مهمه اینه که ما سوار هواپیما میشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Passengers with cargo must embark first.
[ترجمه گوگل]مسافرانی که بار دارند ابتدا باید سوار شوند
[ترجمه ترگمان]مسافران با محموله باید اول سوار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Passengers with cars must embark first.
[ترجمه طوماج محمدزاده] مسافران دارای ماشین می بایستی در ابتدا دست به کار شوند.
|
[ترجمه گوگل]مسافرانی که ماشین دارند ابتدا باید سوار شوند
[ترجمه ترگمان]مسافران با خودروها باید اول سوار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was about to embark on a major expedition.
[ترجمه گوگل]او در آستانه یک سفر بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]اون می خواست یه ماموریت بزرگ رو شروع کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The board decided to embark on aggressive overseas expansion.
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره تصمیم گرفت توسعه تهاجمی خارج از کشور را آغاز کند
[ترجمه ترگمان]هییت مدیره تصمیم گرفت با شروع به توسعه تهاجمی در خارج از کشور اقدام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some forethought and preparation is necessary before you embark on the project.
[ترجمه گوگل]قبل از شروع پروژه، کمی پیش بینی و آمادگی لازم است
[ترجمه ترگمان]پیش از شروع پروژه، پیش از شروع پروژه با احتیاط و آمادگی لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is about to embark on a diplomatic career.
[ترجمه گوگل]او در آستانه آغاز یک حرفه دیپلماتیک است
[ترجمه ترگمان]او می خواهد حرفه دیپلماتیک خود را شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The band are about to embark on a six-month world tour.
[ترجمه پرنیان] گروه درحال شروع کردن یک تور شش ماهه جهانی است
|
[ترجمه گوگل]گروه در آستانه آغاز یک تور جهانی شش ماهه است
[ترجمه ترگمان]گروه در حال سوار شدن به یک تور جهانی شش ماهه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is about to embark on a new business venture.
[ترجمه گوگل]او در شرف شروع یک کار تجاری جدید است
[ترجمه ترگمان]او می خواهد وارد یک کسب وکار جدید تجاری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He must also embark on a grueling course of longer-term reforms.
[ترجمه گوگل]او همچنین باید یک دوره طاقت فرسا اصلاحات بلندمدت را آغاز کند
[ترجمه ترگمان]او همچنین باید روند خسته کننده اصلاحات بلند مدت را آغاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شروع کردن (فعل)
start, tee off, begin, start up, commence, launch, set in, embark

در کشتی سوار کردن (فعل)
embark

در کشتی گذاشتن (فعل)
embark

سوار کشتی شدن (فعل)
ship, embark

انگلیسی به انگلیسی

• go on board a ship, put on board a ship; begin; become involved in an enterprise
when you embark on a ship, you go on board before the start of a voyage.
if you embark on something new, you start it.

پیشنهاد کاربران

۱ - تن دادن ( به کاری با وجود اطلاع از ریسک )
۲ - سوار شدن ( به کشتی یا هواپیما و مانند آنها )
۳ - آغاز به کار ( تأسیس بنگاه اقتصادی و مانند آن )
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: دَرسَواردن

⚫ نگارش به خط لاتین: Darsavārdan

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

( مسافرت یا فعالیت به خصوصی را آغاز کردن - معمولا با: on یا upon ) مبادرت کردن - دست به کار شدن - آغاز کردن - اقدام کردن به - شروع کردن
MEANING:
begin ( a course of action )
SYN:
begin - start - commence
...
[مشاهده متن کامل]

e. g.
Argentina president Javier Milei says plans to move embassy to Jerusalem
. . .
Argentina's President Javier Milei visits the Western Wall, Judaism's holiest prayer site during his tour in occupied East Jerusalem's Old City
. .
Argentina President Javier Milei has announced plans to shift his country’s embassy to Jerusalem as he embarked on a visit to Israel.

آغاز کردن
شروع کردن
سوار شدن
متضاد آن disembark : پیاده شدن از کشتی
Embark: سوار شدن به کشتی
بار سفر را بستن - باروبندیل سفر را بستن - راهی سفر شدن
سرمایه گزاری کردن ، زدن
he embarked his fortune in trade
او دارایی خود را به تجارت زد
سوار کشتی شدن
# We embarked at Liverpool
# The passengers embarked at London and then sailed to New York
embark on/upon something
phrasal verb
to start something, especially something new, difficult, or exciting
He embarked on a new career as a teacher.
راهی شدن
به کار گرفتن، استفاده کردن، به کار بستن
در پیش گرفتن
پرداختن ( به موضوع و کار و . . . )
سوارکشتی شدن
launch
بار سفر بستن
آغاز کاری جدید یا سخت ( embark on sth )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس