egg on


معنی: تحریک کردن

جمله های نمونه

1. She doesn't let him have egg on his face in public.
[ترجمه گوگل]او اجازه نمی دهد که او تخم مرغ روی صورتش در جمع داشته باشد
[ترجمه ترگمان]او اجازه نمی دهد که در انظار عمومی تخم طلایی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They were left with egg on their faces when only ten people showed up.
[ترجمه گوگل]آنها با تخم مرغ روی صورت خود باقی ماندند که فقط ده نفر حاضر شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی فقط ده نفر ظاهر شدند تخم طلایی را روی صورتشان می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You've got some egg on your chin.
[ترجمه گوگل]شما مقداری تخم مرغ روی چانه خود دارید
[ترجمه ترگمان]تو روی your تخم داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This latest scandal has left the government with egg on its face.
[ترجمه گوگل]این رسوایی اخیر، دولت را با تخم مرغی بر چهره گذاشته است
[ترجمه ترگمان]این رسوایی اخیر، دولت را با تخم مرغ ترک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You've got some egg on your shirt.
[ترجمه گوگل]مقداری تخم مرغ روی پیراهن داری
[ترجمه ترگمان]تو روی لباست تخم داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He got a goose egg on his maths test.
[ترجمه گوگل]او در امتحان ریاضی خود یک تخم غاز گرفت
[ترجمه ترگمان]او در آزمون ریاضیات یک غاز به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The ground was hot enough to fry an egg on.
[ترجمه گوگل]زمین آنقدر داغ بود که یک تخم مرغ روی آن سرخ شود
[ترجمه ترگمان]زمین آنقدر داغ بود که تخم مرغ آب پز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Pentagon's been left with egg on its face.
[ترجمه گوگل]پنتاگون با تخم مرغ روی صورتش مانده است
[ترجمه ترگمان]پنتاگون روی صورتش تخم مرغ گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now they were on me like raw egg on hair.
[ترجمه گوگل]حالا مثل تخم مرغ خام روی مو روی من بودند
[ترجمه ترگمان]حالا آن ها روی من مثل تخم مرغ خام روی مو بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The game starts when an egg on the display screen hatches and a chicken is born.
[ترجمه گوگل]بازی زمانی شروع می شود که یک تخم روی صفحه نمایش از تخم بیرون می آید و یک مرغ متولد می شود
[ترجمه ترگمان]بازی وقتی شروع می شود که یک تخم مرغ روی صفحه نمایش باز می شود و یک مرغ به دنیا می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tea/supper Scrambled egg on wholemeal toast.
[ترجمه گوگل]چای/شام تخم مرغ همزده روی نان تست سبوس دار
[ترجمه ترگمان]چای و شام یک تخم مرغ با نان برشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He gave a perfect demonstration of how egg on the face leads a pompous body still further into the mire.
[ترجمه گوگل]او به خوبی نشان داد که چگونه تخم مرغ روی صورت بدنی پر آب و تاب را به درون منجلاب می برد
[ترجمه ترگمان]یک نمایش کامل از این که چطور تخم مرغ روی صورت، بدن پر طمطراقی را که هنوز در باتلاق فرورفته بود، به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One day Beate finds a large goose egg on the ground.
[ترجمه گوگل]یک روز بیت یک تخم غاز بزرگ روی زمین پیدا می کند
[ترجمه ترگمان]یک روز Beate یک غاز بزرگ را روی زمین پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Here is how. Spin each egg on a plate. The hard-boiled egg spins well but a taw egg spins only a few times and stops.
[ترجمه گوگل]در اینجا چگونه است هر تخم مرغ را در یک بشقاب بچرخانید تخم مرغ آب پز به خوبی می چرخد ​​اما تخم مرغ تاو فقط چند بار می چرخد ​​و متوقف می شود
[ترجمه ترگمان]این طور است هر تخم مرغ روی یک بشقاب تخم مرغ آب پز شده به خوبی می چرخد، اما یک تخم taw فقط چند بار می چرخد و متوقف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can you stand an egg on end?
[ترجمه گوگل]آیا می توانی یک تخم مرغ را سرپا نگه داری؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید یک تخم مرغ را سر آخر نگه دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

انگلیسی به انگلیسی

• encourage, urge greatly (generally toward something negative as a fight, argument etc.)

پیشنهاد کاربران

توی زبون کوچه بازاری فارسی به این اصطلاح میگیم : دنده دادن
به فلانی دنده دادن که این کار رو بکنه
برای کار منفی و بد استفاده میشه
to incite or encourage someone to do something, often something reckless or impulsive.
تحریک یا تشویق کردن کسی به انجام کاری، اغلب کاری بی پروا یا تکانشی.
مثال؛
His friends egged him on to jump off the cliff.
...
[مشاهده متن کامل]

In a dare or challenge, someone might say, “I dare you to eat that spicy pepper; I’ll even egg you on. ”
A person might use this phrase to describe a friend who always tries to egg them on to participate in risky activities.

To encourage sb to do sth, especially sth that they should not do.
اغفال کردن ( تشویق به کار بد )
هندونه زیر بغل کسی گذاشتن
تشویق کسی برای انجام کاری نادرست
تحریک کردن
Egg on face به معنی خجالت زده
Egg on به تنهایی
Egg on sb به معنی شیر کردن کسی تا کار بدی انجام بده
urge
تشویق کردن
تشویق کردن به کار بد
تحریک به کار بد
اغفال کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس