egyptian

/ɪˈdʒɪpʃn̩//ɪˈdʒɪpʃn̩/

معنی: مصری، مصری
معانی دیگر: وابسته به مصر و مردم و فرهنگ آن، اهل مصر، (مهجور) کولی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or pertaining to Egypt or its people, culture, or the like.

(2) تعریف: of or pertaining to the people, language, or culture of ancient Egypt.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a native or citizen of Egypt, or a descendant thereof.

(2) تعریف: the language of ancient Egypt.

جمله های نمونه

1. She believes she was an Egyptian queen in a previous incarnation .
[ترجمه گوگل]او معتقد است که در تجسم قبلی یک ملکه مصری بوده است
[ترجمه ترگمان]او معتقد است که او یک ملکه مصری در تجسم قبلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The ancient Egyptian civilization is one of the oldest in the world.
[ترجمه گوگل]تمدن مصر باستان یکی از قدیمی ترین تمدن های جهان است
[ترجمه ترگمان]تمدن باستانی مصر یکی از قدیمی ترین تمدن های دنیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Leaders from around the world eulogized the Egyptian president.
[ترجمه گوگل]رهبران سراسر جهان از رئیس جمهور مصر تمجید کردند
[ترجمه ترگمان]رهبران از سراسر جهان به رئیس جمهور مصر هشدار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Egyptian team relied on the element of surprise to defeat their stronger opponents.
[ترجمه گوگل]تیم مصر برای شکست دادن حریفان قدرتمندتر خود بر عنصر غافلگیری تکیه کرد
[ترجمه ترگمان]تیم مصر بر عنصر غافلگیری برای شکست دادن مخالفان قوی تر تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I had a look for websites on Egyptian music, but didn't find anything.
[ترجمه گوگل]من به دنبال وب سایت های موسیقی مصری گشتم، اما چیزی پیدا نکردم
[ترجمه ترگمان]من به وب سایت های موسیقی مصر نگاه کردم، اما چیزی پیدا نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Egyptian Army remained an untested force.
[ترجمه گوگل]ارتش مصر یک نیروی آزمایش نشده باقی ماند
[ترجمه ترگمان]ارتش مصر هنوز یک نیروی کاملا تست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Egyptian goddess is represented as a woman with cow's horns.
[ترجمه گوگل]الهه مصری به عنوان زنی با شاخ گاو نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]ربه النوع مصری به عنوان یک زن با شاخ گاو نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's an expert on ancient Egyptian art.
[ترجمه گوگل]او متخصص هنر مصر باستان است
[ترجمه ترگمان]او متخصص هنر باستانی مصر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I took my backpack and joined some Egyptian friends for a trek in the Sahara.
[ترجمه گوگل]کوله پشتی ام را برداشتم و برای پیاده روی در صحرا به چند دوست مصری پیوستم
[ترجمه ترگمان]کوله پشتی ام را برداشتم و برای سفری در صحرا به تعدادی از دوستانم ملحق شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The news has been greeted angrily within Egyptian government circles.
[ترجمه گوگل]این خبر با استقبال خشمگینانه در محافل دولتی مصر مواجه شده است
[ترجمه ترگمان]این خبر در محافل دولتی مصر با عصبانیت مورد استقبال قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Most of the Egyptian tombs were desecrated and robbed.
[ترجمه گوگل]بیشتر مقبره های مصر مورد هتک حرمت و سرقت قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]بیشتر این مقبره های مصری هتک حرمت و غارت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ancient Egyptian society was polytheistic.
[ترجمه گوگل]جامعه مصر باستان مشرک بود
[ترجمه ترگمان]جامعه باستان مصر چند خدایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The architect has incorporated Egyptian and Renaissance themes in the building's design.
[ترجمه گوگل]معمار مضامین مصری و رنسانس را در طراحی ساختمان گنجانده است
[ترجمه ترگمان]معمار موضوعات مصر و رنسانس را در طراحی ساختمان ثبت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The currency of Egypt is an Egyptian pound.
[ترجمه گوگل]واحد پول مصر یک پوند مصری است
[ترجمه ترگمان]واحد پول مصر یک پوند مصری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مصری (اسم)
egyptian, hamite

مصری (صفت)
egyptian

انگلیسی به انگلیسی

• one of egyptian origin; native of egypt; resident of egypt
of egyptian origin, of or pertaining to egypt

پیشنهاد کاربران

بپرس