egg

/ˈeɡ//eɡ/

معنی: تخم، تخم مرغ
معانی دیگر: تخم جانور (به ویژه ماهی و خزنده)، (خودمانی) آدم، (زن) تخمک، تخم زا (ovum و egg cell هم می گویند)، تخم مرغی شکل، تخم دیس، بیضوی، تخم مرغ مانند، (به ویژه در آشپزی) تخم مرغ زدن به، (امریکا - عامیانه) تخم مرغ پرتاب کردن، (با: on) تحریک کردن (به کار بد یا احمقانه)، برانگیختن، برشوراندن، واداشتن، تخم مره، تحریک کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: put all one's eggs in one basket
(1) تعریف: a reproductive cell within the female; ovum.

(2) تعریف: the thin-shelled ovum of a bird or reptile, often used for food by humans and animals.

(3) تعریف: anything having the shape of a hen's egg.

(4) تعریف: (informal) person.

- You're a good egg.
[ترجمه آوین] تو یک تخم مرغ خوب هستی
|
[ترجمه الی] تو آدم خوبی هستی
|
[ترجمه ترجمه شما] شما فرد خوبی هستید
|
[ترجمه گوگل] تو تخم مرغ خوبی هستی
[ترجمه ترگمان] تخم مرغ خوبی هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: eggs, egging, egged
• : تعریف: to incite or encourage to act (usu. fol. by "on").
مشابه: spur

- He bullied the new boy while his friends egged him on.
[ترجمه گوگل] او پسر جدید را مورد آزار و اذیت قرار داد در حالی که دوستانش او را تحت فشار قرار دادند
[ترجمه ترگمان] در حالی که دوستانش او را تحریک می کردند پسر جدیدش را آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. egg cup
جا تخم مرغی

2. egg on ones face
(عامیانه) شرمندگی در اثر اشتباه لپی

3. an egg with a double yolk
تخم دو زرده

4. beat egg whites until stiff
سفیده ی تخم مرغ را بزن تا غلیظ بشود.

5. fish egg
خاویار،اشپل،اشپیل

6. rotten egg
تخم مرغ گندیده

7. whipped egg whites
سفیده ی تخم مرغ زده شده

8. easter egg
تخم مرغ رنگ کرده (ویژه ی ایام عید پاک)

9. a fertile egg
تخم مرغ نطفه دار

10. add an egg to bind the meat
برای به هم چسبیدن گوشت تخم مرغی به آن بزن.

11. an addled egg
تخم مرغ خراب

12. beat the egg well
تخم مرغ را خوب بزن

13. fold the egg whites into the dough
سفیده های تخم مرغ را آهسته با خمیر مخلوط کنید.

14. chicken and egg situation
(در اصل: این پرسش که آیا مرغ اول به وجود آمده یا تخم مرغ ؟) اشکال در شناخت علت و معلول

15. lay an egg
1- تخم دادن 2- (امریکا - عامیانه - به ویژه در تئاتر و هنرپیشگی) خیطی بالا آوردن،افتضاح کردن

16. the equator of an egg
نیمگان (منصف) تخم مرغ

17. the rooster fertilizes the hen's egg
خروس تخم مرغ را زایا می کند.

18. each partition of the box contains one egg
هریک از خانه های جعبه حاوی یک تخم مرغ است.

19. his forehead has a bump the size of an egg
پیشانی او به اندازه ی یک تخم مرغ بالا آمده است.

20. He that will steal an egg will steal an ox.
[ترجمه گوگل]کسی که یک تخم مرغ بدزدد یک گاو می دزدد
[ترجمه ترگمان]اون یه تخم میدزده که یه گاو رو میدزده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Better an egg today than a hen tomorrow.
[ترجمه گوگل]امروز یک تخم مرغ بهتر از فردا یک مرغ است
[ترجمه ترگمان]امروز یک تخم مرغ بهتر از یک مرغ فردا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I always have a boiled egg for breakfast.
[ترجمه گوگل]من همیشه برای صبحانه یک تخم مرغ آب پز می خورم
[ترجمه ترگمان]من همیشه یک تخم مرغ آب پز برای صبحانه می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He poached an egg for breakfast.
[ترجمه گوگل]او برای صبحانه یک تخم مرغ آب پز کرد
[ترجمه ترگمان]برای صبحانه یک تخم مرغ آب پز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Whisk the egg whites until stiff.
[ترجمه گوگل]سفیده ها را با همزن بزنید تا سفت شود
[ترجمه ترگمان]سفیده تخم مرغ را تا خشک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Glaze the pie with beaten egg.
[ترجمه گوگل]روی پای را با تخم مرغ زده شده لعاب دهید
[ترجمه ترگمان]پای مرغ را با تخم مرغ شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The sauce should not boil or the egg yolk will curdle.
[ترجمه گوگل]سس نباید بجوشد وگرنه زرده تخم مرغ منسجم می شود
[ترجمه ترگمان]سس نباید به جوش آید و یا نطفه تخم بخار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The male sperm fertilizes the female egg.
[ترجمه گوگل]اسپرم مرد تخمک زن را بارور می کند
[ترجمه ترگمان]اسپرم مذکر از تخم مرغ مونث استفاده میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I swan, that's a good egg.
[ترجمه گوگل]من قو، این یک تخم مرغ خوب است
[ترجمه ترگمان]من سوان هستم، این یک تخم مرغ خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. At times I am a thoroughly bad egg.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات من یک تخم مرغ کاملا بد هستم
[ترجمه ترگمان]گاهی من تخم مرغ بدی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The cuckoo lays her egg in another bird's nest.
[ترجمه گوگل]فاخته تخم خود را در لانه پرنده دیگری می گذارد
[ترجمه ترگمان]فاخته زمینی تخم او را در آشیانه پرنده دیگری می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تخم (اسم)
kernel, seed, fry, egg, zygote, semen, testicle, testis

تخم مرغ (اسم)
egg

انگلیسی به انگلیسی

• roundish object produced by certain female animals for reproductive purposes; ovum; person (slang)
urge, goad, press, encourage
an egg is the rounded object produced by a female bird from which a baby bird later emerges. some other creatures, such as reptiles and fish, also produce eggs.
an egg is also a hen's egg considered as food.
an egg is also a cell in a female person or animal which can develop into a baby.
if you egg someone on, you encourage them to do something daring or foolish.

پیشنهاد کاربران

تخم مرغ
تخم مرغ
مثال: He cracked an egg into the frying pan.
او یک تخم مرغ را در ماهیتابه شکست.
علاوه بر معانی گفته شده معنی ( آدم ) هم میدهد
assistant : She seems great for the company !
دستیار : او برای شرکت عالی بنظر میاد !
manager : Yes . Get that egg
مدیر : آره . اون شخص رو تصاحب کن
انواع پخت تخم مرغ:
egg
منابع• https://www.youtube.com/watch?v=nA-VDufx8go
گاهی وقتا به معنای اسکل هم میشه
اگر برای انسان به کار برود به معنای خوش قلب، دوست داشتنی یا چیزهایی از این قبیل است.
تخمک، سلول جنسی زنانه
تخم چپ
اگر اسم باشد به معنی تخم و تخم مرغ
و اگر فعل باشد به معنی تحریک کردن هم می دهد
تخم
تخم مرغ
واژه egg به معنای تخم
واژه egg به معنای تخم به شی بیضی گفته می شود که پوسته ای سخت و نازک دارد که پرنده ماده آن را به دنیا می آورد و درون آن جوجه پرنده است. واژه egg علاوه بر پرنده، به تخم ماهی ها، حشرات و خزندگان و . . . نیز اطلاق می گردد. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

crocodile eggs ( تخم کرکودیل )
واژه egg به معنای تخم مرغ
واژه egg به معنای تخم مرغ به تخم پرنده ( علی الخصوص مرغ ) گفته می شود که انسان به عنوان غذا آن را مصرف می کند. البته به سایر تخم های خوراکی پرنده ها ( نظیر بلدرچین، بوقلمون و . . . ) نیز egg گفته می شود. مثلا:
ducks’ eggs ( تخم های اردک )
egg yolks ( زرده تخم مرغ )
egg whites ( سفیده تخم مرغ )
واژه egg به معنای تخمک
واژه egg به معنای تخمک به سلولی در بدن زن و حیوانات ماده گفته می شود که با اسپرم ترکیب شده و جنین به وجود می آید.
منبع: سایت بیاموز

egg به فارسی = تخم مرغ ، تخم پرندگان
تخمک ( در بدن زنان )
poached egg تخم مرغ آب پزی که زردش پخته نشده
Sunnyside up تخم مرغ تو روغن میپزی ، سفیده میپزه ولی زرده نه
Hardboiled
Softboiled
Scrambled egg با روغن پخته میشه و زرده و سفیده هم زده میشه
Over easy egg هر دو طرف سرخ میشه
تخم انواع جانداران
به صورت فعل معنی تحریک کردنم میده.
تخمک
تخم مرغ یا تخم خزندگان
تخم مرغ

تخمه مرغ

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس