ebullition

/ˌebəˈlɪʃən//ˌebəˈlɪʃən/

معنی: غلیان، فوران
معانی دیگر: جوشانی، جوشندگی، جوش (همراه با گاز و حباب مانند مشروبات گازدار)، جوشش، ظهوریکباره احساسات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a violent outflow, as of emotions or ideas; outburst.

(2) تعریف: the act or process of bubbling or boiling.

جمله های نمونه

1. STEP3:The animality whipped cream cooks to ebullition and joined to once steep water of lucky D, the one more rises and go into pumpkin mire in.
[ترجمه گوگل]مرحله 3: خامه فرم گرفته حیوانی به جوش می آید و به آب شیب دار D خوش شانس می پیوندد، یکی دیگر بلند می شود و به باتلاق کدو تنبل می رود
[ترجمه ترگمان]STEP۳: The های خامه زده شده، آشپز cream را تحریک می کند و زمانی که یک بار دیگر صعود می کند به باتلاق pumpkin وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. As for Monte Cristo, after this ebullition he closed his eyes as dazzled by internal light.
[ترجمه گوگل]در مورد مونت کریستو، پس از این جوشش، او چشمان خود را به عنوان خیره شده از نور داخلی بست
[ترجمه ترگمان]اما کنت پس از این اشتعال فوری چشمانش را که از نور داخلی مات و مبهوت شده بود بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. With this irrepressible ebullition of mirth, Master Bates laid himself flat on the floor: and kicked convulsively for five minutes, in an ectasy of facetious joy.
[ترجمه گوگل]استاد بیتس با این طغیان مهارنشدنی شادی، خود را روی زمین گذاشت: و به مدت پنج دقیقه به صورت تشنجی لگد زد، در هیجانی از شادی مفرح
[ترجمه ترگمان]آقای بی تز با این جوش و جوش و نشاط، خود را روی زمین پهن کرد و پنج دقیقه با تشنج لگدی به آن زد و با خوشحالی پنج دقیقه با تشنج دست و پنجه نرم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The life starts to engrave ebullition ground to jump up there.
[ترجمه گوگل]زندگی شروع به حکاکی زمین جوش می کند تا به آنجا بپرد
[ترجمه ترگمان]زندگی شروع می کند که شروع به کشیدن زمین فوری کند و به آنجا بپرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. That moment, Beijing is excited, his native place Jiangsu An was the ebullition.
[ترجمه گوگل]آن لحظه، پکن هیجان زده است، محل زادگاه او جیانگ سو آن جوشش بود
[ترجمه ترگمان]در آن لحظه پکن به هیجان آمد و محل بومی اش Jiangsu An بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The competition final time, Li Jinyu has scored point finally, 2: Luneng substitutes a mat ebullition.
[ترجمه گوگل]زمان نهایی رقابت، لی جینیو در نهایت امتیاز کسب کرد، 2: لوننگ یک تشک را جایگزین کرد
[ترجمه ترگمان]در آخرین بار، لی Jinyu در نهایت امتیاز ۲ را به ثمر رساند و ۲: Luneng، یک حصیر را تحریک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The isoflavone kudzu root in Pueraia lobata was extracted by method of decompressing inner ebullition.
[ترجمه گوگل]ریشه ایزوفلاون کودزو در Pueraia lobata با روش رفع فشار جوش داخلی استخراج شد
[ترجمه ترگمان]ریشه isoflavone isoflavone در Pueraia lobata با روش of درونی decompressing استخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For HuaiNan City an engine, pours into the international new metropolis the ebullition vigor!
[ترجمه گوگل]برای شهر HuaiNan یک موتور، نیروی جوشش را به کلان شهر جدید بین المللی می ریزد!
[ترجمه ترگمان]برای HuaiNan سیتی یک موتور، در یک کلان شهر بین المللی جدید فوران می کند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غلیان (اسم)
excitation, excitement, seethe, boiling, narghile, ebullition, hookah, hubble-bubble, nargileh

فوران (اسم)
spout, jet, eruption, outburst, ebullition, irruption, effusion

تخصصی

[شیمی] غلیان، جوشان، جوشش
[عمران و معماری] جوش
[زمین شناسی] غلیان تبخیری که بسرعت و همراه با تولید حباب های فراوان در داخل مایع انجام می گیرد .

انگلیسی به انگلیسی

• boiling; fermentation; emotional outburst

پیشنهاد کاربران

ebullition ( شیمی )
واژه مصوب: جوشش 1
تعریف: فرایند یا حالت جوشیدن مایع

بپرس