1. dull to grief
عاری از احساس غم
2. a dull book
کتاب کسل کننده
3. a dull finish
جلای کدر
4. a dull headache
سردرد خفیف
5. a dull knife
چاقوی کند
6. a dull party
مهمانی بی مزه
7. a dull period for sales
دوران کسادی فروش
8. a dull red
قرمز کدر
9. a dull student
شاگرد کندذهن
10. the dull weather
هوای غم افزا
11. the market is dull
بازار کساد است.
12. her poetry is never dull and often piquant
شعر او هرگز ملالت آور نیست و اغلب دل انگیز است.
13. she fell with a dull thud
او با صدای خفه ای افتاد (تلپی افتاد).
14. the gold market is dull
بازار طلا کساد است.
15. to wade through a dull novel
با زحمت یک رمان خسته کننده را خواندن
16. he is in one of his dull moods again
او دوباره دچار رخوت شده است.
17. the industrial revolution freed workers from dull and repetitious work
انقلاب صنعتی کارگران را از کار خسته کننده و تکراری نجات داد.
18. hossein drank so much that he became dull
حسین آنقدر نوشید که خمود شد.
19. she was so tired that she was dull to what went on about her
آنقدر خسته بود که رویدادهای اطراف خود را حس نمی کرد.
20. he has become an automaton, repeating the same dull things over and over
او مانند یک آدم ماشینی همان حرف های کسل کننده را بارها تکرار می کند.
21. all work and no play makes jack a dull boy
کسی که همه اش کار می کند و تفریح ندارد به جایی نمی رسد
22. his new book is interesting; by comparison his previous books seem dull
کتاب جدید او جالب است ; در مقایسه با آن،کتاب های پیشین او کسل کننده می نماید.
23. She wrote dull, respectable articles for the local newspaper.
[ترجمه گوگل]او مقالات کسل کننده و قابل احترامی برای روزنامه محلی می نوشت
[ترجمه ترگمان]مقالات آبرومند و محترمی را برای روزنامه محلی نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مقالات آبرومند و محترمی را برای روزنامه محلی نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. The house was dull, old-fashioned and in bad condition.
[ترجمه گوگل]خانه کسل کننده، قدیمی و در وضعیت بدی بود
[ترجمه ترگمان]خانه کسل کننده و قدیمی بود و در شرایط بدی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]خانه کسل کننده و قدیمی بود و در شرایط بدی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. Douglas has an undeserved reputation for being dull and dry.
[ترجمه گوگل]داگلاس به دلیل کسل کننده و خشک بودن شهرت نامناسبی دارد
[ترجمه ترگمان]داگلاس مشهور به dull بودن و خشک بودن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]داگلاس مشهور به dull بودن و خشک بودن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. The first half of the game was pretty dull.
[ترجمه Mahdieh] نیمه اول آن بازی بسیار خسته کننده بود|
[ترجمه علی چگینی] نیمه ی نخست بازی بسیار خسته کننده و ملال آور بود.|
[ترجمه علی چگینی] بازی در نیمه ی نخست، بسیار خسته کننده و ملال آور بود.|
[ترجمه علی چگینی] بازی در نیمه نخست، بسیار خسته کننده و ملال آور بود.|
[ترجمه گوگل]نیمه اول بازی خیلی کسل کننده بود[ترجمه ترگمان]نیمه اول بازی کاملا کدر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. Her eyes looked dull and sunken.
[ترجمه صالح] چشمای بی حس و حالش|
[ترجمه گوگل]چشمانش کدر و گود افتاده به نظر می رسید[ترجمه ترگمان]چشم هایش کدر و گود رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. The work gets a bit dull at times.
[ترجمه گوگل]کار گاهی کمی کسل کننده می شود
[ترجمه ترگمان]این کار گاهی کمی خسته کننده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این کار گاهی کمی خسته کننده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. A dull red flush suffused Selby's face.
[ترجمه گوگل]سرخی کسل کننده صورت سلبی را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]سرخی خفیفی بر چهره Selby جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]سرخی خفیفی بر چهره Selby جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید