elimination

/əˌlɪməˈneɪʃn̩//ɪˌlɪmɪˈneɪʃn̩/

معنی: طرد، محو، حذف، زدودگی، رفع
معانی دیگر: زدودگی، رفع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of eliminating; disposal; destruction; dismissal.
مشابه: abolition

(2) تعریف: the state of being eliminated.
مشابه: abolition

جمله های نمونه

1. she favors a total elimination of all taxes
او طرفدار ازمیان برداشتن کامل همه ی مالیات ها است.

2. exercise is good for the elimination of tension
ورزش برای رفع تنش خوب است.

3. The killings are part of a campaign of elimination of the political opposition.
[ترجمه گوگل]این کشتار بخشی از کارزار حذف مخالفان سیاسی است
[ترجمه ترگمان]این قتل ها بخشی از مبارزه حذف احزاب مخالف سیاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their elimination from the competition was a great surprise.
[ترجمه گوگل]حذف آنها از رقابت ها یک شگفتی بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]حذف آن ها از رقابت بسیار غافلگیر کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I solved the problem by a process of elimination.
[ترجمه گوگل]من مشکل را با یک فرآیند حذف حل کردم
[ترجمه ترگمان]من مشکل را با یک فرآیند حذف حل کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Great strides had been made, but the elimination of poverty, Johnson's ultimate aim, was far from complete.
[ترجمه گوگل]گام های بزرگی برداشته شده بود، اما از بین بردن فقر، هدف نهایی جانسون، هنوز کامل نشده بود
[ترجمه ترگمان]گام های عالی برداشته شده بود، اما حذف فقر، هدف نهایی جانسون، بسیار دور از کامل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Elimination of tedious repetitive work such as casting and balancing.
[ترجمه گوگل]حذف کارهای تکراری خسته کننده مانند ریخته گری و تعادل
[ترجمه ترگمان]حذف کاره ای تکراری خسته کننده مانند ریخته گری و بالانس کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The treaty called for the elimination of an entire class of nuclear weapons.
[ترجمه گوگل]این معاهده خواستار حذف یک کلاس کامل از سلاح های هسته ای بود
[ترجمه ترگمان]این معاهده خواستار حذف یک گروه کامل از سلاح های هسته ای شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Second, the elimination of exchange rate uncertainty will stimulate the manufacturing sectors of member countries.
[ترجمه گوگل]دوم، حذف نااطمینانی نرخ ارز، بخش‌های تولیدی کشورهای عضو را تحریک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]دوم، حذف عدم قطعیت نرخ ارز، بخش های تولیدی کشورهای عضو را تحریک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Plans include the elimination of the dome over the reactor.
[ترجمه گوگل]برنامه ها شامل حذف گنبد بالای رآکتور است
[ترجمه ترگمان]طرح هایی شامل حذف گنبد روی رآکتور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By process of elimination, scientists were able to find a cure.
[ترجمه گوگل]با فرآیند حذف، دانشمندان توانستند درمانی پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]با فرآیند حذف، دانشمندان توانستند درمان را پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They commit themselves to strive for its elimination.
[ترجمه sanaz] آنها متعهد شدند در جهت رفع آن بکوشند.
|
[ترجمه گوگل]آنها خود را متعهد می کنند که برای از بین بردن آن تلاش کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها خود را متعهد به تلاش برای حذف آن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The elimination of redundancy means that database searches do not return duplicate sequence information.
[ترجمه گوگل]حذف افزونگی به این معنی است که جستجوهای پایگاه داده اطلاعات توالی تکراری را بر نمی گرداند
[ترجمه ترگمان]حذف افزونگی به این معنی است که جستجوهای پایگاه داده اطلاعات توالی تکراری را باز نمی گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The elimination sequence is presented in Fig.
[ترجمه گوگل]توالی حذف در شکل نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]ترتیب حذف در شکل ۶ ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We were all disappointed by Iowa's elimination in the semi-finals.
[ترجمه گوگل]همه ما از حذف آیووا در نیمه نهایی ناامید شدیم
[ترجمه ترگمان]همه ما از حذف آیووا در مرحله نیمه نهایی ناامید شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرد (اسم)
ablation, rejection, depilation, ostracism, banishing, exorcism, elimination, ejection, excommunication, ejectment, epilation, freeing, resection

محو (اسم)
suppression, abolition, elimination, obliteration, erasure, effacement

حذف (اسم)
cancellation, elimination, expulsion, exclusion, deletion, omission, ellipsis, pretermission, write-off

زدودگی (اسم)
elimination, clearance, rasure

رفع (اسم)
resolution, elimination, removal, resolving, obviation

تخصصی

[سینما] حذف
[زمین شناسی] حذف چگونگی خارج شدن گزنوبیوتیک ها ازجریان خون (بوسیله سوخت وساز یا مدفوع).
[ریاضیات] رفع، دفع، زدودگی، حذف

انگلیسی به انگلیسی

• removal, act of getting rid of; omission, act of leaving out; process of solving simultaneous equations by removing the variables (algebra)

پیشنهاد کاربران

مثال:
It tightens the noose around the neck of the bloodthirsty wolf and will ultimately lead to the elimination of its disgraceful existence from the scene.
این حلقه دور گردن این گرگ خون آشام {رژیم صهیونیستی} را تنگ تر می کند و سرانجام منجر به �حذف� وجود ننگین آن از صحنه می شود.
کوتاه سازی
افزون بر معنی های گفته شده "پاکسازی" هم بکارگرفته می شود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : eliminate
✅️ اسم ( noun ) : elimination / eliminationism / eliminationist
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
دفع ( روانشناسی )
inhibits elimination
عمل دفع را بازداری می کند
elimination ( علوم دارویی )
واژه مصوب: دفع 2
تعریف: فرایند خروج مواد دارویی از بدن
حذف/ پاکسازی
دفع
elimination ( noun ) = حذف، رفع، دفع، طرد، پاکسازی، محو، اخراج، برطرف سازی، ادغام، زدودگی
virus elimination = پاکسازی از ویروس
noise elimination = حذف نویز
waste elimination = حذف اتلاف
...
[مشاهده متن کامل]

elimination method = روش حذفی
social elimination = طرد اجتماعی
disease elimination = حذف بیماری
concerted elimination = حذف همزمان
convention on the elimination of all forms of discrimination against women = کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان

دفع
برای مثال اسم سال ۱۴۰۰ :
تولید ، پشتیبانی ها و مانع زدایی ها
Year of Production, support and elimination of obstacles
از میان بردن_ از میان برداشتن_ از بین بردن
دفع ( داروشناسی و پزشکی )
خلاصی
تعدیل
حذف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس