• : تعریف: in a way that produces a successful result.
- You dealt effectively with the problem.
[ترجمه نادری] به شور مفید
|
[ترجمه گوگل] شما به طور موثر با مشکل برخورد کردید [ترجمه ترگمان] شما به طور موثر با این مشکل برخورد کردید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. he played his role most effectively
او به طور چشمگیری نقش خود را بازی کرد.
2. Tanks were deployed effectively during the long campaign.
[ترجمه گوگل]تانک ها در طول مبارزات طولانی مدت به طور مؤثر مستقر شدند [ترجمه ترگمان]تانک ها در طی این مبارزه طولانی به طور موثر مستقر شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The truth of this statement has been effectively demonstrated in Chapter
[ترجمه گوگل]صحت این بیانیه به طور مؤثر در فصل نشان داده شده است [ترجمه ترگمان]حقیقت این جمله در فصل به طور موثر نشان داده شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Non-white people are effectively excluded from certain jobs.
[ترجمه گوگل]افراد غیرسفید پوست عملاً از مشاغل خاصی کنار گذاشته می شوند [ترجمه ترگمان]افراد غیر سفید به طور موثر از مشاغل خاصی حذف شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Although officially a dependent territory the island is effectively autonomous.
[ترجمه گوگل]اگرچه به طور رسمی یک قلمرو وابسته است، این جزیره عملاً خودمختار است [ترجمه ترگمان]اگرچه این جزیره به طور رسمی وابسته به این جزیره است، اما به طور موثر خود مختار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. By producing an heir, the Queen effectively removed her cousin's hopes of succeeding to the throne.
[ترجمه shaili] ملکه با تولید یکوارث به طور موثر امید دختر خاله اش را به جانشینی از سلطنت از بین برد
|
[ترجمه گوگل]ملکه با ایجاد یک وارث، امیدهای پسر عموی خود را برای رسیدن به تاج و تخت از بین برد [ترجمه ترگمان]ملکه با تولید یک وارث، به طور موثر امید دختر عمه اش را به جانشینی تخت از میان برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. This strategy effectively neutralized what the Conservatives had hoped would be a vote - winner.
[ترجمه گوگل]این استراتژی عملاً چیزی را که محافظه کاران امیدوار بودند رای برنده باشد، خنثی کرد [ترجمه ترگمان]این استراتژی به طور موثر چیزی را خنثی کرد که محافظه کاران امیدوار بودند برنده انتخابات باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. This product cleans baths very effectively.
[ترجمه گوگل]این محصول حمام ها را بسیار موثر تمیز می کند [ترجمه ترگمان]این محصول حمام را بسیار خوب تمیز می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This new legislation effectively prevents us from trading.
[ترجمه گوگل]این قانون جدید عملاً ما را از تجارت باز می دارد [ترجمه ترگمان]این قانون جدید به طور موثر از تجارت ما جلوگیری می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. You dealt with the situation very effectively.
[ترجمه گوگل]خیلی موثر با شرایط برخورد کردی [ترجمه ترگمان]شما با شرایط بسیار موثر برخورد کردید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Children have to learn to communicate effectively.
[ترجمه گوگل]کودکان باید یاد بگیرند که به طور موثر ارتباط برقرار کنند [ترجمه ترگمان]کودکان باید یاد بگیرند چگونه به طور موثر ارتباط برقرار کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Ability to deal with personnel at all levels effectively.
[ترجمه گوگل]توانایی برخورد موثر با پرسنل در تمام سطوح [ترجمه ترگمان]توانایی تعامل با پرسنل در تمام سطوح به طور موثر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The terms of the contract were effectively imposed rather than agreed.
[ترجمه گوگل]مفاد قرارداد به جای توافق، عملاً تحمیل شد [ترجمه ترگمان]شرایط قرارداد به طور موثر اعمال شد تا توافق [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The older drugs didn't deal effectively with the malaria parasite.
[ترجمه گوگل]داروهای قدیمی به طور موثر با انگل مالاریا مقابله نکردند [ترجمه ترگمان]داروهای قدیمی تر به طور موثر با انگل مالاریا برخورد نکردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. They failed to mobilize their resources effectively.
[ترجمه گوگل]آنها نتوانستند منابع خود را به طور مؤثر بسیج کنند [ترجمه ترگمان]آن ها نتوانستند منابع خود را به طور موثر بسیج کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• productively, efficiently; impressively you use effectively to indicate that what you are saying is a reasonable summary of a situation, although it is not precisely accurate.
به طور اثربخش؛ به طور نتیجه بخش؛ به طوری که منجر به نتیجه شود ( آقای امیر کیانی: اثربخشی با بازدهی تفاوت دارد. اثربخشی یعنی درجه ی رسیدن به هدف، بازدهی یعنی رسیدن به هدف با حداقل منابع )
بازدهی _اثربخشی
کارآمدی ، عملکرد
تاثیر گزار
کارساز
به طور گویا
تقریبا"، کمابیش، به دور موثر
تاثیرگذاربودن به بهترین نحو
بطور موثر
به طور کار امد
به طور کار امد به طور موثر
به نقل از هزاره: 1. به طور مؤثری، به طرز کارایی، به طور ثمربخشی 2. در واقع، عملاً، در حقیقت
به طور مؤثری . . .
عملا، در عمل
تاثیر گذار
به بهترین نحو، به نحو احسن
In a way that is successful and achieves what you want