effortlessly

جمله های نمونه

1. She watched the gliders soaring effortlessly above her.
[ترجمه گوگل]او گلایدرهایی را که بدون زحمت بالای سرش اوج می گرفتند تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]او به the نگاه کرد که به راحتی بالای سرش پرواز می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Your presentation must move effortlessly from one point to the next.
[ترجمه گوگل]ارائه شما باید بدون زحمت از یک نقطه به نقطه دیگر حرکت کند
[ترجمه ترگمان]ارائه شما باید بدون زحمت از یک نقطه به نقطه بعدی حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The boat cut effortlessly through the water.
[ترجمه گوگل]قایق بدون زحمت از آب عبور کرد
[ترجمه ترگمان]قایق به راحتی در آب فرو می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He dived effortlessly into the turquoise water.
[ترجمه گوگل]او بدون زحمت در آب فیروزه ای شیرجه زد
[ترجمه ترگمان]او بدون زحمت به آب فیروزه ای شیرجه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her son Peter adapted effortlessly to his new surroundings.
[ترجمه گوگل]پسرش پیتر بدون زحمت با محیط جدیدش سازگار شد
[ترجمه ترگمان]پسرش پیتر بدون زحمت به محیط جدیدش عادت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She balanced a huge pot effortlessly on her head and walked down to the river.
[ترجمه گوگل]او یک گلدان بزرگ را بدون زحمت روی سرش متعادل کرد و به سمت رودخانه رفت
[ترجمه ترگمان]او یک قوری بزرگ را روی سرش قرار داد و به طرف رودخانه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The batsman stroked the ball effortlessly to the boundary.
[ترجمه گوگل]ضربه زن بدون هیچ زحمتی توپ را به سمت مرز نوازش کرد
[ترجمه ترگمان]ضربه زن توپ را بدون زحمت به مرز ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. John seems to breeze effortlessly through his many commitments at work.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد جان به راحتی از طریق تعهدات زیادی که در محل کار خود دارد، عبور می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که جان با زحمت از طریق تعهدات متعدد خود در سر کار، به آرامی حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She runs so effortlessly as if it's the easiest thing in the world.
[ترجمه گوگل]او آنقدر بدون زحمت می دود که انگار این ساده ترین کار دنیاست
[ترجمه ترگمان]طوری به راحتی می دود که انگار راحت ترین کار دنیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some people glide effortlessly through life with no real worries.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد بدون هیچ نگرانی واقعی در زندگی بدون هیچ زحمتی سر می زنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم بدون هیچ نگرانی یا نگرانی از طریق زندگی در میان زندگی پرواز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Schumacher adapted effortlessly to his new surroundings.
[ترجمه گوگل]شوماخر بدون زحمت با محیط جدید خود سازگار شد
[ترجمه ترگمان]شوماخر به راحتی با محیط جدید خود سازگار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is so much information you can almost effortlessly find the facts for yourself.
[ترجمه گوگل]اطلاعات زیادی وجود دارد که تقریباً بدون زحمت می توانید حقایق را برای خودتان پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]اطلاعات بسیار زیادی وجود دارد که شما تقریبا می توانید بدون زحمت حقایق را برای خودتان پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He effortlessly and directly states what he believes without the least hint of imposing a point of view on his listener.
[ترجمه گوگل]او بدون هیچ تلاشی و مستقیماً آنچه را که معتقد است بیان می کند بدون اینکه کمترین نقطه نظری را به شنونده خود تحمیل کند
[ترجمه ترگمان]او بدون زحمت و به طور مستقیم آنچه را که او معتقد است بدون کم ترین نشانه ای از تحمیل نقطه نظرات بر شنونده خود بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There I was always effortlessly top of the class and almost totally friendless.
[ترجمه گوگل]در آنجا من همیشه بدون زحمت در صدر کلاس بودم و تقریباً کاملاً بدون دوست بودم
[ترجمه ترگمان]من همیشه به راحتی بالای کلاس بودم و تقریبا هیچ دوستی نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• easily, without effort

پیشنهاد کاربران

بدون هیچ تلاشی
به راحتی
مثل آب خوردن
به سادگی و روانی
براحتی
بدون زحمت

بپرس