• : تعریف: irritably nervous or impatient; on edge. • متضاد: calm • مشابه: fretful, jumpy
- Don't bother the chef now, he's always edgy when he's cooking.
[ترجمه گوگل] حالا سرآشپز را اذیت نکنید، او همیشه هنگام آشپزی عصبانی است [ترجمه ترگمان] سرآشپز رو اذیت نکن اون همیشه وقتی آشپزی می کنه عصبی می شه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm always edgy before a big exam.
[ترجمه ailin] من همیشه قبل امتحان بزرگ یا نهایی عصبی میشوم
|
[ترجمه گوگل] من همیشه قبل از یک امتحان بزرگ عصبانی هستم [ترجمه ترگمان] من همیشه قبل از یه امتحان بزرگ عصبی میشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. He began to get very edgy.
[ترجمه نهال] داره خیلی عصبی میشه
|
[ترجمه گوگل]او شروع به بسیار عصبی شدن کرد [ترجمه ترگمان]کم کم عصبی به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She's been very edgy recently, waiting for the examination results.
[ترجمه گوگل]او اخیراً بسیار عصبی بوده و منتظر نتایج معاینه است [ترجمه ترگمان]اخیرا او خیلی عصبی بوده و منتظر نتایج امتحانات است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She's been edgy lately, waiting for the test results.
[ترجمه گوگل]او اخیراً عصبی بوده و منتظر نتایج آزمایش است [ترجمه ترگمان]این اواخر خیلی عصبی شده و منتظر نتیجه آزمایش است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She's been a bit edgy lately, waiting for the exam results.
[ترجمه گوگل]او اخیراً کمی عصبی بوده و منتظر نتایج امتحان است [ترجمه ترگمان]او اخیرا کمی عصبی شده است و منتظر نتایج امتحان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She made Jeff edgy with her constant demands.
[ترجمه Monday] او با خواسته های همیشگی خود جف را عصبی می کرد
|
[ترجمه گوگل]او با خواسته های همیشگی خود جف را عصبانی کرد [ترجمه ترگمان]جف با خواسته های همیشگی خود جف را عصبی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The band is trying to develop an edgy new image.
[ترجمه گوگل]گروه در تلاش است تا یک تصویر جدید هیجان انگیز ایجاد کند [ترجمه ترگمان]گروه در حال تلاش برای توسعه یک تصویر جدید است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I'm feeling a bit edgy about the exam tomorrow.
[ترجمه گوگل]در مورد امتحان فردا کمی احساس ناراحتی می کنم [ترجمه ترگمان]فردا در مورد امتحان کمی عصبی هستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She was nervous and edgy, still chain-smoking.
[ترجمه گوگل]او عصبی و عصبی بود و همچنان سیگار می کشید [ترجمه ترگمان]او عصبی و عصبی بود و همچنان سیگار می کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. After the recent unrest there is an edgy calm in the capital.
[ترجمه گوگل]پس از ناآرامی های اخیر، آرامشی حاد در پایتخت حاکم است [ترجمه ترگمان]پس از ناآرامی های اخیر، یک آرامش روانی در پایتخت وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He was rather edgy with her.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً با او عصبانی بود [ترجمه ترگمان]کمی عصبی شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She was all edgy that evening.
[ترجمه گوگل]اون غروب همش عصبانی بود [ترجمه ترگمان]اون شب همه ش عصبی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She had been a bit edgy all day.
[ترجمه گوگل]او در تمام روز کمی عصبانی بود [ترجمه ترگمان] اون تمام روز یه کم عصبی شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She's been edgy lately.
[ترجمه گوگل]او اخیراً عصبی شده است [ترجمه ترگمان]این اواخر خیلی عصبی شده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She's always been an edgy type of person.
[ترجمه گوگل]او همیشه یک نوع آدم عصبانی بوده است [ترجمه ترگمان]اون همیشه یه آدم عصبی بوده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The edgy, rebellious streak in his character could only be intensified by his somewhat beleaguered isolation in this respect.
[ترجمه گوگل]رگه شدید و سرکش در شخصیت او تنها با انزوای تا حدودی محاصره شده او در این رابطه تشدید می شود [ترجمه ترگمان]خط سرکش و سرکش در شخصیتش فقط با انزوای somewhat در این رابطه تشدید می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مرزی (صفت)
edgy, marginal
تخصصی
[عمران و معماری] لبه دار
انگلیسی به انگلیسی
• tense, nervous, anxious when you are edgy, you are nervous and anxious.
پیشنهاد کاربران
( هنر و مُد - کاربرد عامیانه/محاوره ای ) تحریک آمیز، بحث برانگیز و جسورانه. پیشگام، پیشرو، نوآور و جریان ساز.
nervous; not calm عصبی؛ نا آرام He was feeling a little edgy about the whole thing. I am getting so edgy I might scream at her. When moms feel edgy, kids can tell. Markets are edgy over worries about oil supplies. She is obviously in a state of edgy depression.
حساس
هنجارشکن
غیر عادی و مُدرن
تندوتیز، زننده
در مورد طرز پوشش یک فرد به معنای مد و شیک می باشد
. E. g . . . The movie gave Newton - John an opportunity to change her squeaky - clean image. The cover of her next album, "Totally Hot, " featured the singer in black leather, while its songs had an ⭐edgier, more contemporary pop sound
سراسیمه
✳ adjective 1. 🔴tense, nervous, or irritable. 🔵"he became edgy and defensive" 2. INFORMAL 🔴at the forefront of a trend; experimental or avant - garde. 🔵"their songs combine good music and smart, edgy ideas" ... [مشاهده متن کامل]
✳ 🔴 Applied to books, music, or even haircuts which tend to challenge societal norms and reveal the dark side. Cutting edge. 🔵Novels by Chris Crutcher, Adam Rapp, and Alex Flinn. ✳ 🔴 something or someone trying too hard to be cool, almost to a point where it's cringe worthy. 🔵"that skull with the flowers around it is edgy as fuck" ✳ 🔴 the act of being edgy is basically teenage kids that think theyre cool. hardcore kids seem to think theyre the fucking edgyest things everr. 🔵"why are you wearing that bandanna out of your pocket, " says 9th grade homeroom teacher. "because i'm effin edgy biotch, " says asshole.