صفت ( adjective )
• (1) تعریف: a comparative of old; older; born earlier.
• مترادف: older
• متضاد: younger
• مترادف: older
• متضاد: younger
- The elder children had to take care of their younger brothers and sisters.
[ترجمه استاد جوان] بچه های بزرگتر باید از برادران و خواهرانشان مراقبت کنند|
[ترجمه گوگل] بچه های بزرگ باید از برادران و خواهران کوچکتر خود مراقبت می کردند[ترجمه ترگمان] بچه های بزرگ تر مجبور بودند از برادران و خواهران کوچک ترش مراقبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: greater in rank or authority; senior.
• مترادف: senior
• مشابه: ranking, superior
• مترادف: senior
• مشابه: ranking, superior
- He bowed to the opinion of the elder statesman.
[ترجمه گوگل] در برابر نظر دولتمرد بزرگ تعظیم کرد
[ترجمه ترگمان] به عقیده of سیاسی تعظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به عقیده of سیاسی تعظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: earlier in time; former.
• مترادف: bygone, former, old, prior
• مشابه: earlier, olden, previous
• مترادف: bygone, former, old, prior
• مشابه: earlier, olden, previous
اسم ( noun )
• (1) تعریف: an older person.
• مترادف: senior
• مشابه: antediluvian, graybeard, octogenarian, old-timer, oldster, senior citizen
• مترادف: senior
• مشابه: antediluvian, graybeard, octogenarian, old-timer, oldster, senior citizen
- She was taught to respect her elders.
[ترجمه مونا فرشچیان] او یاد گرفته بود که به بزرگتر از خودش احترام بگذارد|
[ترجمه گوگل] به او یاد داده بودند که به بزرگانش احترام بگذارد[ترجمه ترگمان] به بزرگان یاد داده بود که به بزرگ ترها احترام بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an older person who has authority, as in a tribe or clan.
• مترادف: patriarch
• مشابه: dean, matriarch, superior
• مترادف: patriarch
• مشابه: dean, matriarch, superior
- Important decisions were made by the village elders.
[ترجمه مونا فرشچیان] تصمیمات مهمی توسط بزرگان روستا گرفته شد|
[ترجمه گوگل] تصمیمات مهمی توسط بزرگان روستا گرفته شد[ترجمه ترگمان] رهبران روستا تصمیمات مهمی گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in certain Christian sects, a layman who is a governing officer of the church, or a priest of high order.
• مترادف: presbyter
• مشابه: dean, patriarch, preacher
• مترادف: presbyter
• مشابه: dean, patriarch, preacher
اسم ( noun )
• : تعریف: any of various shrubs or small trees that bear clusters of small white flowers and red or blackish berrylike fruits.