elementary

/ˌeləˈmentri//ˌelɪˈmentəri/

معنی: ابتدایی، اصلی، مقدماتی
معانی دیگر: اساسی، بنیادی، اولیه، آغازین، ساده، بدیهی، رجوع شود به: elemental

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to first principles; irreducible; fundamental.
مترادف: basic, elemental, fundamental, rudimentary
متضاد: reducible
مشابه: basal, essential, primary, primordial, radical, ultimate, underlying

(2) تعریف: simple.
مترادف: simple
متضاد: advanced, complicated, difficult
مشابه: easy, facile, introductory, plain, primitive, uncomplicated

- Your conclusion is elementary.
[ترجمه فاطمه] نتیجه ی شما در سطح مقدماتی است
|
[ترجمه لایک کنید ♥️] ابتدای نتیجه شماست
|
[ترجمه ai] نتیجه گیری شما ابتدایی است
|
[ترجمه ] نتیجه گیری شما ابتدایی است.
|
[ترجمه ] نتیجه گیری شما ابتدایی میباشد.
|
[ترجمه گوگل] نتیجه گیری شما ابتدایی است
[ترجمه ترگمان] نتیجه تو ابتدایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: pertaining to primary education.
مترادف: primary

- elementary school
[ترجمه Sina] مدرسه ابتدایی
|
[ترجمه روشا] مدرسه ی ابتدایی /دبستان
|
[ترجمه Scott] ابتدایی
|
[ترجمه لایک کنید ♥️] مدرسه دوره ابتدایی
|
[ترجمه گوگل] دبستان
[ترجمه ترگمان] مدرسه ابتدایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. elementary (or primary) education
آموزش ابتدایی

2. elementary education
آموزش ابتدایی

3. the elementary principles of each science
اصول آغازین هر علم

4. the rich discountenanced elementary education for the workers
طبقه ی ثروتمند از آموزش ابتدایی برای کارگران رو گردان بود.

5. today, electricity is considered to be one of the elementary necessities of life
امروزه برق یکی از نیازهای ابتدایی زندگی محسوب می شود.

6. Most children go to public elementary and secondary schools.
[ترجمه باری] همه ی کودکان به مدارس ابتدایی و راهنمایی می روند
|
[ترجمه ....] اکثر کودکان به مدارس ابتدایی و راهنمایی دولتی میروند.
|
[ترجمه منو لایک کنید تا لایکتون کنم 💙] معمولاً کودکان به مدارس ابتدایی و متوسطه میروند
|
[ترجمه گوگل]اکثر بچه ها به مدارس دولتی ابتدایی و متوسطه می روند
[ترجمه ترگمان]اغلب کودکان به مدارس ابتدایی و راهنمایی می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His classmates were labouring with elementary algebra.
[ترجمه عمت] عمم
|
[ترجمه عمت] همکلاسی هایش با جبر های ابتدایی کار می کردند
|
[ترجمه گوگل]همکلاسی هایش با جبر ابتدایی کار می کردند
[ترجمه ترگمان]هم کلاسی هایش با جبر ابتدایی کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was very shy while she was in elementary school.
[ترجمه Negin] او خیلی خجالتی بود وقتی در دوره ابتدای بود
|
[ترجمه Sepide] او در دوره ابتدایی دختری بسیار خجالتی بود
|
[ترجمه سانافرخی] او وقتی در مدرسه پایه ابتدایی بود دختری بسیار خجالتی بود
|
[ترجمه Joker] او خیاچلی خجالت زده بود وقتی که در مدرسه ابتدایی بود
|
[ترجمه لایک کنید ♥️ لایکتون میکنم] اون دختر در مدرسه ابتدایی خجالتی و گوشه گیر بود
|
[ترجمه Arl] او وقتی در مدرسه ابتدایی بود خیلی خجالتی بود
|
[ترجمه ] او در دوران دبستان بسیار خجالتی بوده است.
|
[ترجمه ] وقتی در دوران ابتدایی بود، خیلی خجالتی بود
|
[ترجمه گوگل]او در دوران دبستان بسیار خجالتی بود
[ترجمه ترگمان]وقتی در مدرسه ابتدایی بود، خیلی خجالتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You've made a very elementary mistake.
[ترجمه ai] اشتباه بچگانه ای مرتکب شدی
|
[ترجمه گوگل]شما یک اشتباه بسیار ابتدایی مرتکب شدید
[ترجمه ترگمان]تو اشتباه بزرگی مرتکب شدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I know a little elementary science.
[ترجمه MANI] من کمی دانش ابتدایی بلدم
|
[ترجمه m.n] من کمی از دانش ابتدایی را میدانم
|
[ترجمه A] من یک دانش اموز ابتدایی هستم
|
[ترجمه گوگل]من کمی علوم ابتدایی بلدم
[ترجمه ترگمان] من یه علم ابتدایی رو میدونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A proton is an elementary particle of matter.
[ترجمه گوگل]پروتون یک ذره بنیادی از ماده است
[ترجمه ترگمان]پروتون یک ذره بنیادی ماده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their course of study includes elementary hygiene and medical theory.
[ترجمه گوگل]دوره تحصیلی آنها شامل بهداشت ابتدایی و نظریه پزشکی است
[ترجمه ترگمان]دوره تحصیلی آن ها شامل بهداشت اولیه و تئوری پزشکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The questions were so elementary that he easily passed the test.
[ترجمه Negin] سوال ها ابتدایی بود و او به آسانی آن هارا حل کرد
|
[ترجمه گوگل]سوالات آنقدر ابتدایی بود که به راحتی در آزمون قبول شد
[ترجمه ترگمان]سوال ها خیلی ابتدایی بودند که او به آسانی آزمون را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm only familiar with the subject at an elementary level.
[ترجمه گوگل]من فقط در سطح ابتدایی با این موضوع آشنا هستم
[ترجمه ترگمان]من فقط با سوژه در سطح ابتدایی آشنا هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This book contains a series of elementary exercises for learners.
[ترجمه گوگل]این کتاب شامل یک سری تمرینات ابتدایی برای زبان آموزان است
[ترجمه ترگمان]این کتاب شامل یک سری تمرینات ابتدایی برای دانش آموزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. One behavioural example that approaches this degree of elementary simplicity concerns hygienic behaviour in honeybees.
[ترجمه گوگل]یک مثال رفتاری که به این درجه از سادگی اولیه نزدیک می شود، به رفتار بهداشتی در زنبورهای عسل مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]یک نمونه رفتاری که این درجه از سادگی ابتدایی را نزدیک می کند رفتار hygienic در زنبوره ای عسل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابتدایی (صفت)
abecedarian, elementary, primary, initial, preliminary, rudimentary, infantile

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

مقدماتی (صفت)
elementary, primary, preliminary, first, anticipatory, introductory, preparatory, preparative, precedential, prep

تخصصی

[عمران و معماری] ابتدایی - مقدماتی - آغازی
[برق و الکترونیک] مقدماتی، اولیه
[ریاضیات] مقدماتی، ابتدایی، عادی، بسیط، جزئی

انگلیسی به انگلیسی

• basic, fundamental
something that is elementary is very simple, straightforward, and basic.

پیشنهاد کاربران

ابتدایی، اولیه
مثال: She teaches at an elementary school.
او در یک مدرسه ابتدایی تدریس می کند.
Elementary Nitrogen
عنصر نیتروژن
بعضی وقتا Native به بجا عجله ای نیست ( Don't Rush ) استفاده میکنن
مقدماتی، ابتدایی، آغازین، پایه، اصلی
در کانون زبان ایران در Reach 2 میشه:
elementary means at the beginning levels
یعنی ابتدایی، مقدماتی
دبستان دوره ابتدایی
اولیه
Elementary electric charge
بار الکتریکی اولیه
elementary means at the beginning level
ابتدایی
کانون زبان ایران
ممنون که شما بهترین ها لایک می کنید

all the children go to the elementary school
( adjective )
elementary means at the beginning level
ابتدایی
کانون زبان ایران
درسطح ابتدائی ودرصطح اولیه هم معنا میده
توی کانون زبانreach 2 میشه:
At the baginning levels
یعنی سطح ابتدایی ، مقدماتی
دوره مقدماتی، ابتدای، آغازین، اولیه
elementary means at the beginning levels

One of the levels in the school in called a elemetary
ابتدایی
مقدماتی
تو کتاب زبان Reach 2 میشه
elementary means at the biginning levels
بدوی

بدیهی

پیش دبستانی 🤣🤣🤣
ابتدایی . دوره مقدماتی
تو کتاب کانون زبان ریچ 2 میشه:
elementary means at the beginning levels.
در کتاب کانون زبان میشه elementary means at the beginning levels
I was not satisfied with your insanity and showed you your elementary level
راضی به بیخوابی و نشان از سطح ابتدایی شما نبودم
ابتدایی
One of the levels in school
پیش پا افتاده
one of the levelsin the school
مقدماتی، ابتدایی
Means at the beginning levels
در دوره های ابتدایی یااغازین
ابتدایی، مقدماتی، دوره های اولیه
مقدماتی
concerning the first and easiest part of a subject
ابتدایی
ابتدایی
دوره ی اول تا ششم الان
آقا رضا داری اشتباه میزنی . ابتدایی نه پیش دبستانی .
ابتدایی😂😂
Elementary means at the beginning levels
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس