due

/ˈduː//djuː/

معنی: بدهی، حق، ذمه، موعد پرداخت، پرداختنی، حقوق، ناشی از، قابل پرداخت، سر رسد، مقتضی
معانی دیگر: سررسید، در خور، مناسب، به اندازه ی نیاز، کافی، بسنده، (ورود و خروج و انجام کار و غیره - معمولا با: be) آمدن، رفتن، شدن (و غیره)، به سوی، (درست) درجهت، (امور غیرمالی مانند افتخار و سهم در انجام کار و غیره) سپاسگزاری، افتخار، سرفرازی، (جمع) وجوه، حق عضویت، هزینه (و مالیات و غیره)، عوار­

جمله های نمونه

1. due care
توجه لازم

2. due to a change in the political climate
به خاطر دگرگونی جو سیاسی

3. due to a shortage of rain the soil is bone-dry
در اثر بی بارانی زمین کاملا خشک شده است.

4. due to a storm, airplanes were grounded
به خاطر توفان پرواز هواپیماها متوقف شد.

5. due to adverse weather conditions. . .
به واسطه ی شرایط جوی نامساعد. . .

6. due to age, he is no longer employable
به خاطر (بالا بودن) سن دیگر قابل استخدام نیست.

7. due to ameh's death, our trip was postponed
به واسطه ی فوت عمه سفر ما عقب افتاد.

8. due to an insufficiency of funds
به خاطر نابسندگی وجوه (بودجه)

9. due to changing circumstances
به خاطر تغییر وضع

10. due to engine failure
بخاطر از کار افتادن موتور

11. due to heavy traffic during norooz holidays
به خاطر رفت و آمد سنگین تعطیلات نوروز

12. due to his obvious lunacy, they decided not to try him
به خاطر دیوانگی آشکارش از محاکمه ی او صرف نظر کردند.

13. due to human error and not because of machine malfunction
بخاطر لغزش انسان و نه به واسطه ی بد کار کردن ماشین

14. due to insufficient funds, my check bounced
به خاطر نبودن وجه کافی در حساب چکم واخواست شد (برگشت خورد).

15. due to lack of exercise, his english has become rusty
انگلیسی او در اثر تمرین کم ضعیف شده است.

16. due to the overuse of soap
به علت کاربرد بیش از حد صابون

17. due west
در جهت غرب،در سوی باختر

18. due date
موعد،تاریخ مقرر

19. due to
به واسطه ی،به دلیل،به خاطر

20. death due to unknown causes
مرگ به علل نامعلوم

21. deaths due to the earthquake
تلفات ناشی از زلزله

22. errors due to oversight
اشتباهات ناشی از بی توجهی

23. in due time
در وقت مناسب

24. losses due to theft at clothing stores
زیان های ناشی از سرقت در فروشگاه های لباس

25. balance due
جمع حساب بدهکار تراز،بدهی

26. in due course
به موقع خود،به هنگام خود،به نوبه ی خود

27. in due course
در موقع مقتضی،سرموعد،در هنگام شایسته

28. an ommission due to oversight
از قلم افتادگی به خاطر کم حواسی

29. heat loss due to faulty insulation
هدر رفتن حرارت به واسطه ی عایق بندی نادرست

30. is success due to nurture or to nature?
آیا موفقیت مربوط به عوامل محیطی یا عوامل موروثی است ؟

31. the amounts due to the bank
مبالغ قابل پرداخت به بانک

32. vocal disfunctions due to throat infection
اختلالات آوایی در اثر عفونت گلو

33. with all due respect
با کمال احترام

34. his dismissal was due to his want of three points
اخراج او به خاطر این بود که سه امتیاز کم داشت.

35. his illness was due to overwork
بیماری او به خاطر کار زیاد بود

36. the lighthouse bears due east
برج فانوس دریایی در سمت خاور قرار دارد.

37. the plane is due at 6 p. m.
هواپیما ساعت شش بعدازظهر می رسد.

38. the rent is due the first of each month and there is no more than a ten-day grace period, i. e. if it is not paid by the tenth, eviction orders will be issued
موعد پرداخت کرایه اول هر ماه است و مهلت تاخیر ده روز بیشتر نیست،یعنی اگر تا دهم ماه پرداخت نشود دستور تخلیه صادر خواهد شد.

39. the rent is due today
موعد پرداخت کرایه امروز است.

40. the train is due to leave any minute
قرار است ترن تا چند لحظه ی دیگر حرکت کند.

41. the war was due more to misunderstanding than to conflicts of interest
جنگ بیشتر به علت سوتفاهم بود تا تضاد منافع

42. become (or fall) due
به موعد رسیدن (طبق قرار قبلی یا قرارداد)،به سر رسید رسیدن

43. give someone his due
از کسی قدردانی کردن،خدمات کسی را تقدیر کردن (ارج نهادن)

44. give a man his due
سپاسگزاری لازم را از کسی کردن،قدرشناسی کردن

45. his failures were not due to misfortune but to his own mistakes
ناکامی های او از بدبیاری نبود بلکه از اشتباهات خودش ناشی می شد.

46. my history paper is due next week
هفته آینده پروژه ی تاریخ را باید تحویل دهم.

47. that project was scrubbed due to a lack of money
به خاطر کم بودن پول از آن صرف نظر شد.

48. the mission was aborted due to bad weather
در اثر هوای نامساعد،ماموریت لغو شد.

49. the next installment is due on the first of the month
سررسید قسط بعدی اول ماه است.

50. the rent will fall due every two weeks
موعد پرداخت کرایه هر دو هفته یک بار است.

51. give the devil his due
پاداش کار خوب همه حتی شیطان را باید داد،حتی حق شیطان را هم نباید پایمال کرد

52. pay the piper his due
باید اجر زحمات دیگران را بدهی،قدرشناس باش

53. he lost the pistol match due to a jam during the rapid fire
به واسطه ی گیر کردن تپانچه هنگام تیراندازی سریع،مسابقه را باخت.

54. his misdeeds have met their due reward
اعمال بد او سزای خود را دریافت کرده اند.

55. his expulsion from the university was due to bad grades, not political activities
اخراج او از دانشگاه به خاطر نمرات بد بوده نه فعالیت های سیاسی.

56. the high price of candy is due to the sugar drought
گرانی آب نبات به خاطر نایابی شکر است.

57. they assessed the amount of taxes due
مبلغ مالیات قابل پرداخت را برآورد کردند.

58. i don't think my project was given due attention
فکر می کنم که طرح من مورد توجه کافی قرار نگرفت.

59. my quarrel with the critics was partly due to their materialism
ستیز من با هنرسنجان تا اندازه ای مربوط به ماده گرایی آنها بود.

60. the body was laid to rest with due military ceremonies
جسد را طی مراسم نظامی شایسته به خاک سپردند.

61. the eminence of new york is primarily due to natural advantages
برتری نیویورک در درجه ی اول مدیون موهبت های طبیعی می باشد.

62. the value of the book is mostly due to the late dr. ghani's comments
ارزش آن کتاب بیشتر به خاطر حواشی مرحوم دکتر غنی است.

63. to waive a portion of the taxes due
بخشی از مالیات های قابل پرداخت را بخشودن

64. an assuming friend is one who expects more than his due
دوست پرمدعا کسی است که بیش از حد خود طلب می کند.

مترادف ها

بدهی (اسم)
debt, liability, due, debit

حق (اسم)
right, title, due, law

ذمه (اسم)
due, obligation

موعد پرداخت (اسم)
due, pay day

پرداختنی (اسم)
due, solvency

حقوق (اسم)
emolument, due, pension, law, salary, stipend

ناشی از (صفت)
due

قابل پرداخت (صفت)
due, liable, solvable, solvent, payable, exigible

سر رسد (صفت)
due

مقتضی (صفت)
appropriate, fit, suitable, material, meet, just, advisable, due, expedient, exigible

تخصصی

[صنعت] مقتضی، مقرر، موعد پرداخت، ناشی از
[حقوق] بدهی، مقتضی، لازم، مقرر، لازم التأدیه، قابل پرداخت، موعد رسیده
[ریاضیات] در جهت، به سمت، درست، مقتضی، کاملا، طلب، بدهی، حق، قابل پرداخت

انگلیسی به انگلیسی

• something which is owed to a person; something which legally or rightfully belongs to an individual; payment, fee
owed, payable; right; fitting, suitable; adequate; should arrive at a specific time; scheduled to give birth
if an event or situation is due to something else, it happens or exists as a result of it.
if something is due at a particular time, it is expected to happen or to arrive at that time.
if you say that something will happen in due course, you mean that it will happen eventually, when the time is right; a formal expression.
dues are sums of money that you pay regularly to an organization that you belong to.
if some money is due to you, you have a right to it.
if you give something due consideration, you give it the consideration it deserves.
you use due to talk about exact compass directions. for example, due north means exactly to the north of where you are.

پیشنهاد کاربران

Be due یعنی یه چیزی در راه است و قرار که برسه
موعد, زمان مورد انتظار. . ( میتواند مربوط به تولد بچه، قرار ملاقات، آمدن اتوبوس بعدی، پرداخت و غیره باشد
Due to : به دلیلِ. . .
تولد
Her baby's due any day now and ted just walked out on her
بچه همین روزها به دنیا میاد و تد ولش کرده رفته.
سلام خدمت عزیزان و اساتید،
واژه زیبا و در عین سخت due را مرور می کنیم، به نقل از کمبریج،
۱ - قرار بود که. . .
انتظار می رفت که. . .
در جمله انگلیسی در نقش صفت است و لی در معادل فارسی اش، به معنای قرار بود که. . . ، انتظار می رود که. . . . ، ظاهر می شود که باعث سردرگمی زبان آموزان می شود،
...
[مشاهده متن کامل]

?What time is the next bus due
اتوبوس بعدی کی قرار بیاد؟
The package is due to arrive tomorrow
بسته پستی فردا قراره برسه
۲ - in due course
به وقتش
در وقت خودش،
در وقت مناسب
You will receive notification of the result in due course
نتایج رو به وقتش دریافت خواهی کرد.
۳ - due to something
به دلیل
ناشی از
A lot of unhappiness is due to boredom
خیلی از ناراحتی ها ناشی از خستگی است.
۴ - باید پرداخت شود
The rent is due ( should be paid ) at the end of the month.
اجاره سر ماه باید پرداخت شود.
۵ - due to someone
بدهکار محبت کسی بودن
مدیون کسی بودن
Our thanks are due to everyone who gave so generously
تشکر مان را به کسانی که سخاوتمندانه کمک نمودند، بدهکاریم.
۶ - I will due
طلبکارم
After 3 years employment, I'll be due 3 weeks vacation.
سه سال بعد از استخدام سه هفته مرخصی طلبکارم.
۷ - be due for something
- حقشه، حقمه و. .
مستحق چیزی بودن، یعنی وقتش رسیده
I'm due for a promotion soon.
یک درجه ارتقا حقمه ( وقتشه که ارتقا یابم ) .
۸ - to give due
وقتی با کسی خوب نیستی ولی در توصیفش نمیخای بی انصافی کن , می نویسی to give him/her/their due به معنی:
ازحق نگذریم
انصافا
خدا وکیلی
He failed again , but to give him his due, he did try hard.
دوباره رد شد ولی انصافا سخت کار کرد.
۸ - dues
حق عضویت

Due, in part, to
You can use it to introduce a factor that is contributing to a situation or outcome
وقتی می خواهیم بگوییم که عاملی در ایجاد یک موقعیت یا نتیجه دخیل بوده.
تقریبا همون due to خودمونه
...
[مشاهده متن کامل]

Her success is due in part to her hard work and
dedication. "
موفقیت او به واسطه ی سخت کوشی و از خودگذشتگی اش بود.
Since 2007, the number of incidents has fallen by 63 percent, due in part to better policing
از سال2007، تعدا سوانح به واسطه ی خدمات انتظامی بهتر، 63 درصد کاهش یافته است.

موعد پرداخت/مقرر، سررسید، ضرب الاجل، مهلت
Due=deadline
قرار
بدهی
مثال: The rent is due at the end of the month.
اجاره در پایان ماه بدهی است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
در بعضی قسمت ها ممکنه به معنی مهلت یا وقت یا زمان هم باشد .
به سوی، به سمتِ.
بدون to استفاده میشه.
مثال : due south به سوی جنوب
When is it due? تا کی وقت داره؟
People who cannot comfortably walk due to age.
بدلیل، بخاطر
مقایسه دو کلمه DUE و OWEدو کلمه ای که به معنی بدهکار بودنه
این یکی از اون ندونستن هاست که ممکنه یکم گیجتون کنه، اما خیلی خوبه که درموردش صحبت کنیم.
خب، "owe" و "due" در واقع معانی مشابهی دارن اما در زمان و مفهوم متفاوتی به کار می رن. بگذارید شما رو از A تا Z راهنمایی کنم!
...
[مشاهده متن کامل]

Owe ( بدهکار بودن )
اولاً بیاین به معنی "owe" نگاهی بیندازیم. وقتی شما به چیزی یا کسی بدهکارید، به دلیل اینکه یک مبلغ پول یا یک خدمت مشخص را به آنها بدهکارید، "owe" رو به کار میبرید.
مثلاً شما ممکنه به دوستتون یا به بانک پول بدهکار باشید. هر جا که بدهکار بودن و یا مالک بودن چیزی به کسی یا چیزی رو بخواهید بیان کنید، احتمالاً از "owe" استفاده میکنید. مثال:
- من به تأخیر افتادم و به تو بدهکارم. ( I owe you for being late. )
Due ( سررسید )
حالا بیاین "due" رو بررسی کنیم. وقتی می گیم چیزی "due" است، به این معنیه که زمانی مشخصی برای آن تعیین شده و باید تا آن زمان پرداخت یا انجام بشه. "Due" به معنای مقرر شده یا بدهی قراردادی است.
مثلاً اگر یک قسط وام یا قبض برق "due" باشد، به این معنی است که باید در زمانی خاص پرداخت شود.
در مقایسه با "owe"، "due" به معنای زمانی مشخص است که یک پرداختی یا بدهی باید انجام بشه، در حالیکه "owe" به معنای بدهکار وجود داشتن به کسی یا چیزی است.
بنابراین برای خلاصه کردن، اصطلاح "owe" بهبود این اطمینان را می دهد که شما بدهکار به کسی هستید، در حالیکه "due" مشخص می کند که چه زمانی یک پرداخت یا بدهی واجد انجام است.
مثال:
- اجارهٔ منزل هر ماه تا پایان ماه "due" است. ( The rent for the house is "due" at the end of each month. )
منبع CHAT GPT4. 00

درخواست: لطفاً یکی بگه due به معنی به دلیل یا به خاطر noun هست یاverb
اگر بشه فایل صوتی جهت شرح توصیف یک واژه ضبط بشه برای درک بهتر دانشجو مفیدتره
[adj]
1 ) expected to happen, arrive, etc. at a particular time
💠 What time is the next bus due?
💠 Their first baby is due in January.
💠 The spokesperson said this initiative had shown some “first tangible results” and a “priority list of sanctioned battlefield goods” had been drawn up “to which businesses should apply particular due diligence and which third countries must not export to Russia
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) owed as a debt or as a right
💠 The rent is due ( = should be paid ) at the end of the month.
💠 He was found to have been driving without due ( = the necessary ) care and attention.
3 ) if you are due something, it is owed to you as a right
💠 After 3 years employment, I'll be due 3 weeks vacation.
4 ) if someone is due to do something, they are expected to do it or going to do it
💠 He had been due to become technical director, but the company was taken over.
5 ) [ not gradable ]
according to the usual custom or the correct process
💠 Phillips took due note of the key statistics.
💠 In due course the business became a real money maker.
6 ) FINANCE, ACCOUNTING
an amount that is due on a particular date has to be paid on that date
💠 become/come/fall due
A �110m interest payment to bondholders falls due on March 25.
💠 due on/by sth
More than $2. 15 billion of its outstanding loans are due by the end of this year.
💠 The loan carries an interest rate of 7. 625% per annum and is due and payable on January 31.
[noun]
1 ) one's right; what is owed to one.
💠 "he thought it was his due"
2 ) an obligatory payment; a fee.
💠 "he had paid trade union dues for years"
[adv]
1 ) in a direction that is straight towards the north, south, east, or west
💠 From here, you go due east until you get to the Interstate.
2 ) ( of north, south, east, or west ) exactly, straight
💠 They headed due north.
3 ) ( with reference to a point of the compass ) exactly; directly.
SYN: directly - straight - exactly
💠 "we'll head due south again on the same road"

The game was cancelled by officials due to the adverse weather conditions
معنی : بخاطر
منتظر رسیدن وسیله نقلیه
تو یه مثال بعنوان[[ دقیق]] ترجمه شده بود.
شبنم زدن
حق
مثل due copyright که میشه حق کپی رایت
Tell me, when are you due?
بهم بگو کی وقتشه؟
بهم بگو کی وقت زایمانته؟
سرپرداخت
اول پرداخت
پرداختی اول موعد
سررسید ابتدای دوره
حدوداً
She’s pregnant and the baby’s due in April.
I’m due at his office at 4. 30.
زاییدن
معنی =ناشی از . . . . . . or به خاطر . . . . .
Or به دلیل. . . . . . .
زمان مقرر
When it is due
وقتی که لازم باشد
آمدن؛ از راه رسیدن
مثال :
example :
some people believed that much of modern human depression is due to loss of contact with nature
برخی بر این باورند که بیشتر افسردگی انسان امروزی به خاطر عدم توجه او به طبیعت است
به سمته
به دنیا امدن_ متولد شدن
When's the baby due ?
بچه کی به دنیا میاد
لازم, واجب
تا اندازه ای
caused by something
بخاطر، بعلت، بخاطر اینکه
بعلت، ناشی از، بخاطر، بخاطر اینکه
با توجه به، چون، بخاطر اینکه، چون که، به دلیل، به دلیل این که
Due date
زمان حدودی وتخمینی زایمان
Duo delivery
زمان تخمینی یا حدودی زایمان

1.
expected
required
awaited
anticipated
scheduled for
2.
proper
suitable
adequate
sufficient
enough
satisfactory
ناشی از . . .
arise from
?When are you due. بچه ات کی بدنیا میار
به 4 معنا:
قراره:The next meeting is due to be held in three months' time.
موعد:?What time is the next bus due
لازم الپرداخت:The rent is due ( = should be paid ) at the end of the month.
...
[مشاهده متن کامل]

محق، لازمه:He was found to have been driving without due ( = the necessary ) care and attention.

در بعضی از جملات معن{ به دلیل} را هم می دهد
With all due respect

با کمال احترام .
با نهایت احترامی که برای شما قائلم
duo ( to do sth ) :
برنامه داشتن ( برای یه کاری )

Be due: انتظار می رود، موعدش است
Due: حق، متعلق

Acceptable and able to be used
دقیقه ۹۰
don't do everything right before it's due
همه کارها رو قبل دقیقه ۹۰ انجام نده
معنی موانع در درس آزمون سازی
به علت، برای انجام sth
arranged or expected
بخاطر , , ,
چون
باتوجه
Experience happen or arrived
( Word skills intermediate )
انتظار داشتن
expected to arrive or happen
1 - his new book is due to be published next year
کتاب جدیدش ( قراره ) که سال بعد منتشر بشه
2 - حق دیگران چه مادی چ معنوی
3 - مناسب، مقتضی، شایسته ( appropriate )
in due course به وقتش، در زمان مناسب
with all due respect با کمال احترام
به جهت . . . ، به دلیل
موعد، مقرر
در بعضی جملات ب معنای "به دلیل. . . "هم هست
مقرر ( دریک برهه زمانی ) - زمان یا موعد پرداخت - مقتضی
پرداختنی
موعد زمان تحویل دادن یه چیزی
۱. در اثر
۲. موعد سررسید
۳. طلب یا حق کسی
۴. مقتضی، شایسته
ناشی از
expected to arrive
( due ( to do sth :
انتظار داشتن ، چشم داشتن
موقع پرداخت
وظیفه
به موقع
ناشی بودن از چیزی
بدهی
بدهی. طلب
برنامه ریزى شده که ، انتظار میرود که
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٨)

بپرس