elegant

/ˈeləɡənt//ˈelɪɡənt/

معنی: زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز
معانی دیگر: (طرح و نقشه و سبک و لباس و غیره) قشنگ، گیرا، خوش طرح، (آدم) دلپذیر، آراسته، پیراسته، با نمک، دلپسند، ملیح، (اندیشه و فرمول علمی و غیره) ساده و زیبا، ظریف و زیبا، پربراز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: elegantly (adv.)
(1) تعریف: beautifully and tastefully designed or decorated.
مترادف: refined
متضاد: cheesy, garish, gaudy, inelegant, ostentatious, shabby, tacky, tasteless, tawdry, vulgar
مشابه: artistic, beautiful, classy, fancy, fine, gorgeous, grand, luxurious, ornate, posh, sophisticated, splendid, tasteful

- They stayed in an elegant hotel on their honeymoon.
[ترجمه A.A] آنها برای ماه عسلشان در یک هتل شیک اقامت کردند
|
[ترجمه گوگل] آنها در ماه عسل خود در یک هتل شیک اقامت داشتند
[ترجمه ترگمان] آن ها در یک هتل زیبا در ماه عسل ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having especial refinement, taste, or dignity.
مترادف: courtly, cultivated, cultured, dignified, fine, genteel, gracious, polished, refined, sophisticated, urbane
متضاد: coarse, crude, gauche, inelegant, unrefined, vulgar
مشابه: classy, dainty, debonair, distinguished, finished, graceful, recherch�, smooth, tasteful, well-bred

- He impressed her family with his elegant manners.
[ترجمه A.A] او با آدابش خانواده وی را تحت تاثیر قرارداد
|
[ترجمه لیان محمدخانی] او با رفتار شایسته اش خانواده او را تحت تاثیر قرار داد
|
[ترجمه گوگل] او خانواده او را با رفتار ظریف خود تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] او خانواده اش را با ادب و ادب بسیار تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- White tablecloths and silver candlesticks created a more elegant atmosphere for the restaurant.
[ترجمه گوگل] سفره های سفید و شمعدان های نقره ای فضای شیک تری را برای رستوران ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان] رومیزی های سفید و شمعدان های نقره ای، فضای بسیار زیبایی برای رستوران ایجاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of a pleasingly high quality or excellence; superior; fine.
مترادف: choice, classy, exquisite, fine, select
متضاد: casual, cheap, cheesy, everyday, shabby, shoddy
مشابه: fancy

- They were given some elegant dinnerware for their wedding.
[ترجمه گوگل] برای عروسی شان چند ظروف غذاخوری شیک به آنها داده شد
[ترجمه ترگمان] برای عروسی آن ها ظروف ناهار بسیار زیبایی گذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an elegant formula that will show the connection of all the forces in the universe
فرمول ساده و زیبایی که رابطه ی کلیه ی نیروهای جهان را روشن خواهد کرد.

2. an elegant suitcase
چمدان زیبا و خوش ساخت

3. she is not conventionally beautiful but she is quite elegant
او معیارهای زیبایی را ندارد ولی بسیار ملیح است.

4. A truly elegant taste is generally accompanied with excellence of heart.
[ترجمه فریبا قنبری] یک طبع لطیف عموما با قلبی متعالی همراه است.
|
[ترجمه گوگل]طعم واقعاً شیک به طور کلی با برتری قلب همراه است
[ترجمه ترگمان]یک مزه واقعا ظریف به طور کلی با برتری قلب همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lady Yolanda was swathed in elegant furs.
[ترجمه گوگل]لیدی یولاندا با خزهای زیبا پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]لیدی بروتن in زیبا به خود پیچیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Patricia looked beautiful and elegant as always.
[ترجمه منا] پاترشیامثل همیشه زیبا و شیک به نظر میرسید.
|
[ترجمه گوگل]پاتریشیا مثل همیشه زیبا و شیک به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]پاتریشیا هم مثل همیشه زیبا و زیبا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Be elegant and with nice personality.
[ترجمه گوگل]ظریف و با شخصیت خوب باشید
[ترجمه ترگمان]برازنده و با شخصیت خوب باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. one day i will shine elegant.
[ترجمه منا] یک روز به زیبایی خواهم درخشید
|
[ترجمه گوگل]یک روز زیبا خواهم درخشید
[ترجمه ترگمان]یک روز من خیلی باشکوه خواهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is elegant, sensual, conscious of his body.
[ترجمه گوگل]او ظریف، شهوانی، آگاه از بدن خود است
[ترجمه ترگمان]او زیبا و شهوانی است و از جسم خود آگاهی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The building is a showpiece of elegant design.
[ترجمه گوگل]این ساختمان نمایشی از طراحی زیبا است
[ترجمه ترگمان]ساختمان یک showpiece طراحی ظریف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His mother was an elegant, cultivated woman.
[ترجمه گوگل]مادرش زنی شیک پوش و فرهیخته بود
[ترجمه ترگمان]مادرش زن تربیت شده و تحصیل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This season's colours are rich golds and elegant silvers.
[ترجمه گوگل]رنگ های این فصل طلایی غنی و نقره ای ظریف هستند
[ترجمه ترگمان]رنگ های این فصل طلا و نقره ظریف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her dress was simple and austerely elegant.
[ترجمه گوگل]لباس او ساده و شیک بود
[ترجمه ترگمان]لباسش ساده و ساده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She is always so chic, so elegant.
[ترجمه گوگل]او همیشه بسیار شیک، بسیار ظریف است
[ترجمه ترگمان]او همیشه شیک و شیک و شیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We were sitting in the midst of an elegant and well-dressed audience.
[ترجمه گوگل]در میان تماشاچیان شیک و خوش لباس نشسته بودیم
[ترجمه ترگمان]ما در میان یک جمعیت شیک و آراسته نشسته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She glittered at the elegant table.
[ترجمه گوگل]او پشت میز زیبا می درخشید
[ترجمه ترگمان]در آن میز زیبا می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیبا (صفت)
cute, yummy, handsome, beautiful, scrumptious, spiffy, fair, beauteous, elegant, picturesque, goodly, well-favored, well-favoured, bonnie, bonny, chic, stylish, dinky, eyeful, pulchritudinous

برازنده (صفت)
graceful, befitting, elegant

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

ظریف (صفت)
fine, delicate, gentle, graceful, subtile, elegant, chi-chi, witty, jocular, chichi, joky, minikin, precieux

شیک و مد (صفت)
elegant, fashionable, posh

موزون (صفت)
tunable, elegant, harmonic, symphonious, lilting, well-proportioned, well-shaped

با سلیقه (صفت)
elegant, stylish, tasteful

مطابق مد روز (صفت)
elegant, stylish, fashionable, posh, new-fashioned

تخصصی

[کامپیوتر] زیبا، ظریف، یک برنامه با کمترین مقدار حافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکار برده شده برای انجام کارهای گوناگون از حد اقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند .

انگلیسی به انگلیسی

• refined, tasteful; graceful; luxurious
elegant means pleasing and graceful in appearance.
an elegant idea or plan is simple, clear, and clever.

پیشنهاد کاربران

1. برازنده. اراسته. باوقار 2. زیبا، شیک. قشنگ 3. ظریف. دقیق. تمیز 4. با سلیقه. خوش ذوق 5. عالی
مثال:
an elegant black outfit
یک همسفر سیاه پوست زیبا / یک همسفر سیاه پوست با سلیقه و خوش ذوق
an elegant solution
یک راه حل ظریف و دقیق / یک راه حل عالی
شیک و زیبا
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : elegance
✅️ صفت ( adjective ) : elegant
✅️ قید ( adverb ) : elegantly
👈برازنده و جذاب در ظاهر یا رفتار:
👈یک زن ظریف
👈یک کت و شلوار بسیار شیک
👈یک اتاق ناهار خوری زیبا
👈یک ایده، طرح یا راه حل ظریف، هوشمندانه اما ساده و در نتیجه جذاب است. 👉
graceful and attractive in appearance or behaviour:
...
[مشاهده متن کامل]

an elegant woman
a very elegant suit
an elegant dining room

An elegant idea, plan, or solution is clever but simple, and therefore attractive.

زیبا و ساده
باوقار
شسته رفته
زیبا، جذاب، برازنده
هوشمندانه اما ساده
شیک و پیک - دلپسند - ملیح - مدگرا - با سلیقه - آراسته - دلپذیر - ساده و دوست داشتنی - دلپسند - ساده و مبتکرانه ( ایده و طرح )
باوقار، برازنده
( of a scientific theory or solution to a problem )
pleasingly ingenious and simple
effective
ingenious
clever
intelligent


Alluring
Apealling
Beatiful
In a good shape
فاخر
جالب، چشم نواز
شیک
Attractive and well designed
With a beautiful style or shape.
تجملی
موزون و زیبا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس