🔸 معادل فارسی:
مختل کردن تنظیم / از کنترل خارج شدن / بی نظمی در تنظیم
در زبان محاوره ای:
از کنترل خارج شدن / قاطی کردن تنظیمات بدن یا احساسات
🔸 تعریف ها:
1. ( پزشکی – فیزیولوژیکی ) :
... [مشاهده متن کامل]
به هم خوردن یا اختلال در تنظیم طبیعی یک فرآیند زیستی مانند متابولیسم، هورمون ها یا سیگنال دهی سلولی
مثال:
Glucose metabolism becomes dysregulated in diabetic patients.
سوخت وساز گلوکز در بیماران دیابتی دچار اختلال تنظیم می شه.
2. ( روان شناسی – احساسی ) :
ناتوانی در تنظیم یا کنترل احساسات، که منجر به واکنش های شدید، غیرمنتظره یا نامتناسب می شود
مثال:
Children with emotional trauma often dysregulate under stress.
کودکانی که دچار آسیب روانی هستن، اغلب تحت فشار از نظر احساسی از کنترل خارج می شن.
3. ( زیست شناسی – مولکولی ) :
اختلال در عملکرد طبیعی مسیرهای سلولی یا ژنتیکی، که ممکنه منجر به بیماری هایی مثل سرطان بشه
مثال:
Tyrosine kinase activity is dysregulated in some cancers.
فعالیت تیروزین کیناز در برخی سرطان ها از تنظیم خارج شده.
🔸 مترادف ها:
disrupt – destabilize – deregulate – throw off balance – impair regulation
مختل کردن تنظیم / از کنترل خارج شدن / بی نظمی در تنظیم
در زبان محاوره ای:
از کنترل خارج شدن / قاطی کردن تنظیمات بدن یا احساسات
🔸 تعریف ها:
1. ( پزشکی – فیزیولوژیکی ) :
... [مشاهده متن کامل]
به هم خوردن یا اختلال در تنظیم طبیعی یک فرآیند زیستی مانند متابولیسم، هورمون ها یا سیگنال دهی سلولی
مثال:
سوخت وساز گلوکز در بیماران دیابتی دچار اختلال تنظیم می شه.
2. ( روان شناسی – احساسی ) :
ناتوانی در تنظیم یا کنترل احساسات، که منجر به واکنش های شدید، غیرمنتظره یا نامتناسب می شود
مثال:
کودکانی که دچار آسیب روانی هستن، اغلب تحت فشار از نظر احساسی از کنترل خارج می شن.
3. ( زیست شناسی – مولکولی ) :
اختلال در عملکرد طبیعی مسیرهای سلولی یا ژنتیکی، که ممکنه منجر به بیماری هایی مثل سرطان بشه
مثال:
فعالیت تیروزین کیناز در برخی سرطان ها از تنظیم خارج شده.
🔸 مترادف ها:
بدتنظیمی