effects


معنی: عوامل، متاع، چیز، مال
معانی دیگر: معمارى : عوامل

جمله های نمونه

1. homeric effects
تاثیرات حماسه مانند

2. household effects
اسباب خانه

3. personal effects
وسایل شخصی (مانند لباس و اسباب آرایش و غیره)

4. scenic effects
اثر گذاری از طریق صحنه پردازی

5. the effects of climate on the welfare of man
تاثیر آب و هوا در بهزیستی بشر

6. the effects of population growth
اثرات زیاد شدن جمعیت

7. the effects of this event on the course of the war
تاثیر این رویداد در تحول جنگ

8. striking cloud effects
جلوه ی چشمگیر ابر،ابر چشمگیری که (بیننده را) تحت تاثیر قرار می دهد

9. the adverse effects of a drought
اثرات بد خشکسالی

10. the corrosive effects of injustice
پیامدهای ویرانگر بی عدالتی

11. the cumulative effects of small daily doses of this medicine
تاثیر فزاینده ی مقدار کمی از این دوا در هر روز

12. the degenerative effects of brutality
آثار تباه کننده ی خشونت و ظلم

13. the dehumanizing effects of colonialism
آثار ضد بشری استعمار

14. the evil effects of alcohol
اثرات زیانبار الکل

15. the harmful effects of alcohol
اثرات زیانبخش الکل

16. the poisonous effects of prostitution in our society
اثرات زیانبار فحشا در جامعه ی ما

17. the short-term effects of this drug appear to be good
آثار کوتاه مدت این دارو ظاهرا خوب است.

18. the stultifying effects of too much work
تاثیر کسل کننده ی کار زیاد از حد

19. strain after effects
با سعی افراط آمیز و نمایان در موثر سازی چیزی کوشیدن

20. exercise potentiates the effects of this drug
ورزش اثر این دارو را تشدید می کند.

21. most of the effects of science have been really quite beneficial to people
بیشتر پیامدهای علوم واقعا برای مردم سودمند بوده است.

22. we neutralized the effects of their propaganda with counter-propaganda
ما اثر تبلیغات آنها را با تبلیغ متقابل خنثی کردیم.

23. one could see the effects of starvation and disease in her face
پیامدهای گرسنگی و بیماری در چهره ی او نمایان بود.

24. they researched on the effects of cigarette smoking
آنها روی اثرات استعمال سیگار تحقیق کردند.

25. children should be informed of the deleterrious effects of alcohol
بچه ها را باید به پیامدهای زیانبخش الکل آگاه کرد.

26. tooth brushes, combs, shoes, and socks are among one's personal effects
مسواک و شانه و کفش و جوراب جزو لوازم شخصی محسوب می شود.

27. Much of the instability stems from the economic effects of the war.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بی ثباتی ها از اثرات اقتصادی جنگ ناشی می شود
[ترجمه ترگمان]بیشتر بی ثباتی ناشی از اثرات اقتصادی جنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. She stopped the medication because of side effects.
[ترجمه گوگل]او به دلیل عوارض جانبی دارو را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر عوارض جانبی، دارو را متوقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Businesses are feeling the indirect effects from the recession that'sgoing on elsewhere.
[ترجمه گوگل]کسب‌وکارها اثرات غیرمستقیم رکودی که در جاهای دیگر در حال وقوع است را احساس می‌کنند
[ترجمه ترگمان]کسب و کارها اثرات غیر مستقیم رکود اقتصادی را در جاه ای دیگر احساس می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. There were no adverse toxicological effects.
[ترجمه گوگل]هیچ اثر سمی نامطلوبی وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ گونه عوارض جانبی adverse وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عوامل (اسم)
agents, factors, effects

متاع (اسم)
article, thing, effects, commodity, goods, merchandise, chattels, ware

چیز (اسم)
article, matter, object, thing, stuff, work, effects, res, nip, odds and ends, thingummy, widget

مال (اسم)
wealth, effects, property, fortune, riches, lucre

تخصصی

[حسابداری] آثار

انگلیسی به انگلیسی

• goods; personal belongings, possessions

پیشنهاد کاربران

effects :تاثیرات
optical effects of color:تاثیرات نوری رنگ، تاثیرات بصری رنگ
بصورت جمع و رسمی
تعلقات
پیامدها
1Sounds, etc, produced in a film or play
2personal belongings
تاثیرات
اثر
تاثیر
خواص
اثرات
تاثیر

بپرس