each time

جمله های نمونه

1. I had three tries and failed each time.
[ترجمه گوگل]من سه بار تلاش کردم و هر بار شکست خوردم
[ترجمه ترگمان]سه بار تلاش کردم و هر بار شکست خورده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Each time the product changes, the machines have to be retooled.
[ترجمه گوگل]هر بار که محصول تغییر می کند، ماشین ها باید دوباره ابزار شوند
[ترجمه ترگمان]هر زمان که محصول تغییر می کند، ماشین ها باید retooled باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has been jailed eight times. Each time, friends bailed him out.
[ترجمه گوگل]او هشت بار زندانی شده است هر بار دوستان او را نجات دادند
[ترجمه ترگمان]هشت بار زندانی شده است هر بار، دوستان او را به قید ضمانت آزاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Each time I returned I was struck by the uniqueness of Australia and its people.
[ترجمه گوگل]هر بار که برمی گشتم تحت تأثیر منحصر به فرد بودن استرالیا و مردم آن قرار می گرفتم
[ترجمه ترگمان]هر بار که برگشتم، با یگانگی استرالیا و مردمش برخورد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They charged us three times, and each time we threw them back with hand-grenades.
[ترجمه گوگل]سه بار به ما شلیک کردند و هر بار با نارنجک آنها را به عقب پرتاب کردیم
[ترجمه ترگمان]آن ها سه بار ما را متهم کردند و هر بار آن ها را با نارنجک دستی به عقب پرتاب می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You sense the stresses in the hull each time the keel meets the ground.
[ترجمه گوگل]هر بار که کیل با زمین برخورد می کند، تنش های موجود در بدنه را حس می کنید
[ترجمه ترگمان]فشار داخل بدنه را هر بار که تخته به زمین می رسد حس می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Every time/Each time I ask you to do something, you always say you're too busy.
[ترجمه گوگل]هر بار / هر بار که از شما می خواهم کاری انجام دهید، همیشه می گویید که خیلی سرتان شلوغ است
[ترجمه ترگمان]هر دفعه که من از تو می خواهم کاری را انجام بدهی، همیشه می گویی سرت خیلی شلوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You should clean your mower each time you use it.
[ترجمه گوگل]هر بار که از ماشین چمن زنی استفاده می کنید باید آن را تمیز کنید
[ترجمه ترگمان]باید هر دفعه که ازش استفاده می کنی mower رو تمیز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These figures work out differently each time I add them.
[ترجمه گوگل]هر بار که آنها را اضافه می کنم، این ارقام به طور متفاوتی کار می کنند
[ترجمه ترگمان]این ارقام هر بار که من آن ها را اضافه می کنم، متفاوت عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Each time we scored we were pegged back minutes later.
[ترجمه گوگل]هر بار که گل می زدیم، دقایقی بعد عقب نشینی می کردیم
[ترجمه ترگمان]هر بار که ما گل می زدیم، چند دقیقه بعد ثابت بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Each time we have to go through the whole decision-making process again.
[ترجمه گوگل]هر بار باید کل فرآیند تصمیم گیری را دوباره طی کنیم
[ترجمه ترگمان]هر بار ما باید دوباره فرآیند تصمیم گیری را مرور کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They complimented me on the way I looked each time they saw me.
[ترجمه گوگل]هر بار که مرا می دیدند از نگاه من تعریف می کردند
[ترجمه ترگمان]هر بار که مرا می دیدند به طرز نگاه کردن به من تعریف می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Each time I tried to help I was repulsed.
[ترجمه گوگل]هر بار که می خواستم کمک کنم دفع می شد
[ترجمه ترگمان]هر بار که سعی می کردم به او کمک کنم، دفع شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She acted the part more effectively each time she replayed it.
[ترجمه گوگل]او هر بار که آن را دوباره پخش می کرد، نقش را موثرتر بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]هر بار که آن را تکرار می کرد، هر بار به طور موثر عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• every time, on every occasion that

پیشنهاد کاربران

1 - هر بار 2 - هر زمان 3 - همواره
هر دفعه
هر وقت یا هر زمان یا هر بار
هربار، هر وقت، هر موقع
همواره
من فکر میکنم یعنی ساعت طولانیی زمان زیاد

بپرس