drunkenness

/ˈdrəŋkənnəs//ˈdrʌŋkənnəs/

معنی: مستی، نشئه
معانی دیگر: مستی

جمله های نمونه

1. his drunkenness ruined our party
بدمستی او مهمانی ما را خراب کرد.

2. the driver's obvious drunkenness filled me with foreboding
مستی آشکار راننده مرا غرق در دلواپسی کرد.

3. he led a life of debauchery and drunkenness
او عمر خود را صرف شهوت رانی و بدمستی کرد.

4. he criticised my behavior and i countered by referring to his bouts of drunkenness
او از رفتار من انتقاد کرد و من هم با اشاره به بدمستی های او تلافی کردم.

5. The besetting sin of 18th-century urban Britain was drunkenness.
[ترجمه گوگل]گناه بزرگ بریتانیای شهری قرن هجدهم، مستی بود
[ترجمه ترگمان]گناه besetting که در قرن ۱۸ میلادی رخ داد مستی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What soberness conceals, drunkenness reveals.
[ترجمه گوگل]آنچه هوشیاری نهفته دارد، مستی آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]چیزی که soberness پنهان می کند، مستی آشکار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Drunkenness reveals what soberness conceals.
[ترجمه گوگل]مستی آنچه را که هوشیاری پنهان می کند آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]مستی آنچه را که soberness پنهان می کند نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His lapse into drunkenness followed a long run of bad luck.
[ترجمه گوگل]فقدان مستی او به دنبال یک دوره طولانی بدشانسی بود
[ترجمه ترگمان]پس از آن که مستی او را در مستی دید، از بخت بد بخت و اقبال بلند گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was convicted of drunkenness and vagrancy.
[ترجمه گوگل]او به مستی و ولگردی محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر مستی و ولگردی محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One of the workmen was sacked for drunkenness.
[ترجمه گوگل]یکی از کارگران به دلیل مستی اخراج شد
[ترجمه ترگمان]یکی از کارگران به خاطر مستی اخراج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Drunkenness at work was sufficient grounds for instant dismissal.
[ترجمه گوگل]مستی در محل کار دلیل کافی برای اخراج فوری بود
[ترجمه ترگمان]مستی در محل کار دلایل کافی برای اخراج فوری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The law defines drunkenness as a certain percentage of alcohol in the blood.
[ترجمه گوگل]قانون مستی را به عنوان درصد معینی از الکل در خون تعریف می کند
[ترجمه ترگمان]این قانون مستی را به عنوان درصد معینی از الکل در خون تعریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. English soccer fans are notorious for their drunkenness.
[ترجمه گوگل]طرفداران فوتبال انگلیسی به دلیل مستی بدنام هستند
[ترجمه ترگمان]هواداران فوتبال انگلیسی به خاطر مستی شان بدنام هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Romans believed the amethyst prevented drunkenness and used to drink out of goblets studded with these purple gems.
[ترجمه گوگل]رومی‌ها معتقد بودند که آمتیست از مستی جلوگیری می‌کند و از جام‌هایی می‌نوشیدند که با این سنگ‌های بنفش پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]رومیان بر این باور بودند که the کوهی از مستی جلوگیری کرده است و برای نوشیدن جام studded از این سنگ های ارغوانی استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مستی (اسم)
intoxication, bun, drunkenness, inebriation, drunken state, kaif, inebriety, tipsiness

نشئه (اسم)
trance, drunkenness, kef

انگلیسی به انگلیسی

• inebriety, intoxication, drunken state
drunkenness is the habit of being frequently drunk.

پیشنهاد کاربران

باده گساری، عرق خوری [از فرهنگ پویا]
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : drunkenness / drunk
✅️ صفت ( adjective ) : drunken / drunk
✅️ قید ( adverb ) : drunkenly
مستی به وسیله الکل

بپرس