dumbly


لال وار، گنگ وار

جمله های نمونه

1. 'Are you all right?' Laura nodded dumbly.
[ترجمه گوگل]'حال شما خوب است؟' لورا با گنگ سری تکان داد
[ترجمه ترگمان]حالت خو به؟ لو را مات و مبهوت سر تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For a moment she stared dumbly at him.
[ترجمه گوگل]برای لحظه ای گنگ به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]برای لحظه ای مات و مبهوت به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was dumbly dismayed at the news.
[ترجمه گوگل]او به طرز احمقانه ای از این خبر ناراحت شد
[ترجمه ترگمان]از این خبر مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I shook my head dumbly, not believing him.
[ترجمه گوگل]با ابله سرم رو تکون دادم و باور نکردم
[ترجمه ترگمان]با تعجب سرم را تکان دادم، نه اینکه باور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For a few seconds she gazed dumbly at him.
[ترجمه گوگل]برای چند ثانیه با گنگ به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]پس از چند ثانیه مات و مبهوت به او نگریست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I dumbly watched the bush landscape reel by as we headed towards Kampala.
[ترجمه گوگل]وقتی به سمت کامپالا می‌رفتیم، با گنگ به دور بوته‌ها نگاه کردم
[ترجمه ترگمان]همان طور که به طرف Kampala می رفتیم مات و مبهوت تماشای مناظر اطراف جنگل را تماشا می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Piggott nodded dumbly, shut the door with a crash, and breathed deeply.
[ترجمه گوگل]آقای پیگات با گنگ سری تکان داد، در را با ضربه محکمی بست و نفس عمیقی کشید
[ترجمه ترگمان]آقای Piggott با تعجب سرش را تکان داد، در را با صدای مهیبی بست و نفس عمیقی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He shook his head, staring dumbly through the wind screen, and relapsed into silence again.
[ترجمه گوگل]سرش را تکان داد و گنگانه به صفحه باد خیره شد و دوباره در سکوت فرو رفت
[ترجمه ترگمان]سرش را تکان داد، مات و مبهوت به صفحه باد خیره شد و باز در سکوت فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She stared dumbly into space.
[ترجمه گوگل]گنگانه به فضا خیره شد
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به فضا خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They stood watching dumbly in horrible fascination after it shattered.
[ترجمه گوگل]پس از شکسته شدن آن، با شیفتگی وحشتناکی گنگانه به تماشا ایستادند
[ترجمه ترگمان]پس از خرد شدن آن، مات و مبهوت ایستاده و مات و مبهوت ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She looked at him dumbly, and even McLeish's hardened investigator's nerve failed him.
[ترجمه گوگل]گنگانه به او نگاه کرد و حتی عصب سخت بازپرس مک لیش هم او را ناکام گذاشت
[ترجمه ترگمان]او با حیرت به او نگاه کرد، و حتی عصبی کننده McLeish هم او را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He stood there dumbly, craning his neck and swallowing noisily.
[ترجمه گوگل]گنگ آنجا ایستاده بود، گردنش را خم می کرد و با سروصدا آب دهانش را قورت می داد
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت ایستاده بود و گردنش را بالا می برد و با سرو صدا آب دهانش را قورت می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One stood up, while the others stared dumbly at their mahjong pieces.
[ترجمه گوگل]یکی ایستاد، در حالی که بقیه با گنگ به قطعات فال ماهجونگ آنها خیره شدند
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها ایستاد، در حالی که دیگران مات و مبهوت به قطعات بازی their خیره شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He felt dumbly the meaning of her smile.
[ترجمه گوگل]معنای لبخند او را احمقانه احساس کرد
[ترجمه ترگمان]از لبخند او یکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• mutely, speechlessly, silently

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dumb
✅️ اسم ( noun ) : dumbness / dumbo
✅️ صفت ( adjective ) : dumb
✅️ قید ( adverb ) : dumbly
مات و مبهوت
احمقانه

بپرس