earmark

/ˈɪrˌmɑːrk//ˈɪəmɑːk/

معنی: کنار گذاشتن، نشان هویت، اختصاص دادن
معانی دیگر: نشان، شناسه، علامت، مهر، انگ، آرم، آرنگ، مشخصه، ویژگی، خصوصیت، نشاندار کردن، علامت گذاری کردن، انگدار کردن، (با علامت) مشخص کردن، تخصیص دادن (به ویژه پول و اعتبار)، در نظر گرفتن، (در اصل - داغ یا نشانی که برای شناسایی بر گوش دام می گذاشتند) داغ گوش، نشان گوش، خط گوش، داغ زدن، نشان کردن، داه گوش، نشان درگوش گوسفند وجانوران دیگر، نشان کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a particular quality or trait that distinguishes a person or thing from others.
مترادف: characteristic, feature, peculiarity, property, quality, trait
مشابه: attribute, mark, personality, sign, stamp, symptom, temperament, token, trademark

- The film had all the earmarks of a blockbuster.
[ترجمه گوگل] این فیلم تمام ویژگی های یک فیلم پرفروش را داشت
[ترجمه ترگمان] این فیلم همه مجذوب یک فیلم پرفروش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The man's death had the earmarks of a suicide.
[ترجمه گوگل] مرگ این مرد نشانه خودکشی بود
[ترجمه ترگمان] مرگ آن مرد همه مشخصات یک خودکشی را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Although he could be charming, he had the earmarks of a violent man.
[ترجمه گوگل] اگرچه او می توانست جذاب باشد، اما نشانه های یک مرد خشن را داشت
[ترجمه ترگمان] اگر چه او می توانست جذاب باشد، شخصیت یک مرد خشن را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an identifying mark made on the ear of an animal such as a cow.
مشابه: brand, mark

- Judging by the earmark, he thought the cow belonged to the neighboring herd.
[ترجمه گوگل] با قضاوت بر اساس علامت، او فکر کرد که گاو متعلق به گله همسایه است
[ترجمه ترگمان] با توجه به نشان، اون فکر می کرد که گاو به گله همسایه تعلق داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: earmarks, earmarking, earmarked
(1) تعریف: to designate or set aside for a special purpose.
مترادف: designate, reserve
مشابه: allocate, appropriate, assign, design

- These funds have been earmarked for research.
[ترجمه گوگل] این بودجه برای تحقیقات در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان] این وجوه برای تحقیق اختصاص داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make an identifying mark on the ear of (an animal).
مشابه: brand, mark

جمله های نمونه

1. under earmark
تخصیص یافته (برای)،کنار گذاشته شده،درنظر گرفته شده

2. I will earmark this money for your research.
[ترجمه گوگل]من این پول را برای تحقیقات شما اختصاص خواهم داد
[ترجمه ترگمان]من این پول رو برای تحقیقاتت به حساب میارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Correct speech is an earmark of the educated man.
[ترجمه گوگل]گفتار صحیح از ویژگی های انسان تحصیل کرده است
[ترجمه ترگمان]سخنرانی صحیح، نشانه خوبی از مرد تحصیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He also undertook to earmark $ 235 billion in government expenditure on infrastructure projects within five years.
[ترجمه گوگل]وی همچنین متعهد شد در مدت پنج سال 235 میلیارد دلار برای پروژه های زیربنایی اختصاص دهد
[ترجمه ترگمان]او همچنین متعهد شد که ۲۳۵ میلیارد دلار مخارج دولت در پروژه های زیر بنایی در عرض پنج سال را به حداقل برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mark Foley, R-Fla., that would earmark $ 210 million to purchase environmentally sensitive areas near the Everglades.
[ترجمه گوگل]مارک فولی، R-Fla, که 210 میلیون دلار برای خرید مناطق حساس به محیط زیست در نزدیکی Everglades اختصاص می دهد
[ترجمه ترگمان]Mark Foley، R - Fla که برای خرید مناطق حساس زیست محیطی در نزدیکی the، ۲۱۰ میلیون دلار هزینه خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It expounds the essential earmark of garbage and the limitation of garbage function transformation: garbage classification.
[ترجمه گوگل]این هدف اصلی زباله و محدودیت تبدیل تابع زباله را توضیح می دهد: طبقه بندی زباله
[ترجمه ترگمان]در این مقاله the اساسی زباله و محدودیت تبدیل تابع زباله را شرح می دهد: طبقه بندی زباله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The company has decided to earmark a portion of this year's profits to invest in securities.
[ترجمه گوگل]این شرکت تصمیم گرفته است بخشی از سود امسال را به سرمایه گذاری در اوراق بهادار اختصاص دهد
[ترجمه ترگمان]این شرکت تصمیم گرفته است که بخشی از سود امسال را به سرمایه گذاری در اوراق بهادار اختصاص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The school has decided to earmark 20 percent of its funds for book purchases.
[ترجمه گوگل]مدرسه تصمیم گرفته است 20 درصد از بودجه خود را برای خرید کتاب اختصاص دهد
[ترجمه ترگمان]این مدرسه تصمیم گرفته است تا ۲۰ درصد از بودجه خود را برای خرید کتاب در اختیار بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We earmark more capital to increase the amount of agricultural and aquatic products to be exported.
[ترجمه گوگل]ما سرمایه بیشتری را برای افزایش میزان صادرات محصولات کشاورزی و آبزیان اختصاص می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما سرمایه بیشتری برای افزایش میزان محصولات کشاورزی و آبی داریم که باید صادر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He knows the Treasury does not allow departments to earmark tax revenues.
[ترجمه گوگل]او می داند که خزانه داری به ادارات اجازه نمی دهد درآمدهای مالیاتی را اختصاص دهند
[ترجمه ترگمان]او می داند که خزانه داری به بخش ها اجازه نمی دهد که درآمده ای مالیاتی خود را کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The charge has hit a nerve, persuading the company to earmark 265 Levantine buildings for special restoration.
[ترجمه گوگل]این اتهام به اعصاب ضربه زد و شرکت را متقاعد کرد که 265 ساختمان لوانتین را برای بازسازی ویژه اختصاص دهد
[ترجمه ترگمان]این اتهام به یک عصب برخورد کرده است و این شرکت را ترغیب می کند تا ۲۶۵ ساختمان Levantine را برای بازسازی ویژه ترغیب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Because the national curriculum can not be properly taught without new textbooks, we will earmark funds for class and library books.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که برنامه درسی ملی بدون کتاب های درسی جدید نمی تواند به درستی تدریس شود، ما بودجه ای را برای کتاب های کلاس و کتابخانه اختصاص خواهیم داد
[ترجمه ترگمان]از آنجا که برنامه درسی ملی را نمی توان به درستی بدون کتب درسی جدید آموزش داد، ما برای کلاس های کلاس و کتابخانه پول قرض خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mechanically, electrically, behaviorally and cosmetically, our paired sounding boards are a genuine earmark of our species.
[ترجمه گوگل]از نظر مکانیکی، الکتریکی، رفتاری و آرایشی، تخته‌های صوتی جفت شده ما یک نشانه واقعی از گونه ما هستند
[ترجمه ترگمان]به طور مکانیکی، به طور الکتریکی، behaviorally و cosmetically، boards جفت شده ما earmark واقعی از گونه های ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. HAL : This assignment is likewise essential for me to earmark you to threaten it.
[ترجمه گوگل]هال: این تکلیف نیز برای من ضروری است که شما را به تهدید آن اختصاص دهم
[ترجمه ترگمان]این ماموریت هم برای من واجب است که شما را تهدید کنم که آن را تهدید می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کنار گذاشتن (اسم)
earmark

نشان هویت (اسم)
earmark

اختصاص دادن (فعل)
appropriate, assign, reserve, allocate, devote, earmark, dedicate

انگلیسی به انگلیسی

• mark on an animal's ear showing ownership
set aside, designate for a special purpose (i.e. money); mark with an earmark
if resources such as money are earmarked for a particular purpose, they have been reserved for that purpose.

پیشنهاد کاربران

نشان گذاشتن
earmark ( اقتصاد )
واژه مصوب: اختصاص
تعریف: کنار گذاشتن منابع برای استفاده در موارد خاص در آینده
• Earmarking is usually about money
۱ - مشخصه، ویژگی بارز
A distinctive characteristic or identifying feature
۲ - تخصیص دادن ( بویژه منابع، پول، . . . )
( Designate ( resource, fund
...
[مشاهده متن کامل]

To set aside for a specific purpose
• Among 10 swimming pools, two are earmarked for families and another for children
• state grant money earmarked for roads and other infrastructure.

بپرس