economy

/ɪˈkɑːnəmi//ɪˈkɒnəmi/

معنی: علم اقتصاد، اقتصاد، صرفه جویی
معانی دیگر: وضع اقتصادی، مانبد، میانکاری، ساختار تولیدی و مالی، طرز کار و سازمان، عملکرد، کارکرد، کم گساری (مصرف عاقلانه و بدون ضایعات و غیره)، ارزان، مقرون به صرفه، صرفه جویانه، کم مصرف، کم خرج

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: economies
(1) تعریف: the careful management of wealth, resources, and means of production.
مترادف: husbandry
مشابه: conservation, management, providence, prudence, thrift

- The business needs to be run with economy.
[ترجمه گوگل] کسب و کار باید با اقتصاد اداره شود
[ترجمه ترگمان] کسب وکار باید با اقتصاد اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the system, within a particular country or region, of handling wealth and resources, producing goods and services, and consuming goods and services.
مشابه: business, commerce, gross national product, resources

- The American economy was particularly strong in the 1950s.
[ترجمه گوگل] اقتصاد آمریکا به ویژه در دهه 1950 قوی بود
[ترجمه ترگمان] اقتصاد آمریکا در دهه ۱۹۵۰ بسیار قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the efficient use of something.
متضاد: extravagance
مشابه: efficiency

- The company has been praised for its economy with respect to its energy consumption.
[ترجمه پیمان] این شرکت بخاطر مدیریت و کنترلش در رعایت مصرف انرژی در شرکت مورد تحسین واقع شده است.
|
[ترجمه گوگل] این شرکت به دلیل صرفه جویی در مصرف انرژی مورد ستایش قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان] این شرکت با توجه به مصرف انرژی اش به خاطر اقتصاد آن مورد تحسین قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She writes with economy, never using more words than necessary to convey her meaning.
[ترجمه گوگل] او با صرفه جویی می نویسد و هرگز از کلماتی بیش از حد لازم برای بیان معنای خود استفاده نمی کند
[ترجمه ترگمان] او با صرفه جویی می نویسد و هرگز از کلمات بیشتری برای انتقال مفهوم خود استفاده نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the functional disposition of the parts of any whole.
مشابه: arrangement, disposition, organization

(5) تعریف: see political economy.

جمله های نمونه

1. an economy built on oil
اقتصادی که بر پایه ی نفت بنا شده است

2. an economy car
اتومبیل کم مصرف (یا ارزان)

3. an economy flight
پرواز کم خرج

4. an economy package (or pack)
بسته ی بزرگ و ارزانقیمت

5. our economy is on the march again
اقتصاد ما بار دیگر در حال پیشرفت است.

6. political economy
اقتصاد سیاسی

7. subsistence economy
اقتصاد در حداقل معیشت

8. taiwan's economy has reached the takeoff stage
اقتصاد تایوان به مرحله ی خیزش رسیده است.

9. the economy of the human body
نظام بدن انسان

10. their economy is still in a spin
اقتصاد آنها هنوز در حال سقوط است.

11. a healthy economy
اقتصاد سالم

12. a moribund economy that filled the nation with despair
اقتصاد محکوم به زوال،که ملت را دستخوش نومیدی کرد

13. a sick economy
اقتصاد رو به ضعف یا بیمارگونه

14. a sound economy
یک اقتصاد قوی

15. a stable economy
اقتصاد مستحکم

16. a static economy
اقتصاد راکد

17. a viable economy
یک اقتصاد کامیاب

18. an oil-based economy
اقتصاد استوار بر نفت

19. once again,our economy is humming
اقتصاد ما دوباره به جنبش در آمده است.

20. the country's economy has gone backward
اقتصاد کشور پس روی کرده است.

21. the country's economy is firming up
اقتصاد کشور دارد بهتر می شود.

22. the country's economy is in the hands of several dissident organizations
اقتصاد کشور در دست چندین سازمان جور واجور است.

23. the country's economy is limping
پای اقتصاد کشور لنگ است.

24. the country's economy is still floundering
اقتصاد کشور هنوز دچار نابسامانی است.

25. the country's economy is still quite fragile
اقتصاد کشور هنوز سخت آسیب پذیر است.

26. the country's economy is thriving
اقتصاد کشور در حال شکوفایی است.

27. the country's economy is turning the corner
اقتصاد کشور رو به بهبود است.

28. the country's economy lags behind those of its neighbors
اقتصاد کشور از اقتصاد همسایگانش عقب است.

29. the country's economy should not depend on a single product
اقتصاد کشور نباید تنها به یک فرآورده متکی باشد.

30. the country's economy was faltering
اقتصاد کشور متزلزل شده بود.

31. the country's economy was getting mired in corruption
اقتصاد کشور در منجلاب فساد فرو می رفت.

32. the country's economy was growing
اقتصاد کشور در حال رشد بود.

33. the expanding economy gradually enriched a large number of people
اقتصاد شکوفا کم کم تعداد زیادی از مردم را به ثروت رساند.

34. the national economy crashed
اقتصاد ملی از هم پاشیده شد.

35. their national economy is very strong
اقتصاد ملی آنها بسیار استوار است.

36. to practice economy
صرفه جویی کردن

37. quality products at economy prices!
کالاهای ممتاز به قیمت های نازل !

38. the country's healthy economy
اقتصاد شکوفای کشور

39. a very unstable world economy
یک اقتصاد جهانی کاملا بی ثبات

40. government interference stunted the economy
دخالت دولت پیشرفت اقتصادی را کند کرد

41. the improvement of our economy
بهبود اقتصاد ما

42. to resuscitate a country's economy
اقتصاد کشوری را احیا کردن

43. a look at the country's economy
نگاهی به وضع اقتصادی کشور

44. forces at work on the economy
نیروهایی که اقتصاد را تحت تاثیر قرار می دهند

45. government interference ruined the country's economy
دخالت دولت اقتصاد کشور را نابود کرد.

46. healthy competition in a free economy
(مجازی) رقابت سالم در یک اقتصاد آزاد

47. her latest article discusses iran's economy
آخرین مقاله ی او اقتصاد ایران را مورد بحث (جستار) قرار می دهد.

48. his reforms revived the country's economy
اصلاحات او به اقتصاد کشور رونق دوباره داد.

49. his statements regarding the country's economy
اظهارات او درباره ی اقتصاد کشور

50. inflation had crippled the country's economy
تورم اقتصاد کشور را فلج کرده بود.

51. it is hurtful to our economy
برای اقتصاد ما زیان آور است.

52. measures to buttress the national economy
اقدامات به منظور تقویت اقتصاد ملی

53. strikes seriously hurt the country's economy
اعتصابات به اقتصاد کشور آسیب شدید وارد آورد.

54. the dynamics of a free economy
نیروهایی که در اقتصاد آزاد موثرند (پویاگان اقتصاد آزاد)

55. the manufacturing sector of our economy
بخش فروردگر (تولید صنعتی) اقتصاد ما

56. the service sector of our economy has had rapid growth
بخش خدمات اقتصاد ما رشد سریعی داشته است.

57. a phased march toward a free economy
پیشرفت زمان بندی شده به سوی اقتصاد آزاد

58. experts are bearish on the country's economy
خبرگان نسبت به اقتصاد کشور بدبین هستند.

59. it is not wise to achieve economy at the expense of quality
صرفه جویی با فدا کردن کیفیت عاقلانه نیست.

60. japan successfully founded a modern capitalist economy
ژاپن با موفقیت،یک اقتصاد سرمایه داری امروزی را پی ریزی کرد.

61. marxists believed that the form of economy determines the political superstructure
مار کسیست ها معتقد بودند که شکل اقتصاد روبنای سیاسی را تعیین می کند.

62. oil is the kingpin of their economy
نفت پایه ی اقتصاد آنها است.

63. oil is the mainstay of their economy
نفت شالوده ی اقتصاد آنها است.

64. the country had a delicately balanced economy
اقتصاد کشور دارای موازنه ی حساسی بود.

65. the diseased state of that country's economy
وضع بیمار گونه ی اقتصاد آن کشور

66. the significance of oil in our economy
اهمیت نفت در اقتصاد ما

67. a governmental decision reverberating throughout the entire economy
یک تصمیم دولت که در کل اقتصاد کشور واکنش ایجاد کرده است

68. a long war which sapped the country's economy
جنگی طولانی که اقتصاد کشور را از توان انداخت

69. banking is the backbone of every country's economy
بانکداری ستون اصلی اقتصاد هر کشور است.

70. japan successfully built up a modern capitalist economy
ژاپن با موفقیت یک اقتصاد نوین سرمایه داری به وجود آورد.

مترادف ها

علم اقتصاد (اسم)
economics, economy

اقتصاد (اسم)
economy

صرفه جویی (اسم)
parsimony, economy, frugality, thrift, providence

تخصصی

[حسابداری] اقتصاد
[فوتبال] صرفه جویی
[زمین شناسی] اقتصاد
[ریاضیات] اقتصاد، صرفه جویی

انگلیسی به انگلیسی

• management of resources (i.e. money, goods, etc.); thrift, careful spending
the economy of a country or region is the system by which money, industry, and trade are organized.
the wealth obtained by a country or region from business and industry is also referred to as its economy.
economy is careful spending or the careful use of things to save money.

پیشنهاد کاربران

economy
eco - nomy
- eco = خانه ، همتراز با " کَد و کَده " پارسی و house انگلیسی و Haus آلمانی
nomy = - داری ، - وَرزی ، و holding انگلیسی و Halt آلمانی
economy ( یونانی ) = خانه داری ، کَداوَرزی
انگلیسی : householding
آلمانی : Haushalt
principle of economy: اصل اقتصاد.
یکی از معانی economy به معنای ( organization ) است: ساختمان منطقی، سازمان مندی، ساختارمندی، سیستم، نظام عملکرد، کارکرد
اقتصاد
مثال: The country's economy is growing steadily.
اقتصاد کشور به طور پایدار در حال رشد است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
اسم؛
اقتصاد - شرایط اقتصادی - صرفه جویی
صفت؛
قبل از یک محصول یا خدمت میاد و معنی مقرون به صرفه رو میده
مثل 👇
Economy flight - Economy size
یعنی شما با انتخاب این پرواز یا این ابعاد ( سایز ) پول کمتری رو میپردازید
مشیت ( الهیات و فلسفه )
در کتاب ماندی صفحه 78 در برابر واژه Amplification اومده که نوعی فرآیند ترجمه هستش به معنای کم شدن یک واژه با انتقال از متن مقصد به متن مبدا.
به طور مثال:
اتهامات وارد شده به او ( زبان مبدا: ۵ کلمه )
The charge against him ( ترجمه از زبان مبدا: ۴ کلمه )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : economize
✅️ اسم ( noun ) : economy / economics / economist
✅️ صفت ( adjective ) : economic / economical
✅️ قید ( adverb ) : economically
1. اقتصاد
2. سازوکار یا رویه ( اقتصادی )
3. صرفه جویی ( از نظر مالی. زمانی و . . . )
economy ( اقتصاد )
واژه مصوب: اقتصاد 2
تعریف: 1. مجموعه ای از فعالیت های اقتصادی در چارچوب تولید و مصرف که به استناد آن نحوۀ تخصیص منابـع در یک ناحیـۀ جغـرافیایی یا حوزه مشخص می شود 2. منابع و ثروت یک کشور یا یک منطقه، به ویژه آنهایی که برحسب تولید و مصرف قابل تعریف اند
بهره وری
سازوکار - رویه
صرفه
ساختار
clean - energy
economy
تدبیر منزل، اقتصاد سیاسی
اقتصاددانان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس