effectuate

/əˈfektʃuːˌet//əˈfektʃuːˌet/

معنی: انجام دادن
معانی دیگر: موجب شدن، باعث شدن، انگیزاندن، سبب شدن، ایجاد کردن، فراهم کردن، عملی کردن، صورت دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: effectuates, effectuating, effectuated
مشتقات: effectuation (n.)
• : تعریف: to cause to happen; put into effect.
مشابه: administer, do, effect, work

- They discussed how to best effectuate the reforms.
[ترجمه گوگل] آنها در مورد اینکه چگونه می توان اصلاحات را به بهترین نحو انجام داد بحث کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها درباره بهترین اعمال اصلاحات بحث و تبادل نظر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she strove successfully to effectuate a settlement, not by force but by reason
او با موفقیت توانست که توافق ایجاد کند نه با زور بلکه با استدلال.

2. Effectuated rage is a forbidden concept in the politics of adult education.
[ترجمه گوگل]خشم مؤثر مفهومی ممنوع در سیاست آموزش بزرگسالان است
[ترجمه ترگمان]خشم effectuated یک مفهوم غیر مجاز در سیاست آموزش بزرگسالان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Once she is cleared medically effectuate her repatriation will resume.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او از نظر پزشکی تایید شد، بازگشت او از سر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]زمانی که از نظر پزشکی برای بازگشت وی تمیز شود، بازگشت او ادامه خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We do not have sufficient resources to effectuate our business.
[ترجمه گوگل]ما منابع کافی برای اجرای کسب و کار خود نداریم
[ترجمه ترگمان]ما منابع کافی برای اعمال کسب وکار خود نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The disease do not prevent him from effectuate his plan.
[ترجمه گوگل]این بیماری مانع از اجرای نقشه اش نمی شود
[ترجمه ترگمان]این بیماری مانع از اعمال این برنامه نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. they then took to the streets and risked life and limb to effectuate change.
[ترجمه گوگل]آنها سپس به خیابان ها ریختند و زندگی و اعضای بدن را به خطر انداختند تا تغییری ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]سپس آن ها به خیابان ها ریختند و جان و پای خود را برای اعمال تغییر به خطر انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Said first party, on the other party's request, shall sign or cause to be executed all lawful documents and perform all lawful acts to effectuate fully such assignments to the other party.
[ترجمه گوگل]طرف اول مذكور به درخواست طرف مقابل، كليه اسناد و مدارك قانوني را امضا كرده يا موجب اجراي آن مي‌شود و كليه اعمال قانوني را براي انجام كامل اين گونه واگذاري‌ها به طرف مقابل انجام مي‌دهد
[ترجمه ترگمان]اولین حزب، به درخواست حزب دیگر، باید همه اسناد قانونی را امضا کرده و همه اعمال قانونی برای اعمال کامل چنین تکالیفی را به حزب دیگر انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We believe that such funds will not be sufficient to effectuate our plans with respect to the business of Qianbao over the next twelve months.
[ترجمه گوگل]ما معتقدیم که چنین بودجه ای برای اجرای برنامه های ما در رابطه با تجارت Qianbao طی دوازده ماه آینده کافی نخواهد بود
[ترجمه ترگمان]ما معتقدیم چنین پولی برای اعمال برنامه های ما با توجه به کسب وکار of در طول دوازده ماه آینده کافی نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The relevant departments for economic and trade under the State Council shall formulate concrete methodologies to effectuate these objectives.
[ترجمه گوگل]ادارات مربوطه برای اقتصاد و تجارت زیر نظر شورای ایالتی باید روش های مشخصی را برای تحقق این اهداف تدوین کنند
[ترجمه ترگمان]بخش های مربوطه برای تجارت و تجارت تحت شورای دولتی باید روش های بتونی برای اعمال این اهداف تدوین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's going to put together an administration of people who can effectuate his vision.
[ترجمه گوگل]او مدیریتی از افرادی تشکیل خواهد داد که می توانند بینش او را عملی کنند
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد یک حکومت مردمی را کنار هم قرار دهد که بتواند دیدگاه خود را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The first service is the provision of all proprietary software needed to effectuate fund transfers between the United States and China.
[ترجمه گوگل]اولین سرویس ارائه کلیه نرم افزارهای اختصاصی مورد نیاز برای انجام انتقال وجه بین ایالات متحده و چین است
[ترجمه ترگمان]اولین خدمت تامین تمام نرم افزارهای اختصاصی مورد نیاز برای اعمال انتقال سرمایه بین ایالات متحده و چین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That will change the name label into an editable textbox. Rename the file to "blog. html" and hit Enter to effectuate the name change.
[ترجمه گوگل]این باعث می شود که برچسب نام به یک جعبه متن قابل ویرایش تغییر کند نام فایل را به "blog html" تغییر دهید و Enter را بزنید تا تغییر نام انجام شود
[ترجمه ترگمان]این کار برچسب نام را به یک textbox قابل ویرایش تغییر می دهد نام پرونده را به \"وبلاگ\" تغییر دهید html \" و وارد کنید تا نام تغییر نام اعمال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Much that the 2300 page long "Dodd-Frank Wall Street Reform and Consumer Protection Act" ordains is within the existing powers of the financial regulatory agencies to effectuate.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مواردی که 2300 صفحه "اصلاحات داد-فرانک وال استریت و قانون حمایت از مصرف کننده" مقرر می کند، در اختیارات موجود آژانس های نظارتی مالی برای اعمال است
[ترجمه ترگمان]مطالب زیادی که در ۲۳۰۰ صفحه \"داد - فرانک استریت ژورنال\" و \"قانون حمایت از مصرف کننده\" قرار دارد، در اختیارات موجود آژانس های مقررات مالی برای اعمال اعمال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But the combination of the Web and mobile devices—be it an eBook reader, phone, netbook, or laptop—is sufficient infrastructure to effectuate all kinds of transactions, small and large.
[ترجمه گوگل]اما ترکیب وب و دستگاه‌های تلفن همراه - خواه کتابخوان، تلفن، نت‌بوک یا لپ‌تاپ باشد - زیرساخت کافی برای انجام انواع تراکنش‌های کوچک و بزرگ است
[ترجمه ترگمان]اما ترکیبی از ابزارهای موبایل و موبایل می تواند یک خواننده eBook، تلفن، نوت بوک یا لپ تاپش باشد - زیرساخت کافی برای اعمال همه انواع معاملات، کوچک و بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انجام دادن (فعل)
accomplish, complete, achieve, do, perform, carry out, fulfill, make, implement, administer, administrate, put on, pay, char, consummate, do up, effectuate

انگلیسی به انگلیسی

• cause, bring about, execute; effect

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : effect / effectuate
✅️ اسم ( noun ) : effect / effectiveness / effector / effectuation / effectivity / effectuality / efficacy
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : effective / effectual / efficacious
✅️ قید ( adverb ) : effectively / effectually / efficaciously

تنفیذ شدن ( در حقوق )

بپرس