empirical

/ˌemˈpɪrɪkl̩//ɪmˈpɪrɪkl̩/

معنی: تجربی، مبنی بر تجربه، ازمایشی، غیرعلمی
معانی دیگر: آروینی، (متکی بر مشاهده و تجربه نه بر تئوری) آروین گرای، تجربه گرای، آروین گرایانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: empirically (adv.), empiricalness (n.)
• : تعریف: based on or verifiable by experience or experiment, rather than on or by theory.
متضاد: a priori, theoretical

- Claims for the effectiveness of the drug are based on empirical evidence.
[ترجمه گوگل] ادعاهای مربوط به اثربخشی دارو بر اساس شواهد تجربی است
[ترجمه ترگمان] ادعاها برای اثربخشی این دارو براساس شواهد تجربی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Scientists use the empirical method so that their results can be verified.
[ترجمه گوگل] دانشمندان از روش تجربی استفاده می کنند تا بتوان نتایج آنها را تأیید کرد
[ترجمه ترگمان] دانشمندان از روش تجربی استفاده می کنند به طوری که نتایج آن ها می تواند تایید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an empirical fact
بوده ی آروینی،واقعیت تجربی

2. an empirical remedy
درمان تجربی

3. our claims about them are in need of empirical probation
ادعاهای ما درباره ی آنها نیاز به پژوهش عملی دارد.

4. There is no empirical evidence to support his thesis.
[ترجمه گوگل]هیچ مدرک تجربی برای حمایت از تز او وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرک تجربی برای پشتیبانی از پایان نامه او وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The empirical sceptic appropriately responds: how do you know?
[ترجمه گوگل]شکاک تجربی به درستی پاسخ می دهد: از کجا می دانید؟
[ترجمه ترگمان]شکاک تجربی به درستی پاسخ می دهد: شما از کجا می دانید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Empirical studies show that some forms of alternative medicine are extremely effective.
[ترجمه گوگل]مطالعات تجربی نشان می دهد که برخی از اشکال طب جایگزین بسیار موثر هستند
[ترجمه ترگمان]مطالعات تجربی نشان می دهد که برخی اشکال پزشکی جایگزین بسیار موثر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We now have empirical evidence that the moon is covered with dust.
[ترجمه گوگل]ما اکنون شواهد تجربی داریم که نشان می دهد ماه با غبار پوشیده شده است
[ترجمه ترگمان]اکنون شواهد تجربی داریم که ماه پوشیده از گرد و غبار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These empirical difficulties tell us something important about the nature of support structures between grandparent and grandchild.
[ترجمه گوگل]این مشکلات تجربی چیز مهمی در مورد ماهیت ساختارهای حمایتی بین پدربزرگ و مادربزرگ و نوه به ما می گوید
[ترجمه ترگمان]این مشکلات تجربی چیزی مهم در مورد ماهیت ساختارهای پشتیبانی بین پدر بزرگ و بزرگ را به ما می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Again, this seems an empirical question, and it is raised again in chapter
[ترجمه گوگل]باز هم، این یک سوال تجربی به نظر می رسد، و دوباره در فصل مطرح می شود
[ترجمه ترگمان]دوباره، این یک سوال تجربی به نظر می رسد، و دوباره در فصل مطرح می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Little empirical data is available on the searching behaviour in B, the direct shelf approach.
[ترجمه گوگل]داده های تجربی کمی در مورد رفتار جستجو در B، رویکرد قفسه مستقیم در دسترس است
[ترجمه ترگمان]داده های تجربی کوچک در مورد رفتار جستجو در B، رویکرد قفسه مستقیم موجود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How this study may contribute to theoretical and empirical work both on equal opportunities and the study of management and organisations.
[ترجمه گوگل]چگونه این مطالعه ممکن است به کار نظری و تجربی هم در زمینه فرصت‌های برابر و هم در مطالعه مدیریت و سازمان‌ها کمک کند
[ترجمه ترگمان]این مطالعه چگونه می تواند به کار نظری و تجربی هم در فرصت های برابر و هم مطالعه مدیریت و سازمان ها کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But further empirical research has revealed considerable diversity in the roles of particular political structures.
[ترجمه گوگل]اما تحقیقات تجربی بیشتر، تنوع قابل توجهی را در نقش ساختارهای سیاسی خاص نشان داده است
[ترجمه ترگمان]اما تحقیقات تجربی بیشتر تنوع قابل توجهی را در نقش های سازه های سیاسی خاص آشکار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The empirical realities to learn from would be cases.
[ترجمه گوگل]واقعیت‌های تجربی که می‌توان از آن‌ها درس گرفت، مواردی هستند
[ترجمه ترگمان]واقعیت های تجربی برای یادگیری از موارد خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This problem is of considerable empirical importance when testing the no-arbitrage condition.
[ترجمه گوگل]این مشکل هنگام آزمایش شرط بدون آربیتراژ اهمیت تجربی قابل توجهی دارد
[ترجمه ترگمان]این مشکل از اهمیت تجربی قابل توجهی برخوردار است که شرایط داوری را تست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجربی (صفت)
empiric, experimental, empirical, experiential, tentative

مبتنی بر تجربه (صفت)
empiric, empirical

ازمایشی (صفت)
pilot, empiric, experimental, empirical, tentative, testable, probative, probatory

غیر علمی (صفت)
empiric, empirical, unscientific

تخصصی

[عمران و معماری] تجربی
[برق و الکترونیک] تجربی - تجربی بر اساس اندازه گیری واقعی، مشاهده یا آزمایش و نه به صورت نظری.
[ریاضیات] آزمایشی، تجربی

انگلیسی به انگلیسی

• learned through observation, capable of being verified or disproved through experiments and experience
empirical knowledge or study is based on practical experience and observation rather than theories; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : empiricism / empiricist
✅️ صفت ( adjective ) : empirical / empiricist
✅️ قید ( adverb ) : empirically
empirical ( پزشکی )
واژه مصوب: تجربی
تعریف: مبتنی بر تجربه
تجربی
experimental
adjective
/UK /ɪmˈpɪr. ɪ. kəl/ US /emˈpɪr. ɪ. kəl
[اِم پِ رِ کال]
[اِم پِ ری کال]
1 ) Empirical studies show that some forms of alternative medicine are extremely effective
مطالعات/تحقیقات تجربی نشون میده که. . .
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) This theory needs to be backed up with solid empirical evidence

آزمون پایه، آزمون بنیاد،
قاعده تجربی
practical; pragmatic; Guided by practical experience and not theory, =thefreedictionary. com
عملی
میدانی

بپرس