dumbfounded

/ˈdəmfaʊnd//dʌmˈfaʊnd/

(verb transitive) لال کردن، متحیر کردن، بلاجواب گذاشتن

جمله های نمونه

1. when i saw her, i was so dumbfounded i became speechless
وقتی او را دیدم از شدت بهت زبانم بند آمد.

2. He was utterly dumbfounded at the bad news.
[ترجمه گوگل]او از این خبر بد کاملاً مات و مبهوت بود
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر بد، مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They were dumbfounded by all the damage done by the storm.
[ترجمه گوگل]آنها از این همه خسارت طوفان مات و مبهوت شدند
[ترجمه ترگمان]با تمام the که در طوفان ایجاد کرده بودند، مات و مبهوت مانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She said she was dumbfounded by the allegations.
[ترجمه گوگل]او گفت که از این اتهامات مات شده است
[ترجمه ترگمان]او گفت که از این اتهامات حیرت زده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was dumbfounded by the allegations.
[ترجمه گوگل]او از این اتهامات مات و مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]او از این اتهامات گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was dumbfounded by the terrible news.
[ترجمه گوگل]او از این خبر وحشتناک مات و مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]از این خبر وحشتناک مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We were completely dumbfounded by her rudeness.
[ترجمه گوگل]ما از بی ادبی او کاملاً مات و مبهوت شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از بی نزاکتی او کاملا متحیر شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was completely dumbfounded by the incident.
[ترجمه گوگل]او از این حادثه کاملاً مات و مبهوت شده بود
[ترجمه ترگمان]او کاملا از این حادثه حیرت زده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was dumbfounded when Ryskamp didn't apologize.
[ترجمه گوگل]وقتی رایسکامپ عذرخواهی نکرد، مات و مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت مانده بود که Ryskamp عذر خواهی نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Peter stood for a moment, dumbfounded, scarcely able to contain his thoughts.
[ترجمه گوگل]پیتر لحظه ای مات و مبهوت ایستاد و به سختی قادر به مهار افکارش بود
[ترجمه ترگمان]پیتر یک لحظه ایستاد، مات و مبهوت مانده بود که افکارش را مهار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He turned to me in dumbfounded fury.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت مات و مبهوت به سمت من برگشت
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت به طرف من برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I suppose they're dumbfounded by their surroundings.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم آنها از محیط اطراف خود مات شده اند
[ترجمه ترگمان]به نظر من، آن ها از محیط خود مات و متحیر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This suggestion dumbfounded Joe.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد جو را مات و مبهوت کرد
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد جو را مات و مبهوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sonny stared wide-eyed at him, dumbfounded.
[ترجمه گوگل]سانی مات و مبهوت با چشمان درشت به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]سانی با تعجب به او خیره شد، مات و مبهوت به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I stood there dumbfounded.
[ترجمه گوگل]مات و مبهوت آنجا ایستادم
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت ایستادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• astonished, astounded, stunned, taken aback
if you are dumbfounded, you are so surprised that you cannot speak.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To greatly surprise or amaze 😲
🔍 مترادف: Astonish
✅ مثال: The magician's final trick left the audience dumbfounded.
شوکه ، متحیر ، مات و مبهوت
مثال:
There at the faithless one was dumbfounded.
از آن بابت آن کافر متحیر و مبهوت مانده بود.
� فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ�
dumbfounded in the cycle of wants and Failures
مات و مبهوت در چرخه خواستن ها و نرسیدن ها
dumbfounded in the cycle of wants and Failures
مات و مبهوت در چرخه خواستن ها و نرسیدن ها.
( also dumbstruck )
so shocked and surprised that you cannot speak
صفت/ آنقدر شوکه و متعجب که نمی توان صحبت کرد، انگشت به دهان، مات و مبهوت
Ray is dumbfounded at the questions.
He was dumbfounded by the allegations.
...
[مشاهده متن کامل]

She described him as dumbfounded when he saw that he sat in the middle part of the curve.

dumbfoundeddumbfounded
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/dumbfounded
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dumbfound
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : dumbfounded
✅️ قید ( adverb ) : _
هاج و واج
گُنگ
مات و مبهوت
Continue to do something, though other disagree
شوکه ، متحیر ، انگشت به دهان مانده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس