ecstatic

/ekˈstætɪk//ekˈstætɪk/

معنی: نشئه شده، نشئه ای، بوجد امده، جذبهای
معانی دیگر: وابسته به خلسه (از خود بی خودی)، بی خویشانه، از خود فراموشی، خلسه ای، در خلسه، از خود بی خود، شوریده، سرمست، سرخوش، خلسه انگیز، بی خویش ساز، بی خویشگر، خلسه آمیز، وجدانگیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ecstatically (adv.)
(1) تعریف: in a condition of extreme delight, overpowering emotion, or religious trance; enraptured.
مترادف: blissful, elated, enraptured, entranced, exalted, overjoyed, rapt, transported
مشابه: delirious, exultant, happy, joyful, joyous, jubilant

- Ecstatic fans poured onto the field after the long-awaited victory.
[ترجمه گوگل] هواداران سرخوش پس از پیروزی مورد انتظار به میدان ریختند
[ترجمه ترگمان] هواداران Ecstatic پس از پیروزی طولانی در انتظار، وارد زمین شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, concerning, characterized by, or caused by ecstasy.
مترادف: exalted, rapturous
مشابه: exultant, joyful, joyous, jubilant

جمله های نمونه

1. the ecstatic element in medieval religions
عامل خلسه در ادیان قرون وسطایی

2. she became ecstatic upon seeing her long-lost child
با دیدن فرزند گم گشته ی خود از خود بی خود شد.

3. to become ecstatic
بی خویش شدن

4. Sally was ecstatic about her new job.
[ترجمه گوگل]سالی از شغل جدیدش به وجد آمده بود
[ترجمه ترگمان]سالی از شغل جدیدش به وجد آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Annie was ecstatic about the idea.
[ترجمه گوگل]آنی از این ایده به وجد آمد
[ترجمه ترگمان]انی از این فکر به وجد آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He gave an ecstatic sigh of happiness.
[ترجمه گوگل]آهی از خوشحالی به وجد آورد
[ترجمه ترگمان]آهی حاکی از خوشحالی از شادی برکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Martin was not exactly ecstatic at the news.
[ترجمه گوگل]مارتین دقیقاً از این خبر خوشحال نبود
[ترجمه ترگمان]مارتین در این اخبار به وجد نیامده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was absolutely ecstatic when I told her the news.
[ترجمه گوگل]وقتی این خبر را به او گفتم کاملاً به وجد آمد
[ترجمه ترگمان]وقتی این خبر را به او گفتم کاملا به وجد آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was ecstatic at the news of his daughter's birth.
[ترجمه گوگل]او از خبر تولد دخترش به وجد آمده بود
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر تولد دخترش به وجد آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They were greeted by the cheers of an ecstatic crowd.
[ترجمه گوگل]آنها با هلهله ی جمعیتی به وجد آمدند
[ترجمه ترگمان]با شنیدن صدای هلهله جمعیت به وجد آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Just as we were about to reach ecstatic heights.
[ترجمه گوگل]درست در زمانی که می خواستیم به ارتفاعات هیجان انگیز برسیم
[ترجمه ترگمان]درست همان گونه که نزدیک بود به بلندی های ecstatic برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the ecstatic Louisville locker room, Brian Kiser celebrated the first game-winning shot of his career.
[ترجمه گوگل]در رختکن لوئیزویل، برایان کیسر اولین ضربه برنده بازی دوران حرفه ای خود را جشن گرفت
[ترجمه ترگمان]\"برایان kiser\" در رخت کن \"لوییس ویل\" اولین بازی موفق او را جشن گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some couples are ecstatic, while others have mixed reactions.
[ترجمه گوگل]برخی از زوج ها به وجد می آیند، در حالی که برخی دیگر واکنش های متفاوتی دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از زوج ها به وجد می آیند، در حالی که برخی دیگر واکنش های متفاوتی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ecstatic, the boy tried on one mask after another, roaring like a lion or mewing like a cat.
[ترجمه گوگل]پسر به وجد آمده، یکی پس از دیگری نقاب را امتحان کرد، مانند شیر غرش کرد یا مانند گربه میو میو کرد
[ترجمه ترگمان]پسر یکی پس از دیگری روی یک نقاب خم شد و مثل یک شیر می غرید و مثل گربه زوزه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نشئه شده (صفت)
drunk, ecstatic

نشئه ای (صفت)
ecstatic

بوجد امده (صفت)
ecstatic

جذبهای (صفت)
ecstatic

انگلیسی به انگلیسی

• enraptured, blissful, overpowered by emotion
if you are ecstatic, you feel very enthusiastic and happy.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Happy
🔘 Cheerful
🔘 Delighted
🔘 Ecstatic
🔘 Elated
🔘 Enraptured
🔘 Exultant
🔘 Glad
🔘 Gleeful
🔘 Jolly
🔘 Joyful
🔘 Joyous
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Jubilant
🔘 Merry
🔘 Mirthful
🔘 Overjoyed
🔘 Thrilled
🔘 Up
🔘 Upbeat
✅ Definition:
👉 Feeling or showing great joy, satisfaction, or happiness.

✍ توضیح: Feeling overwhelming joy or happiness 😄🎉
🔍 مترادف: Elated
✅ مثال: She was ecstatic when she heard she had passed the exam with the highest score.
از خوشحالی سر از پا نشناختن
به وجد آمدن
در پوست خود نگنجیدن
پر از شور و شوق
سرمست
ecstatic ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: وجدزده
تعریف: ویژگی فرد دارای احساس وجدزدگی
سرخوش
خیلی خوشحال
خوشحال
Happy
Thrilled
( صفت ) وجد آور پرشور
سماع
ecstatic dance رقص سماع
بوجد آمده
از خود بی خود شده
ecstatic:euphoric
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس