eastern

/ˈiːstərn//ˈiːstən/

معنی: شرقی، خاوری، بطرف شرق
معانی دیگر: از سوی (یا در جهت یا وابسته به) خاور، خاورسوی، ساکن شرق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: situated in, directed towards, coming from, or relating to the east.

(2) تعریف: (cap.) Oriental.

جمله های نمونه

1. an eastern breeze
نسیم خاوری

2. the eastern aspect of the house
جهت شرقی منزل

3. on the eastern front, the winter push had finally begun
در جبهه ی شرق حمله ی زمستانی بالاخره شروع شده بود.

4. a house with an eastern exposure
منزل رو به مشرق

5. the fleet was in eastern waters
ناوگان در دریای خاوری مستقر بود.

6. the mongolian incursions into eastern europe
یورش های مغولان در اروپای شرقی

7. the ural mountains are considered the eastern boundary of europe
کوه های اورال مرز خاوری اروپا محسوب می شوند.

8. Political changes in eastern Europe opened the floodgates to thousands of people who wished to emigrate.
[ترجمه گوگل]تغییرات سیاسی در اروپای شرقی دروازه‌های سیل را به روی هزاران نفری که مایل به مهاجرت بودند باز کرد
[ترجمه ترگمان]تغییرات سیاسی در شرق اروپا دریچه های سد را به هزاران نفر که می خواستند مهاجرت کنند باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is sounding out Middle Eastern governments on ways to resolve the conflict.
[ترجمه گوگل]او از دولت‌های خاورمیانه درباره راه‌های حل مناقشه سخن می‌گوید
[ترجمه ترگمان]او دولت های خاور میانه را به دنبال راه هایی برای حل این مناقشه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company has transferred to an eastern location.
[ترجمه گوگل]این شرکت به یک مکان شرقی منتقل شده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت به مکان شرقی منتقل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The wild card in the picture is eastern Europe.
[ترجمه گوگل]وایلد کارت در تصویر اروپای شرقی است
[ترجمه ترگمان]کارت وحشی در تصویر شرقی اروپا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A century ago, eastern Germany was an agricultural hinterland.
[ترجمه گوگل]یک قرن پیش، شرق آلمان یک منطقه پس زمینی کشاورزی بود
[ترجمه ترگمان]یک قرن پیش، آلمان شرقی یک سرزمین داخلی کشاورزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The lake is situated at the eastern extremity of the mountain range.
[ترجمه گوگل]این دریاچه در منتهی الیه شرقی رشته کوه واقع شده است
[ترجمه ترگمان]این دریاچه در انتهای شرقی رشته کوه واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The river marks the eastern perimeter of our land.
[ترجمه گوگل]رودخانه حاشیه شرقی سرزمین ما را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]رودخانه در محدوده شرقی سرزمین ما قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'm afraid your driving licence is invalid in Eastern Europe.
[ترجمه گوگل]می ترسم گواهینامه رانندگی شما در اروپای شرقی معتبر نباشد
[ترجمه ترگمان]متاسفانه مجوز رانندگی شما در اروپای شرقی نامعتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The eastern coast of the country was lined with mountains.
[ترجمه گوگل]سواحل شرقی کشور پر از کوه بود
[ترجمه ترگمان]ساحل شرقی کشور پر از کوه ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The new gymnasium is situated at the eastern extremity of the city.
[ترجمه گوگل]سالن ورزشی جدید در منتهی الیه شرقی شهر واقع شده است
[ترجمه ترگمان]سالن ورزش جدید در قسمت شرقی شهر قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرقی (صفت)
oriental, eastward, eastern

خاوری (صفت)
oriental, eastern

بطرف شرق (صفت)
eastern

انگلیسی به انگلیسی

• related to the east; situated in the east; coming from or proceeding toward the east
eastern means in or from the east of a region or country.
eastern also means coming either from the people or countries of the east, such as india, china, and japan.

پیشنهاد کاربران

شرقی
مثال: They traveled to the eastern part of the country.
آن ها به قسمت شرقی کشور سفر کردند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
شرقی
مربوط به شرق
در شرق
در سمت شرق
شرقی

بپرس