صفت ( adjective )
• (1) تعریف: planned or carried out with great care and attention to numerous parts or details.
• مترادف: detailed, intricate, painstaking
• متضاد: simple
• مشابه: complicated, comprehensive, exhaustive, laborious, meticulous, minute, thorough
• مترادف: detailed, intricate, painstaking
• متضاد: simple
• مشابه: complicated, comprehensive, exhaustive, laborious, meticulous, minute, thorough
- He developed an elaborate plan for his escape.
[ترجمه گوگل] او برای فرارش نقشه مفصلی تهیه کرد
[ترجمه ترگمان] او نقشه دقیقی برای فرار خود تهیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نقشه دقیقی برای فرار خود تهیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: characterized by intricate and perhaps excessive detail.
• مترادف: detailed, florid
• متضاد: crude, plain, simple
• مشابه: baroque, busy, complicate, fancy, flamboyant, fussy, intricate, lush, luxuriant, ornate, precious, rococo
• مترادف: detailed, florid
• متضاد: crude, plain, simple
• مشابه: baroque, busy, complicate, fancy, flamboyant, fussy, intricate, lush, luxuriant, ornate, precious, rococo
- They always give such elaborate dinner parties.
[ترجمه سید مهدی مولایی] آنها همیشه چنین ضیافت شام مفصلی را ترتیب می دهند|
[ترجمه گوگل] آنها همیشه چنین مهمانی های شام مفصلی برگزار می کنند[ترجمه ترگمان] اونا همیشه مهمونی شام elaborate رو میدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The royal robes were decorated with elaborate patterns.
[ترجمه گوگل] ردای سلطنتی با نقوش پیچیده تزئین شده بود
[ترجمه ترگمان] ردای سلطنتی با الگوهای پیچیده تزیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ردای سلطنتی با الگوهای پیچیده تزیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: elaborates, elaborating, elaborated
حالات: elaborates, elaborating, elaborated
• (1) تعریف: to develop with attention to the minute details of.
• مترادف: expand
• مشابه: amplify, detail, develop, flesh out, perfect
• مترادف: expand
• مشابه: amplify, detail, develop, flesh out, perfect
- The architects elaborated the design for the new library.
[ترجمه گوگل] معماران طرح کتابخانه جدید را به تفصیل انجام دادند
[ترجمه ترگمان] معماران طرح کتابخانه جدید را به تفصیل شرح دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معماران طرح کتابخانه جدید را به تفصیل شرح دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to create or develop by effort.
• مشابه: develop, devise, flesh out, prepare, work
• مشابه: develop, devise, flesh out, prepare, work
- Together they elaborated a clever scheme.
[ترجمه گوگل] آنها با هم یک طرح هوشمندانه را تدوین کردند
[ترجمه ترگمان] با هم یک نقشه زیرکانه به تفصیل شرح دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با هم یک نقشه زیرکانه به تفصیل شرح دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: elaborative (adj.), elaborately (adv.), elaborateness (n.), elaborator (n.)
مشتقات: elaborative (adj.), elaborately (adv.), elaborateness (n.), elaborator (n.)
• : تعریف: to add details to something; explain more fully (often fol. by on or upon).
• مترادف: amplify, dilate, enlarge, expand
• مشابه: add to, particularize, specify
• مترادف: amplify, dilate, enlarge, expand
• مشابه: add to, particularize, specify
- You make a good point, but you need to elaborate on it to make your argument truly convincing.
[ترجمه گوگل] شما به نکته خوبی اشاره کردید، اما برای اینکه استدلالتان واقعاً قانع کننده باشد، باید آن را توضیح دهید
[ترجمه ترگمان] به نکته خوبی اشاره کردی، اما باید توضیح بدی که argument واقعا متقاعد کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نکته خوبی اشاره کردی، اما باید توضیح بدی که argument واقعا متقاعد کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I would like to elaborate on our proposal.
[ترجمه Ali zolfaghari] من مایلم وارد جزئیات پیشنهادمان شویم|
[ترجمه گوگل] من می خواهم در مورد پیشنهاد خود توضیح بیشتری بدهم[ترجمه ترگمان] میخوام درباره پیشنهاد مون توضیح بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید