اسم ( noun )
• (1) تعریف: (usu. used with a pl. verb) the best, taken collectively.
• مترادف: best, cream
• متضاد: dregs
• مشابه: aristocracy, cr�me de la cr�me, nonpareil, pick
• مترادف: best, cream
• متضاد: dregs
• مشابه: aristocracy, cr�me de la cr�me, nonpareil, pick
- The prizewinners were the elite among the competitors.
[ترجمه زهرا] برندگان جایزه در میان رقبای نخبه بودند|
[ترجمه حسین] برندگان جایزه، نخبگان در میان شرکت کنندگان بودند|
[ترجمه سیف الدین] برندگان جایزه ، تخبه هایی در بین شرکت کنندگان در رقابت بودند.|
[ترجمه گوگل] برندگان جوایز نخبه در بین شرکت کنندگان بودند[ترجمه ترگمان] The، نخبگان در میان رقبا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (used with a pl. verb) those having the greatest authority or privilege or highest status.
• متضاد: common, riffraff
• مشابه: aristocracy, bigwigs, establishment, gentry, haut monde, jet set, nobility, society, upper class, upper crust
• متضاد: common, riffraff
• مشابه: aristocracy, bigwigs, establishment, gentry, haut monde, jet set, nobility, society, upper class, upper crust
- It's a posh restaurant and caters to the elite.
[ترجمه گوگل] این یک رستوران شیک است و به نخبگان پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان] این رستوران شیک و شیک است و به نخبگان کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این رستوران شیک و شیک است و به نخبگان کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a type size, as on a typewriter, with twelve characters per inch.
صفت ( adjective )
• : تعریف: chosen as the best.
• مشابه: best, choice, elect, first-class, first-rate, top
• مشابه: best, choice, elect, first-class, first-rate, top
- She was proud to belong to an elite marching corps.
[ترجمه گوگل] او افتخار می کرد که به یک سپاه زبده راهپیمایی تعلق دارد
[ترجمه ترگمان] اون افتخار می کرد که به یه گروه رژه elite تعلق داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون افتخار می کرد که به یه گروه رژه elite تعلق داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید