effervescency


معنی: گاز، جوش، طراوت و شادی، خروش اب
معانی دیگر: جوش زنی، هیجان، خروش، تولیدحباب یاکف

مترادف ها

گاز (اسم)
bite, gas, fume, effervescence, effervescency

جوش (اسم)
boil, ferment, burble, spout, effervescence, effervescency, furuncle, pimple, eruption, simmer, weld, rash, solder, whelk, gush

طراوت و شادی (اسم)
effervescence, effervescency

خروش اب (اسم)
effervescence, effervescency, popple

انگلیسی به انگلیسی

• bubbliness; excitement, liveliness

پیشنهاد کاربران

بپرس