dusky

/ˈdəski//ˈdʌski/

معنی: مبهم، تاریک
معانی دیگر: تیره رنگ، سیه چرده، کم نور، سایه گون

جمله های نمونه

1. a dusky brown
قهوه ای تیره

2. a dusky twilight
شفقی تیره و تار

3. The bracken was turning to the dusky gold of a fine autumn.
[ترجمه گوگل]براکن در حال تبدیل شدن به طلای تاریک یک پاییز خوب بود
[ترجمه ترگمان]سرخس به سکه های تیره یک پاییز زیبا تبدیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was walking down the road one dusky Friday evening.
[ترجمه گوگل]او در یک غروب جمعه تاریک در جاده راه می رفت
[ترجمه ترگمان]یک شب جمعه تیره در جاده قدم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her skin turned a dusky gold in the sun.
[ترجمه گوگل]پوست او زیر نور خورشید به طلایی تیره تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]پوستش تیره و تار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The whole theatre roared in the dusky light.
[ترجمه گوگل]تمام سالن در نور تاریک غرش می کرد
[ترجمه ترگمان]تمام سالن در روشنایی تیره می غرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The mountains were just visible, dusky and black.
[ترجمه گوگل]کوه ها فقط قابل مشاهده بودند، تاریک و سیاه
[ترجمه ترگمان]کوه ها فقط قابل رویت، تاریک و سیاه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Reese is in Hawaii, chasing maidens of dusky hue.
[ترجمه گوگل]ریس در هاوایی است و در تعقیب دوشیزگان تاریک رنگ است
[ترجمه ترگمان]ریس در هاوایی است و maidens رنگ تیره را دنبال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Diving below the dusky water's surface I see twenty chairs or so strewn about on the pool floor.
[ترجمه گوگل]با غواصی در زیر سطح آب تاریک، بیست صندلی یا بیشتر را می بینم که در کف استخر پخش شده اند
[ترجمه ترگمان]زیر سطح آب تیره بیست صندلی می بینم که روی کف استخر قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She looked so beautiful in a dusky pink outfit.
[ترجمه گوگل]او با لباس صورتی تاریک بسیار زیبا به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او در لباس صورتی رنگی بسیار زیبا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I stood in the middle of the dusky field and let Janir slump against my back.
[ترجمه گوگل]وسط زمین تاریک ایستادم و اجازه دادم جنیر به پشتم بیفتد
[ترجمه ترگمان]من در وسط میدان تاریک ایستادم و اجازه دادم که Janir بر پشتم فرود آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A long-tailed, hawk-like bird emerged from the trees, dusky shape in the gloom.
[ترجمه گوگل]پرنده ای دم دراز و شبیه شاهین از درختان بیرون آمد که در تاریکی شکلی تاریک داشت
[ترجمه ترگمان]پرنده ای با دم دراز و قوش مانند از میان درختان بیرون آمد، شکل تیره در تاریکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dusky seaside DNA is, as far as can be seen, identical to that of other, commonplace, sparrows nearby.
[ترجمه گوگل]تا آنجایی که می توان دید، DNA ساحلی غبارآلود با دیگر گنجشک های معمولی نزدیک است
[ترجمه ترگمان]دی ان ای کنار دریا تا جایی که دیده می شود شبیه به چیزهای دیگر، مبتذل و sparrows در آن نزدیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The dusky salamander lives in the southern Appalachian Mountains, and likes to stay at home.
[ترجمه گوگل]سمندر تاریک در کوه های آپالاچی جنوبی زندگی می کند و دوست دارد در خانه بماند
[ترجمه ترگمان]این سمندر تیره در کوه های Appalachian جنوبی زندگی می کند و دوست دارد در خانه بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Dusky dolphins and Burmeister's porpoise are considerably more abundant and wide-ranging than the other three species.
[ترجمه گوگل]دلفین‌های تاریک و خوک‌های دریایی Burmeister به طور قابل‌توجهی از سه گونه دیگر فراوان‌تر و گسترده‌تر هستند
[ترجمه ترگمان]dolphins دلفین ها و گراز ماهی به طور قابل توجهی بیش از سه گونه دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبهم (صفت)
hazy, involved, involute, obscure, opaque, ambiguous, vague, enigmatic, misty, dim, dusky, esoteric, mysterious, forked, nebular, imprecise

تاریک (صفت)
blind, ambiguous, dark, dim, black, gloomy, dusky, somber, sombre, benighted, murk, caliginous, cimmerian, darkling, lackluster, stygian

انگلیسی به انگلیسی

• dark, dim
something that is dusky is rather dark; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس