elevated

/ˈeləˌvetəd//ˈelɪveɪtɪd/

معنی: عالی، مرتفع، علی
معانی دیگر: بلند، فرازین، بالا، بلند شده، فرازیده، برآمده، بالا آمده، پررفعت، جاهمند، فرزینه، فرزانه، فرهیخته، متعال، والا، بیش از حد معمول، مشعوف، دارای شوق و شعف، سرحال، والا elevated thoughts اندیشههای رفیع مشعوف، سرحال بیش از حد معمول an elevated temperature حرارت بالا رجوع شود به: elevated railway

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: raised above a particular level.
متضاد: low, sunken
مشابه: aerial, high

- an elevated platform
[ترجمه گوگل] یک سکوی مرتفع
[ترجمه ترگمان] سکوی بلندی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: mentally, morally, culturally, or socially superior or improved; lofty.
متضاد: base, humble, lowly
مشابه: lofty, noble, rarefied

- the elevated ideas of philosophy
[ترجمه امیرحسین] اندیشه های والای فلسفی
|
[ترجمه گوگل] ایده های عالی فلسفه
[ترجمه ترگمان] ایده های برتر فلسفی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in high spirits.
متضاد: depressed
مشابه: high

- an elevated mood
[ترجمه امیرحسین] حس و حال خوب
|
[ترجمه گوگل] خلق و خوی بالا
[ترجمه ترگمان] خلق و خوی elevated داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an elevated railroad, usu. having tracks on frameworks above street level.

جمله های نمونه

1. elevated thoughts
اندیشه های رفیع

2. an elevated temperature
حرارت بالا

3. he elevated his own relatives to high government positions
او خویشان خود را به مقام های بالای دولتی رساند.

4. he elevated woodcutting into a complicated art
او چوب بری را به عنوان یک هنر پیچیده تعالی بخشید.

5. materials are elevated to the tenth floor by a hoist
مصالح (ساختمانی) را با بالابر به طبقه ی دهم می برند.

6. after the skin becomes elevated and lumpy, pus forms
پس از اینکه پوست برآمده و قلنبه قلنبه شد چرک تولید می شود.

7. hard work and intelligence elevated him to the presidency
پشتکار و هوش او را به مقام ریاست جمهوری ارتقا داد.

8. the angry men spoke with elevated voices
مردان خشمگین با صدای بلند حرف می زدند.

9. the house stood on an elevated site
خانه در جای بلندی قرار داشت.

10. the patient's pulse rate is elevated slightly
نبض مریض کمی بالا (یا تند) است.

11. He has a rather elevated idea of his own importance.
[ترجمه گوگل]او تصور نسبتاً بالایی از اهمیت خود دارد
[ترجمه ترگمان]او عقیده نسبتا مهمی درباره اهمیت خودش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has been elevated to deputy manager.
[ترجمه گوگل]او به سمت معاونت ارتقا یافته است
[ترجمه ترگمان]او به معاون مدیر ترفیع داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was elevated to do the rank of major due to his wise command in the battle.
[ترجمه گوگل]او به دلیل فرماندهی خردمندانه خود در نبرد به درجه سرگردی ارتقا یافت
[ترجمه ترگمان]او به خاطر فرمان عاقلانه خود در نبرد، به مقام کاردینالی ارتقا یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was elevated to the peerage after distinguished service in industry.
[ترجمه گوگل]او پس از خدمات ممتاز در صنعت به درجه همتایان ارتقا یافت
[ترجمه ترگمان]بعد از خدمت متمایز در صنعت به مقام لردی دست یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Some elevated people favor the new policy.
[ترجمه گوگل]برخی افراد بلندپایه از سیاست جدید حمایت می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد برجسته طرفدار سیاست جدید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عالی (صفت)
superior, super, great, fine, top, high-toned, high, grand, brave, gallant, beautiful, splendid, exquisite, excellent, superb, capital, immense, spiffy, imperial, magnificent, nobby, supreme, outstanding, superlative, swank, elevated, lofty, famous, copacetic, top-hole, remarkable, topping, high-grade, sublime, exalted, first-rate, unrivaled, palmary, ripping, wally, whizbang, whizzbang

مرتفع (صفت)
high, brushed, elevated, lofty

علی (صفت)
high, eminent, elevated, lofty

انگلیسی به انگلیسی

• raised high; exalted; joyful, in high spirits
a person or a job or role that is elevated is very important or of very high rank.
if thoughts or ideas are elevated, they are on a high level morally or intellectually.
you say that land or a building is elevated when it is higher than the surrounding area.
see also elevate.

پیشنهاد کاربران

elevated railway: خط راه آهنی که از وسط شهر می گذره و بالاتر از سطح خیابون هاست، ترجمه عربی ش می شه "قطار معلق"
منابع• https://ar.wikipedia.org/wiki/قطار_معلق
برافراشته
متعالی
ارتقا یافته
صعودیافته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : elevate
✅️ اسم ( noun ) : elevation / elevator
✅️ صفت ( adjective ) : elevated / elevating
✅️ قید ( adverb ) : _
رفیع
بالا، زیاد
Allah the Elevated
خدای متعال
افزایش
مرتفع ، ارتقا دادن، بالا بردن

بپرس