اسم ( noun )
• (1) تعریف: the absence of pain, anxiety, or difficulty.
• مترادف: peace, security, serenity, tranquillity
• متضاد: adversity, anxiety, difficulty, effort, misery, pain, worry
• مشابه: comfort, repose, rest, safety, well-being
• مترادف: peace, security, serenity, tranquillity
• متضاد: adversity, anxiety, difficulty, effort, misery, pain, worry
• مشابه: comfort, repose, rest, safety, well-being
- Her delivery of her second child was one of relative ease.
[ترجمه گوگل] زایمان دوم او با سهولت نسبی همراه بود
[ترجمه ترگمان] زایمان دومین فرزند او آرامش نسبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زایمان دومین فرزند او آرامش نسبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their many servants provided them with ease and comfort.
[ترجمه سیذغلی علذیلت] خدمه زیادشان اسباب آسایش وراحتیشان را فراهم نمودند.|
[ترجمه گوگل] خادمان بسیار آنها آسایش و راحتی را برای آنها فراهم می کردند[ترجمه ترگمان] مستخدمان فراوان آن ها را راحت و آسوده گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: comfort and financial security.
• مترادف: comfort, security
• متضاد: difficulty, hardship, misery
• مشابه: abundance, affluence, content, contentment, prosperity, welfare, well-being
• مترادف: comfort, security
• متضاد: difficulty, hardship, misery
• مشابه: abundance, affluence, content, contentment, prosperity, welfare, well-being
- They lived a life of ease until the war stripped them of their fortune.
[ترجمه گوگل] آنها زندگی راحتی داشتند تا اینکه جنگ آنها را از ثروتشان محروم کرد
[ترجمه ترگمان] آن ها زندگی راحتی داشتند، تا زمانی که جنگ آن ها را از بخت و اقبال بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها زندگی راحتی داشتند، تا زمانی که جنگ آن ها را از بخت و اقبال بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a state of relaxation in the company of others.
• مترادف: aplomb, comfort, composure, poise, self-confidence, self-possession
• متضاد: confusion, formality, stiffness
• مشابه: relaxation, security, well-being
• مترادف: aplomb, comfort, composure, poise, self-confidence, self-possession
• متضاد: confusion, formality, stiffness
• مشابه: relaxation, security, well-being
- Her ease at these formal functions always astounded me.
[ترجمه گوگل] سهولت او در این مراسم رسمی همیشه مرا شگفت زده می کرد
[ترجمه ترگمان] رفتار بی تکلف همیشگی او همیشه مرا حیرت زده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتار بی تکلف همیشگی او همیشه مرا حیرت زده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: facility.
• مترادف: deftness, dexterity, effortlessness, facility, fluency, proficiency, readiness
• متضاد: difficulty, effort
• مشابه: ability, address, adeptness, aptitude, capability, easiness, expertise, faculty, knack, skill
• مترادف: deftness, dexterity, effortlessness, facility, fluency, proficiency, readiness
• متضاد: difficulty, effort
• مشابه: ability, address, adeptness, aptitude, capability, easiness, expertise, faculty, knack, skill
- He speaks Spanish with ease.
[ترجمه گوگل] او به راحتی اسپانیایی صحبت می کند
[ترجمه ترگمان] او زبان اسپانیایی را با سهولت حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زبان اسپانیایی را با سهولت حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: eases, easing, eased
حالات: eases, easing, eased
• (1) تعریف: to release from pain, worry, or difficulty, or to lessen (such things as these).
• مترادف: allay, alleviate, comfort, free, mollify, relieve, soothe
• متضاد: aggravate, concern, worsen
• مشابه: ameliorate, assuage, calm, disburden, lighten, pacify, quiet, relax, rest, smooth, solace, tranquilize
• مترادف: allay, alleviate, comfort, free, mollify, relieve, soothe
• متضاد: aggravate, concern, worsen
• مشابه: ameliorate, assuage, calm, disburden, lighten, pacify, quiet, relax, rest, smooth, solace, tranquilize
- Hearing that no one had been seriously injured in the accident eased her mind.
[ترجمه گوگل] با شنیدن اینکه در این تصادف کسی آسیب جدی ندیده خیال او را راحت کرد
[ترجمه ترگمان] شنیدن این خبر که هیچ کس در این حادثه به طور جدی مجروح نشده است، ذهنش را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شنیدن این خبر که هیچ کس در این حادثه به طور جدی مجروح نشده است، ذهنش را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This medication will help to ease the pain.
[ترجمه گوگل] این دارو به کاهش درد کمک می کند
[ترجمه ترگمان] این دارو به تسکین درد کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دارو به تسکین درد کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to lighten or release.
• مترادف: loosen, relax, slack
• متضاد: tighten
• مشابه: allay, alleviate, ameliorate, free, lighten, loose, mitigate, rest, vent
• مترادف: loosen, relax, slack
• متضاد: tighten
• مشابه: allay, alleviate, ameliorate, free, lighten, loose, mitigate, rest, vent
- She decided to ease the burden on the students by rescheduling the exam.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت با تغییر زمان امتحان از بار دانشآموزان بکاهد
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت تا با زمانبندی مجدد امتحان، بار را بر روی دانش آموزان کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت تا با زمانبندی مجدد امتحان، بار را بر روی دانش آموزان کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His joke eased the tension in the room.
[ترجمه گوگل] شوخی او تنش اتاق را کاهش داد
[ترجمه ترگمان] شوخی او تنش را در اتاق آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شوخی او تنش را در اتاق آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The additional lane should ease the traffic congestion on that road.
[ترجمه گوگل] خط اضافی باید ازدحام ترافیک در آن جاده را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان] مسیر اضافی باید تراکم ترافیک در این جاده را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مسیر اضافی باید تراکم ترافیک در این جاده را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to carefully and slowly move.
• مترادف: edge
• متضاد: hurry
• مشابه: advance, maneuver, move, slip
• مترادف: edge
• متضاد: hurry
• مشابه: advance, maneuver, move, slip
- He lay his crutches against the chair and eased himself into his seat.
[ترجمه گوگل] عصاهایش را روی صندلی گذاشت و خودش را روی صندلیش گذاشت
[ترجمه ترگمان] عصایش را روی صندلی گذاشت و روی صندلی اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عصایش را روی صندلی گذاشت و روی صندلی اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to cause (something) to be a certain way by moving (it) carefully and slowly.
- The box was fragile, and she eased the lid open.
[ترجمه گوگل] جعبه شکننده بود و درب آن را باز کرد
[ترجمه ترگمان] جعبه ظریف بود و او درپوش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جعبه ظریف بود و او درپوش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nurse eased the bandage off the wound.
[ترجمه گوگل] پرستار باند زخم را از روی زخم برداشت
[ترجمه ترگمان] پرستار زخم زخم را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرستار زخم زخم را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: at ease
عبارات: at ease
• (1) تعریف: to become less painful, difficult, or anxious.
• متضاد: worsen
• مشابه: ameliorate, calm, lighten, relax, tranquilize
• متضاد: worsen
• مشابه: ameliorate, calm, lighten, relax, tranquilize
- The situation now appears to be easing as food and medical supplies have begun to arrive.
[ترجمه گوگل] اکنون به نظر می رسد که با شروع رسیدن مواد غذایی و پزشکی، وضعیت در حال کاهش است
[ترجمه ترگمان] اکنون به نظر می رسد که وضعیت در حال کاهش است چرا که غذا و تدارکات پزشکی شروع به رسیدن به آن کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اکنون به نظر می رسد که وضعیت در حال کاهش است چرا که غذا و تدارکات پزشکی شروع به رسیدن به آن کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to move or be moved with great care.
• مترادف: edge
• مشابه: advance, maneuver, move, sidle, slip
• مترادف: edge
• مشابه: advance, maneuver, move, sidle, slip
- She slowly eased into the wheelchair.
[ترجمه گوگل] او به آرامی روی ویلچر نشست
[ترجمه ترگمان] او به آرامی به صندلی چرخ دار حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به آرامی به صندلی چرخ دار حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to lessen (often fol. by "up" or "off").
• متضاد: tighten
• مشابه: ameliorate, lighten, loosen, mitigate, slack, soften
• متضاد: tighten
• مشابه: ameliorate, lighten, loosen, mitigate, slack, soften
- The tension is easing up now that the argument is over.
[ترجمه گوگل] اکنون که بحث به پایان رسیده است، تنش در حال کاهش است
[ترجمه ترگمان] اکنون که بحث تمام شده است، تنش ها در حال کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اکنون که بحث تمام شده است، تنش ها در حال کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید