dubiety

/djuːˈbaɪəti//djuːˈbaɪəti/

معنی: شک، تردید
معانی دیگر: چیز نامعلوم، مورد تردید، دودلی (doubtfulness هم می گویند)، فریب

جمله های نمونه

1. But if diminutive of dubiety of coronary heart disease moves electrocardiogram test result is positive, the possibility with its electropositive holiday is larger.
[ترجمه گوگل]اما اگر کم‌کم دوبی بودن بیماری عروق کرونر قلب حرکت کند، نتیجه آزمایش الکتروکاردیوگرام مثبت باشد، احتمال تعطیلات الکتروپوزیتیو آن بیشتر است
[ترجمه ترگمان]اما اگر اندک of از بیماری های قلبی عروقی نتیجه آزمون الکتروکاردیوگرام را انجام دهد، احتمال این که تعطیلات electropositive بزرگ تر باشد، بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. On this point there can be no dubiety.
[ترجمه گوگل]در این مورد هیچ شبهه ای وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در این مورد هیچ dubiety وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The most effective precautions against professional risks are to acquire and apply the concepts of professional prudence and dubiety to enhance the awareness of accountability.
[ترجمه گوگل]مؤثرترین اقدامات احتیاطی در برابر خطرات حرفه ای، کسب و به کارگیری مفاهیم احتیاط حرفه ای و دوگانگی برای افزایش آگاهی از مسئولیت پذیری است
[ترجمه ترگمان]موثرترین اقدامات احتیاطی در برابر خطرات حرفه ای، به دست آوردن و اعمال مفاهیم دوراندیشی حرفه ای و dubiety برای افزایش آگاهی از پاسخگویی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Isabella wanted the nation's spiritual life to be as free from dubiety as its legal system.
[ترجمه گوگل]ایزابلا می خواست که زندگی معنوی ملت به همان اندازه که نظام حقوقی آن عاری از دوگانگی باشد
[ترجمه ترگمان]ایزابلا می خواست که زندگی معنوی ملت از dubiety به عنوان سیستم قانونی آن آزاد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And then the proud and smirking Poet and Maker falls ten thousand feet ito dubiety.
[ترجمه گوگل]و سپس شاعر و سازنده مغرور و پوزخند ده هزار پا به دوبی می افتد
[ترجمه ترگمان]و سپس شاعر مغرور و پوزخند مغرورانه به سن ۱۰ هزار پا پاس داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And then the proud and smirking Poet and Maker falls ten thousand feet into dubiety .
[ترجمه گوگل]و سپس شاعر و سازنده مغرور و پوزخند ده هزار پایی به ابهام می افتد
[ترجمه ترگمان]و سپس شاعر مغرور و مغرورانه ده هزار پا به سوی dubiety سقوط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شک (اسم)
doubt, uncertainty, skepticism, dubiety, self-doubt

تردید (اسم)
wavering, hesitance, indecision, doubt, hesitancy, uncertainty, vibration, query, suspicion, skepticism, dubiety, shilly-shally, irresolution, qualm, scruple, vibratility

انگلیسی به انگلیسی

• hesitation, doubt, uncertainty

پیشنهاد کاربران

بپرس