effective

/əˈfektɪv//ɪˈfektɪv/

معنی: عامل موثر، کارگر، کاری، مفید، موثر، قابل اجرا، تاثیر پذیر
معانی دیگر: نتیجه بخش، چشمگیر، بازمانگر، برگر، ثمربخش، گیرا، خوشایند، رضایتبخش، به درد بخور، فایده دار، دلنشین، (ارتش - مجهز و آماده ی رزم) آماده به خدمت، رزمی، رزم آماد، واقعی، عملی، واقعا، حقیقی، از ...، قانونی (از ...)، قابل اجرا (از ...)، معتبر (از ...)، کارا، نافذ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: effectively (adv.), effectiveness (n.)
(1) تعریف: producing an adequate or desired result, or having the power to produce such a result.
مترادف: effectual, efficacious, strong, valid
متضاد: feckless, feeble, futile, impotent, ineffective, weak
مشابه: active, capable, cogent, efficient, forceful, good, influential, potent, powerful, productive, telling, trenchant

- Attacking at dawn was an effective strategy.
[ترجمه NeoUS] حمله در طلوع آفتاب یک استراتژی موثر بود.
|
[ترجمه گوگل] حمله در سحر یک استراتژی موثر بود
[ترجمه ترگمان] حمله به طلوع آفتاب یک استراتژی موثر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: existing or operative; functioning.
مترادف: active, in effect, operative
متضاد: expired, inoperative, invalid, void
مشابه: alive, functioning, valid

- The new rule will become effective at midnight tonight.
[ترجمه گوگل] قانون جدید از نیمه شب امشب اجرایی می شود
[ترجمه ترگمان] قانون جدید امشب در نیمه شب موثر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. effective horsepower
(فیزیک و مکانیک) توان موثر،اسب توان کارا،اسب بخار موثر

2. an effective blow
ضربه ی کاری

3. an effective curse
نفرین گیرا

4. an effective remedy
درمان موثر

5. an effective speaker
سخنران با نفوذ

6. an effective substitute for conventional christmas trees
جانشین رضایتبخشی برای درختان متداول در ایام کریسمس

7. more effective educational methods
روش های آموزشی موثرتر

8. the effective number of wage earners excluding part-timers
شمار واقعی مزد بگیران به استثنای نیمه وقت ها

9. the effective range of this cannon
برد کارای این توپ

10. is there any effective treatment for this disease?
آیا برای این بیماری علاج موثری وجود دارد؟

11. some animals have effective systems of communication
برخی جانوران از سیستم موثر ارتباطی برخوردارند.

12. the amount of effective work done
میزان کار موثر

13. the contract is effective as of the date of signature
قرارداد از تاریخ امضا به بعد معتبر است.

14. travelling lecturers are effective ambassadors of persian culture
سخنرانان سیار پیک های موثر فرهنگ ایران هستند.

15. his resignation was accepted effective as of december first
استعفای او از اول ماه دسامبر پذیرفته شد.

16. his words were very effective
گفته های او بسیار نتیجه بخش بود.

17. poetry is the most effective medium of expression
شعر موثرترین وسیله ی ابراز احساسات است.

18. the ceasefire will become effective today
آتش بس از امروز اجرا می شود.

19. the radio is an effective medium for advertising
برای آگهی کردن رادیو رسانه ی خوبی است.

20. this drug is more effective than aspirin
این دارو از آسپرین موثرتر است.

21. the medication is speedy and effective
این دارو زود عمل می کند و اثربخش است.

22. the patients fast and take effective medication
بیماران پرهیز می کنند و داروهای موثر می خورند.

23. saddam doubled the number of his effective forces
صدام شمار نیروهای آماده به خدمت خود را دو برابر کرد.

24. that new medicine did not prove to be effective
آن داروی جدید عملا موثر نبود.

25. the political cartoon is one of the most effective organs of propaganda
کاریکاتور سیاسی از یکی از موثرترین وسایل تبلیغ است.

26. those who have first deceived themselves are most effective in misleading others
آنان که ابتدا خود را فریب داده اند در گول زدن دیگران موفق ترند.

27. her english was not good enough (for her) to take effective notes
انگلیسی او آن قدر خوب نبود که بتواند یادداشت های به درد خوری تهیه کند.

28. The law is no longer effective.
[ترجمه گوگل]قانون دیگر کارایی ندارد
[ترجمه ترگمان]قانون دیگر موثر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. We have taken effective measures to preserve our natural resources.
[ترجمه گوگل]ما اقدامات موثری برای حفظ منابع طبیعی خود انجام داده ایم
[ترجمه ترگمان]ما اقدامات موثری برای حفظ منابع طبیعی خود انجام داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The cheaper drugs are just as effective in treating arthritis.
[ترجمه گوگل]داروهای ارزانتر به همان اندازه در درمان آرتریت موثر هستند
[ترجمه ترگمان]داروهای ارزان تر در درمان ورم مفاصل موثر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عامل موثر (اسم)
effective

کارگر (اسم)
labor, effective, operative, proletarian, worker, employee, working, employe, laborer, workman, working man, workpeople

کاری (صفت)
active, energetic, drastic, effective

مفید (صفت)
available, useful, effective, advantageous, beneficial, helpful, fruitful, beneficent, off use, profitable, utile

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

قابل اجرا (صفت)
effective, practicable, executable

تاثیر پذیر (صفت)
effective, impressible

تخصصی

[برق و الکترونیک] موثر
[مهندسی گاز] موثر
[حقوق] فاقد، معتبر، مؤثر
[نساجی] موثر
[ریاضیات] اثربخش، کارامد، موثر، ثمربخش، سودمند

انگلیسی به انگلیسی

• productive, efficient; in operation; impressive, striking
something that is effective produces the intended results.
effective also means having a particular role or result in practice, though not officially.
when a law or an agreement becomes effective, it begins officially to apply.

پیشنهاد کاربران

می توان این واژه را "عیان" یا "آشکار" نیز معنا کرد. مثلا در جمله ای که این کلمه در مقابل واژه latent به معنای "پنهان" آمده است، واژه effective را "عیان" معنا میکنیم
عامل معثر
موثر، کارآمد
مثال: Drinking plenty of water is an effective way to stay hydrated.
مصرف زیاد آب راه موثری برای حفظ آب رسانی بدن است.
( اگر به عنوان صفتی در مورد شخص به کار رود )
- کارکشته
- کاربلد
- خبره
- کارآمد
"effective spy = جاسوس کارکشته"
effective prison sentence
حکم قطعی حبس
به اجرا در آمدن
( of laws and rules ) coming into use
The new speed limit on this road becomes effective from 1 June.
effective: موثر
effect: اثر
کوثر, کارآمد
پربازده مانند سرمایه گذاری های پربازده
is adjective
تاثیر گذار - موثر - مفید
effective study
مطالعه موثر - مطالعه مفید
در حالت اسم میشه عامل موثر
در حالت صفت میشه تاثیرگذار - مفید - موثر
تاثیرگذار
high - performance
صحیح، مناسب، درست
نافذ
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : effect / effectuate
✅️ اسم ( noun ) : effect / effectiveness / effector / effectuation / effectivity / effectuality / efficacy
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : effective / effectual / efficacious
✅️ قید ( adverb ) : effectively / effectually / efficaciously

کارساز - کارآمد_ کاری کارستان
efficient and effective
کارا ( کارآمد ) و اثربخش
effective ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: اثربخش
تعریف: سامانه‏ای که دارای اثربخشی است
قابل اجرا، عامل موثر
To be effective
اثر کردن
کار کردن
( باید اثر میکرد - باید کار کنه )
به نقل از هزاره:
1. مؤثر، کارا، کارآمد، کارگر، کاری، اثربخش
2. گیرا، چشمگیر، خیره کننده، برجسته
3. واقعی، حقیقی، فعلی، موجود، حاضر، حی و حاضر
4. ( نظامی ) آماده به خدمت
successful, and working in the way that you want
تاثیرگذار، مثمرثمر
اثربخش، موثر
موثر، کار آمد
کارایی
having an effect
عامل موثر
تاثیر گزار
موثر
کارآمد
معتبر، قابل استفاده
موثر بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس