earful

/ˈɪəfʊl//ˈɪəfʊl/

معنی: بازگوی خبر
معانی دیگر: (عامیانه) گفتنی بسیار، سیلی از شایعات و اخبار، خبر تکان دهنده، خبرچین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) a great amount of spoken information or gossip, sometimes of a startling sort.

(2) تعریف: a scolding lecture or harangue.

- I gave him an earful about his recent behavior.
[ترجمه مهدیس زورورز] من به او درمورد رفتار اخیرش گوشزد کردم
|
[ترجمه مهدی] درباره رفتار اخیرش به او تذکر دادم
|
[ترجمه گوگل] در مورد رفتار اخیرش به او گوش دادم
[ترجمه ترگمان] من بهش یه خبر از رفتار اخیرش دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the probers got an earful
بررسی کنندگان،شایعات زیادی شنیدند.

2. They can expect an earful on what the slump is doing economically.
[ترجمه گوگل]آنها می توانند انتظار داشته باشند که رکود اقتصادی چه می کند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند انتظار داشته باشند که رکود اقتصادی از نظر اقتصادی انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I bet Sue gave you an earful when you got home.
[ترجمه گوگل]شرط می بندم وقتی به خانه رسیدی سو به تو گوش داد
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم که سو وقتی به خو نه اومدی به تو خبر داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He gave me a real earful about being late so often.
[ترجمه گوگل]او به من گوشزد کرد که اغلب دیر می‌کردم
[ترجمه ترگمان]اون به من خبر داد که دیر یا زود دیر میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The chancellor got an earful when he asked the students for feedback.
[ترجمه گوگل]صدراعظم وقتی از دانشجویان خواست تا بازخوردشان را بپرسند، بسیار خرسند شد
[ترجمه ترگمان]رئیس دانشگاه هنگامی که از دانشجویان برای بازخورد سوال کرد، یک earful دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Now, Fisher figures he's just another Laker an earful from Utah fans.
[ترجمه گوگل]حالا، فیشر می‌داند که او فقط یک لیکر دیگر است که از طرفداران یوتا شنیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]اکنون، فیشر ارقام دیگری را از هواداران یوتا کسب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've got quite an earful of her chatter.
[ترجمه گوگل]من کاملاً از پچ پچ های او گوش می کنم
[ترجمه ترگمان]من از حرف های او خبر دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. FEMA leaders are getting an earful from Congress.
[ترجمه گوگل]رهبران FEMA از کنگره انتقاد می کنند
[ترجمه ترگمان]رهبران آژانس مدیریت بحران فدرال از کنگره دریافت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I heard an earful of gossip today.
[ترجمه گوگل]امروز یه گوشه شایعه شنیدم
[ترجمه ترگمان] امروز یه خبر از شایعات شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I can give you an earful about this election.
[ترجمه گوگل]من می توانم به شما در مورد این انتخابات گوش فرا دهم
[ترجمه ترگمان]من می توانم در مورد این انتخابات به شما هشدار بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He gave me an earful of complaints about his new boss.
[ترجمه گوگل]او انبوهی از شکایات در مورد رئیس جدیدش به من داد
[ترجمه ترگمان]اون از رئیس جدیدش شکایت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've had an earful of his griping.
[ترجمه گوگل]من یک گوش از گریه او را گرفته ام
[ترجمه ترگمان]من از این کار خبر دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My wife gave me an earful of things I'm doing wrong.
[ترجمه گوگل]همسرم مقداری از کارهایی که من اشتباه می کنم به من داد
[ترجمه ترگمان]زنم به من خبر داده که دارم اشتباه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She gave me an earful about her husband's infidelities.
[ترجمه گوگل]او در مورد خیانت های شوهرش به من گوش داد
[ترجمه ترگمان]اون بهم خبر خیانت شوهرش رو داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بازگوی خبر (اسم)
earful

انگلیسی به انگلیسی

• large amount of unasked for advice or information, gossip; reprimand, scolding
if you say that you gave someone an earful, you mean that you spoke angrily to them for quite a long time; an informal word.

پیشنهاد کاربران

earful ( a lot of gossip ) . My grandmother gave me an earful about the neighborhood.
شایعه
• Got an earful توبیخ شدن
scolding / reprimanding
سرکوفت، سرزنش، توبیخ
I bet Sue gave you an earful when you got home.
منابع• https://eslforums.com/slang-words/
حرف زیاد
سرزنش 👇
Give an earful سرزنش کردن
اراجیف، مهملات، یاوه، چرندیات
Give ( sb ) an earful
گلایه کردن، گوشمالی دادن، عصبانی شدن، انتقاد کردن، شاکی شدن از . . .

بپرس