electrode

/ɪˈlektroʊd//ɪˈlektrəʊd/

معنی: الکترود، قطب مغناطیسی، قطب الکتریکی
معانی دیگر: (برق) الکترود

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a solid conductor through which an electric current enters or exits from an electric or electronic device.

(2) تعریف: the part of an electrical apparatus that collects or emits electric charges or carriers of electric charges, as in a semiconductor.

جمله های نمونه

1. continuous electrode
الکتریسته پیوسته

2. They do this by coating a metal electrode with the polymer and then varying the voltage applied to the metal.
[ترجمه گوگل]آنها این کار را با پوشش دادن یک الکترود فلزی با پلیمر و سپس تغییر ولتاژ اعمال شده به فلز انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها این کار را با پوشش یک الکترود فلزی با پلی مر انجام می دهند و سپس ولتاژ اعمال شده به فلز را تغییر می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The electrode was found to be usable for at least months.
[ترجمه گوگل]مشخص شد که الکترود حداقل برای ماه ها قابل استفاده است
[ترجمه ترگمان]مشخص شد که الکترود حداقل برای چند ماه قابل استفاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The electrodes were made from platinum-blacked platinum gauze to minimize electrode polarization at low frequencies.
[ترجمه گوگل]الکترودها از گاز پلاتین سیاه شده با پلاتین ساخته شده اند تا قطبش الکترود در فرکانس های پایین به حداقل برسد
[ترجمه ترگمان]الکترودها از گاز پلاتین سیاه پلاتین گرفته تا قطبش الکترود را در فرکانس های پایین به حداقل برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. However, competing electrode surface reactions and surface film formation can disrupt the surface reaction and reproducible electrochemical transduction may be compromised.
[ترجمه گوگل]با این حال، واکنش‌های سطح الکترود رقابتی و تشکیل فیلم سطحی می‌تواند واکنش سطحی را مختل کند و انتقال الکتروشیمیایی قابل تکرار ممکن است به خطر بیفتد
[ترجمه ترگمان]با این حال، واکنش های سطح الکترود رقابت و تشکیل لایه سطحی می تواند واکنش سطحی را مختل کند و transduction electrochemical reproducible ممکن است در خطر قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It gives some idea of the cell / electrode arrangement and the random sampling of activity.
[ترجمه گوگل]ایده ای از آرایش سلول / الکترود و نمونه برداری تصادفی از فعالیت می دهد
[ترجمه ترگمان]این کار به یک ایده از آرایش سلول \/ الکترود و نمونه برداری تصادفی از فعالیت می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Newer electrodes using transparent indium-tin oxide as conductor material have increased the electrode density from 36 to 64 per square millimeter.
[ترجمه گوگل]الکترودهای جدیدتر که از اکسید ایندیوم-قلع شفاف به عنوان ماده رسانا استفاده می کنند، چگالی الکترود را از 36 به 64 در میلی متر مربع افزایش داده اند
[ترجمه ترگمان]الکترودهای جدیدتر با استفاده از اکسید ایندیوم - شفاف به عنوان مواد رسانا، چگالی الکترود را از ۳۶ تا ۶۴ درصد در هر میلیمتر افزایش داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Analysis on influence of ground electrode current in HVDC on AC power network.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل تأثیر جریان الکترود زمین در HVDC بر شبکه برق AC
[ترجمه ترگمان]تحلیل تاثیر جریان الکترود زمین در اچ وی دی سی بر روی شبکه قدرت AC
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The prepared expanded graphite modified composite electrode is used for preparing the hydrogen peroxide.
[ترجمه گوگل]الکترود کامپوزیت اصلاح شده با گرافیت منبسط شده برای تهیه پراکسید هیدروژن استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]برای آماده کردن آب اکسیژنه، الکترود کامپوزیت تقویت شده گرافیتی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Secondary cell electrode and fabrication method, and secondary cell, complex cell, and vehicle.
[ترجمه گوگل]روش ساخت و الکترود سلول ثانویه و سلول ثانویه، سلول پیچیده و وسیله نقلیه
[ترجمه ترگمان]الکترود سلول دوم و روش ساخت و سلول ثانویه، سلول پیچیده و وسیله نقلیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lanthanum - tungsten electrode is the substitution product of thorium - tungsten electrode because of its freedom from radioactivity.
[ترجمه گوگل]الکترود لانتانیم - تنگستن به دلیل عاری بودن از رادیواکتیویته محصول جایگزین الکترود توریم - تنگستن است
[ترجمه ترگمان]الکترود Lanthanum - تنگستن است که به خاطر آزادی از رادیواکتیویته، جانشین جانشینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Electrode effects, which are always a hindrance when the Dipole - Dipole array is used.
[ترجمه گوگل]اثرات الکترود، که همیشه مانعی در هنگام استفاده از آرایه دوقطبی - دوقطبی است
[ترجمه ترگمان]هنگامی که آرایه Dipole - Dipole مورد استفاده قرار می گیرد، همیشه یک مانع محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A bioselective membrane electrode sensitive to methyldopa has been prepared by means of banana tissue covering an oxygen electrode and made in flow type.
[ترجمه گوگل]یک الکترود غشایی بیوسلکتیو حساس به متیل دوپا با استفاده از بافت موزی که یک الکترود اکسیژن را می پوشاند تهیه شده و در نوع جریان ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]یک الکترود غشای محافظ برای methyldopa با استفاده از بافت موز آماده شده است که یک الکترود اکسیژن را پوشش می دهد و در نوع جریان ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A needle - plane electrode system was used to study the hydrophobicity of silicone rubber current ( DC ) corona.
[ترجمه گوگل]برای مطالعه آبگریزی جریان لاستیکی سیلیکونی (DC) تاج از یک سیستم الکترود هواپیمای سوزنی استفاده شد
[ترجمه ترگمان]برای بررسی the جریان لاستیک silicone (DC)، از یک سیستم الکترود سوزن - صفحه ای استفاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A plasma rotating electrode process ( PREP ) equipment, process parameters and powder forming mechanism were introduced.
[ترجمه گوگل]تجهیزات فرآیند الکترود دوار پلاسما (PREP)، پارامترهای فرآیند و مکانیزم تشکیل پودر معرفی شدند
[ترجمه ترگمان]در این پژوهش، یک فرآیند الکترود چرخان پلاسما (prep)، پارامترهای فرآیند و مکانیزم تشکیل پودر معرفی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الکترود (اسم)
electrode

قطب مغناطیسی (اسم)
electrode, magnetic pole

قطب الکتریکی (اسم)
electrode

تخصصی

[شیمی] الکترود
[عمران و معماری] الکترود - میله جوش
[برق و الکترونیک] الکترود 1. عنصری رسانا که عملیاتی نظیر گسیل ،جمع آوری ،یا کنترل حرکت الکترونها یا یونها در لامپ الکترونی و یا حرکت الکترونها یا حفره ها در قطعه نیمرسانا را نجام می دهد. 2. پایانه یا سطحی که در آ« الکتریسیته از یک ماده یا محیط به ماده ی یا محیطی دیگر می رود ،مانند الکترودهای باتری ،یا خازن الکترولیتی . 3. یکی از پایانه های مورد استفاده در گرمایش دی الکتریک یا دیاتر می برای اعمال میدان الکتریکی بسامد-بالا به ماده یا جسمی که باید گرم شود. - الکترود
[ریاضیات] برق رسان، الکترود

انگلیسی به انگلیسی

• electrical conductor, part of an electrical circuit; pole of an electric battery
an electrode is a small piece of metal that takes an electric current to or from a source of power or a piece of equipment.

پیشنهاد کاربران

[عمران و معماری] قلم جوش
الکترود
مثال:
electrodes were connected to the device
الکترودها به دستگاه وصل شده بودند.
electrode ( خوردگی )
واژه مصوب: الکترود
تعریف: عنصر رسانایی که از راه آن جریان الکتریکی به محیط وارد یا از آن خارج شود
سَر ، سَرِه ، پایه

بپرس