due date

/ˈduːˈdeɪt//djuːdeɪt/

معنی: موعد مقرر، سر رسید
معانی دیگر: موعد، تاریخ مقرر

جمله های نمونه

1. If payment is not made by the due date, 10% will be added to the bill.
[ترجمه پرهام فرهمند] اگر پرداخت در موعد مقرّر انجام نشود، ٪۱۰ به صورتحساب اضافه خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل]در صورت عدم پرداخت در موعد مقرر 10% به صورت حساب اضافه می شود
[ترجمه ترگمان]اگر پرداخت توسط تاریخ مقرر انجام نشود، ۱۰ درصد به این لایحه اضافه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The baby was born exactly on its due date.
[ترجمه گوگل]نوزاد دقیقاً در موعد مقرر به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]کودک دقیقا در تاریخ سررسید آن متولد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The due date coincides with the closing ceremonies in Atlanta.
[ترجمه گوگل]تاریخ مقرر همزمان با مراسم اختتامیه در آتلانتا است
[ترجمه ترگمان]تاریخ سررسید با مراسم اختتامیه در آتلانتا همزمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The amount and due date will be announced in advance.
[ترجمه گوگل]مبلغ و تاریخ سررسید از قبل اعلام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]میزان و تاریخ سررسید در پیشاپیش اعلام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The new Jan. 22 due date also applies to taxpayers in Washington, Mr Keith adds.
[ترجمه گوگل]آقای کیت می افزاید که تاریخ سررسید جدید 22 ژانویه برای مالیات دهندگان در واشنگتن نیز اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]آقای کیت اضافه می کند که تاریخ جدید ۲۲ ژانویه نیز برای مالیات دهندگان در واشنگتن نیز صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My first child arrived quite quickly on the due date.
[ترجمه گوگل]فرزند اول من خیلی سریع در موعد مقرر آمد
[ترجمه ترگمان]اولین فرزندمان در تاریخ سررسید، خیلی سریع وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Only a significantly wrong due date separates Lou Madden from a perfect Super Bowl attendance record.
[ترجمه گوگل]تنها یک تاریخ سررسید بسیار اشتباه، لو مدن را از رکورد کامل حضور در سوپر بول جدا می کند
[ترجمه ترگمان]تنها یک تاریخ به علت تاخیر بسیار اشتباه، لو Madden را از رکورد حضور کامل سوپر بول جدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The covenant to pay the rent on the due date, quarterly in advance usually, is absolutely fundamental.
[ترجمه گوگل]عهد پرداخت اجاره بها در موعد مقرر، معمولاً به صورت سه ماهه، کاملاً اساسی است
[ترجمه ترگمان]پیمان برای پرداخت اجاره در تاریخ مقرر، هر سه ماه زودتر، معمولا اساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Borrowing with due date beyond one year or one operating cycle.
[ترجمه گوگل]استقراض با سررسید بیش از یک سال یا یک چرخه عملیاتی
[ترجمه ترگمان]قرض گرفتن با قرار قبلی آن فراتر از یک سال یا یک چرخه کاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Payment made before mid - night on the due date will be regarded on - time payment.
[ترجمه گوگل]پرداختی که قبل از نیمه شب در تاریخ مقرر انجام شده باشد، پرداخت به موقع تلقی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]پرداخت قبل از نیمه شب در موعد مقرر پرداخت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The application can automatically calculate the next due date.
[ترجمه گوگل]برنامه می تواند به طور خودکار تاریخ سررسید بعدی را محاسبه کند
[ترجمه ترگمان]این برنامه می تواند به طور خودکار تاریخ آینده بعدی را محاسبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Please activate your Shenzhouxing Spring Card before the due date.
[ترجمه گوگل]لطفاً قبل از موعد مقرر کارت Shenzhouxing Spring خود را فعال کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا قبل از موعد مقرر کارت بهار Shenzhouxing را فعال کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But don't forget to return them by the due date.
[ترجمه گوگل]اما فراموش نکنید که آنها را در تاریخ مقرر برگردانید
[ترجمه ترگمان]اما فراموش نکنید که آن ها را با قرار ملاقات عوض کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. B. Request extension of the project due date.
[ترجمه گوگل]ب- درخواست تمدید سررسید پروژه
[ترجمه ترگمان]ب درخواست تمدید درخواست پروژه به موقع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موعد مقرر (اسم)
due date

سر رسید (اسم)
maturity, due date, usance

تخصصی

[صنعت] مدت زمان اجرای پروژه
[حقوق] سررسید، تاریخ تأدیه، موعد
[ریاضیات] تاریخ سررسید، سررسید

انگلیسی به انگلیسی

• date upon which someone or something is expected or scheduled to arrive (often referring to the date a baby is supposed to be born); date upon which the payment on a debt is due; date when something must be turned in

پیشنهاد کاربران

وقت زایمان
زمان برنامه ریزی شده برای بدنیا آمدن فرزند
تاریخ تولد
اجل
تاریخ وضع حمل ، تاریخ به دنیا اومدن نوزاد ، سررسید
سررسید ( مالی )
به معنی تاریخ تحویل ( مثل خرید اینترنتی یا بسته پستی ) هم هست.
The package didn't arrive on a due date
a date when something is supposed to be completely pay or done
موعد مقرر
همون تاریخ ددلاین
تاریخ ددلاین، موعد مقرر؛تاریخ اتمام کار
تاریخ زایمان، سر رسید
دوران جنینی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس