dumpy

/ˈdəmpi//ˈdʌmpi/

معنی: گردن کلفت، پس زانو، کوتاه
معانی دیگر: کوتاه و کلفت، خپله، کت و کلفت

جمله های نمونه

1. A short, dumpy lady shaped rather like a cottage loaf, she seldom smiled and woe betide anyone not paying attention.
[ترجمه گوگل]خانمی کوتاه قد و بی‌حوصله که بیشتر شبیه یک نان کلبه‌ای بود، به ندرت لبخند می‌زد و وای به حال کسی که توجه نمی‌کرد
[ترجمه ترگمان]زن قد کوتاه و چاقی که تقریبا شبیه یک قرص نان خانگی بود، به ندرت لبخند می زد و بر قضا کسی توجه نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Now it was just a dumpy little building.
[ترجمه گوگل]حالا فقط یک ساختمان کوچولو بود
[ترجمه ترگمان] حالا فقط یه ساختمون کوتوله س - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. With ratios below 7: the result is rather dumpy, greater than 10:1 is tending towards a platter.
[ترجمه گوگل]با نسبت‌های کمتر از 7: نتیجه نسبتاً ناقص است، بیشتر از 10:1 به سمت یک بشقاب می‌رود
[ترجمه ترگمان]با نسبت زیر ۷: نتیجه نسبتا چاق است، بزرگ تر از ۱۰: ۱ به سمت یک سینی هدایت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I think this skirt makes me look dumpy.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم این دامن باعث می‌شود کثیف به نظر برسم
[ترجمه ترگمان] فکر کنم این دامن منو چاق نشون میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I played with the dumpy stem of the brandy glass, smirking at Ashley through the candle flame.
[ترجمه گوگل]با ساقه چرک لیوان براندی بازی کردم و از میان شعله شمع به اشلی پوزخند زدم
[ترجمه ترگمان]در حالی که از شعله شمع به اشلی پوزخند می زدم در حالی که به اشلی پوزخند می زدم، بازی را شروع کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Kitty, her heroine, is dumpy, spotty, pallid and downtrodden.
[ترجمه گوگل]کیتی، قهرمان او، چرند، لکه دار، رنگ پریده و سرکوب شده است
[ترجمه ترگمان]کیتی، زن قهرمان زن چاق و کثیف و خون آلود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Agnes thought that a dumpy girl should not wear a tall hat, especially with black.
[ترجمه گوگل]اگنس فکر می کرد که یک دختر دمدمی مزاج نباید کلاه بلند بپوشد، به خصوص با کلاه مشکی
[ترجمه ترگمان]اگنس فکر می کرد که یک دختر خپله نباید کلاه بلندی به سر بگذارد، به خصوص با سیاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The little dumpy girl was one of two serving.
[ترجمه گوگل]دختر دمدمی مزاج یکی از دو خدمت کننده بود
[ترجمه ترگمان]ان دختر خپله کوتوله یکی از دو سرو صدا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was a small, dumpy woman, nothing like her only child in either looks or personality.
[ترجمه گوگل]او زنی کوچولو و احمق بود که نه از نظر ظاهر و نه از لحاظ شخصیتی شبیه تنها فرزندش نبود
[ترجمه ترگمان]او زن کوتوله و چاقی بود که هیچ شباهتی به او نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cissie was round-shouldered and dumpy.
[ترجمه گوگل]سیسی شانه‌های گرد و شلخته بود
[ترجمه ترگمان]Cissie گرد و شانه های فربه و چاق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Clara was a plain, dumpy woman, several years older than her husband.
[ترجمه گوگل]کلارا زنی ساده لوح بود و چندین سال از شوهرش بزرگتر بود
[ترجمه ترگمان]کلارا زن چاقی و چاقی بود که چندین سال از شوهرش بزرگ تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. George had a wife, Martha, who was dumpy and plain.
[ترجمه گوگل]جورج همسری به نام مارتا داشت که دمدمی مزاج و ساده بود
[ترجمه ترگمان]جورج همسر داشت، مارتا که چاق و چله و معمولی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was short and dumpy.
[ترجمه گوگل]او کوتاه قد و دمدمی مزاج بود
[ترجمه ترگمان]قد کوتاه و خپل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He dated a girl with a dumpy figure.
[ترجمه گوگل]او با دختری با هیکل بی‌نقص قرار گذاشت
[ترجمه ترگمان]اون با یه دختر خپله با یه هیکل چاق قرار میذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گردن کلفت (اسم)
thug, bully, ruffian, hoodlum, dumpy, roughneck

پس زانو (صفت)
dumpy

کوتاه (صفت)
concise, short, little, miniature, succinct, dumpy, stocky, transient, laconic, stunted, pygmy, synoptic, synoptical

انگلیسی به انگلیسی

• short and stout, pudgy, squat
a dumpy person is short and fat.

پیشنهاد کاربران

خپل
میشه همون آدم قد کوتاه و گوشتالو و بیشتر برای خانم ها استفاده میشه و بار معنایی منفی داره.
قد کوتاه و چاق

بپرس