dye

/ˈdaɪ//daɪ/

معنی: رنگ، رنگ زنی، رنگ کردن
معانی دیگر: (رنگرزی) رنگ، (برای موی سر) خضاب، رنگ مو، رنگینه، رنگ کردن (آغشتن در رنگ)، رنگرزی کردن، رزیدن، رنگ گرفتن یا شدن

جمله های نمونه

1. a dye intermediate
ماده ی میانی رنگ

2. to dye a white shirt red
پیراهن سپید را قرمز رنگ کردن

3. does she dye her hair?
آیا او گیسوی خود را رنگ می زند؟

4. a drop of dye diffused through water
قطره ای رنگ که در آب پخش شده است

5. a traitor of the deepest dye
خائن به تمام معنی،خبیث ترین خائن

6. of the deepest (or blackest) dye
از بدترین نوع،بسیار بد،خبیث

7. For a change, why not dye your T-shirts?
[ترجمه گوگل]برای تغییر، چرا تی شرت های خود را رنگ نمی کنید؟
[ترجمه ترگمان]واسه تنوع، چرا تی شرت تو رو رنگ نکنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They used only natural pigments to dye the wool.
[ترجمه گوگل]آنها فقط از رنگدانه های طبیعی برای رنگ کردن پشم استفاده می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از رنگ های طبیعی استفاده می کردند تا پشم را رنگ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Time does not dye,Memories do not light.
[ترجمه گوگل]زمان رنگ نمی کند، خاطرات روشن نمی شوند
[ترجمه ترگمان]زمان رنگ ندارد، خاطرات روشن نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Black will dye over most other colours.
[ترجمه مرتضی چوپانکاره] رنگ سیاه بیشتر رنگ های دیگر را می پوشاند .
|
[ترجمه گوگل]مشکی بر روی اکثر رنگ های دیگر رنگ می شود
[ترجمه ترگمان]سیاه بیشتر رنگ های دیگر را رنگ خواهد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He applied dye to the door.
[ترجمه گوگل]رنگ به در زد
[ترجمه ترگمان]رنگ و رویش را به در دوخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You can dye your hair whatever colour you like.
[ترجمه maryam] شما می توانید موهایتان را هررنگی که دوست دارید رنگ کنید.
|
[ترجمه گوگل]می توانید موهای خود را به هر رنگی که دوست دارید رنگ کنید
[ترجمه ترگمان]می تونی موهات رو رنگ کنی هر رنگی که دوست داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Leave the cloth to steep in the dye overnight.
[ترجمه مرتضی چوپانکاره] پارچه را بگذارید در ظرف رنگ یک شب تا صبح خیس بخورد.
|
[ترجمه گوگل]بگذارید پارچه یک شبه در رنگ بماند
[ترجمه ترگمان]پارچه رو بزار کنار یه شبه رنگ قرمز بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She dipped the material into the dye.
[ترجمه گوگل]او مواد را در رنگ فرو کرد
[ترجمه ترگمان]ماده را در رنگ سرخ فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Applying the dye can be messy, particularly on long hair.
[ترجمه گوگل]استفاده از رنگ ممکن است کثیف باشد، به خصوص روی موهای بلند
[ترجمه ترگمان]مالیدن رنگ می تواند نامرتب باشد، به خصوص بر روی موهای بلند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She suddenly took it into her head to dye her hair green.
[ترجمه گوگل]ناگهان آن را داخل سرش برد تا موهایش را سبز کند
[ترجمه ترگمان]ناگهان آن را در سرش گذاشت تا موهایش را سبز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Plunge the fabric into a bath of black dye.
[ترجمه گوگل]پارچه را در حمام رنگ سیاه فرو کنید
[ترجمه ترگمان]پارچه را در حمام رنگ سیاه فرو ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. No wool is so white but a dyer can dye it black.
[ترجمه گوگل]هیچ پشمی به این اندازه سفید نیست، اما یک رنگرز می تواند آن را سیاه رنگ کند
[ترجمه ترگمان]هیچ پشمی خیلی سفید نیست، اما رنگرز می تواند آن را سیاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Wash the dye out with shampoo.
[ترجمه گوگل]رنگ را با شامپو بشویید
[ترجمه ترگمان]رنگ را با شامپو بشویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The red dye on the leather is water-soluble.
[ترجمه گوگل]رنگ قرمز روی چرم محلول در آب است
[ترجمه ترگمان]رنگ قرمز روی چرم محلول در آب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنگ (اسم)
indigo, tune, grain, hue, paint, color, dye, tint, pigmentation, complexion, tincture, tinct, speckle

رنگ زنی (اسم)
dye

رنگ کردن (فعل)
bedaub, besmear, paint, color, dye, taint, stain

تخصصی

[شیمی] رنگ، جوهر، رنگ کردن، رنگینه، کروماتین
[عمران و معماری] رنگمایه
[مهندسی گاز] رنگ، رنگزدن، رنگ کردن
[نساجی] رتگ - رنگینه - ماده رنگزا
[پلیمر] رنگینه، رزینه
[آب و خاک] رنگ

انگلیسی به انگلیسی

• coloring, pigment, tint
color, stain, tint
if you dye hair or cloth, you change its colour by soaking it in a coloured liquid.
a dye is a substance which is mixed into a liquid and used to change the colour of cloth or hair.

پیشنهاد کاربران

1. رنگ کردن 2. رنگ گرفتن. رنگ شدن 3. رنگین کردن 4. رنگ
مثال:
chemicals are used to fix the dye
مواد شیمیایی برای ثابت کردن رنگ استفاده می شوند.
در پزشکی : ماده حاجب
Anyone who sees my daughter's hair thinks she has dyed it
هرکسی دخترم رو میبینه فکر میکنه موهاشو زنگ کرده
[پارچه، مو، . . . ]رنگ کردن
هر رنگی که به شکل مایع هست میشه دای
مثلا
How often do you dye your hair???
هرچندوقت یکبار موهاتو رنگ می کنی؟
گذشته ش میشه dyed
[فنی و مهندسی] رنگینه، رزین: ترکیبات شیمیایی ( عموماً آلی ) رنگ دار به منظور تغییر نوع رنگ و نور در صنایع پلیمر و لیزر. برای مثال، منظور از لیزرهای نوع Dye درواقع همان لیزرهای رزینه ای است. ( Resin Lasers )
در اصطلاح جنگی : منور
dye ( شیمی )
واژه مصوب: رَزانه
تعریف: مادۀ رنگ بخشی که در محیط خود قابلیت حل شدن یا پراکنش دارد و ازطریق واکنش های شیمیایی یا جذب یا پراکنش به مادۀ دیگر افزوده می شود|||متـ . مادۀ رنگرزی
رَنگیدَن چیزی/جایی.
رنگزنیدن . . . . . .
رنگمایه
تغییر دادن رنگ چیزی مانند لباس یا مو
change the color of something such as clothing or hair

ماده رنگرزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس