drunk

/ˈdrəŋk//drʌŋk/

معنی: میگسار، دوران مستی، معتاد به شراب، مست، خنگ، خورده، سرمست، مخمور، لول، نشئه شده
معانی دیگر: پاتیل، گلست، طافح، تحت تاثیر احساسات، سرخوش، آدم مست، دایم الخمر، الکلی، میخواره، عرق خور، اسم مفعول و زمان گذشته ی قدیمی فعل: drink، (عامیانه) رجوع شود به: drunken، (خودمانی) میگساری، عیاشی و می نوشی، میخواری، خیس، مستی

جمله های نمونه

1. drunk driving is a serious offense
رانندگی هنگام مستی یک تخلف جدی است.

2. drunk with victory
سرمست پیروزی

3. dead drunk
خرمست،سیاه مست

4. he got drunk and waffled for hours
او مست کرد و ساعت ها به یاوه گویی پرداخت.

5. he is drunk
او مست است.

6. they got drunk and decided to crash the wedding reception
مست کردند و تصمیم گرفتند دزدکی به جشن عروسی راه یابند.

7. he was obnixiously drunk
او به طور منزجر کننده ای مست کرده بود.

8. he was so drunk that he wasn't aware of where he was
آنقدر مست بود که نمی دانست کجاست.

9. he went home drunk and his wife threw a tantrum
مست به خانه رفت و زنش سخت آتشی شد.

10. i saw a drunk
مستی را دیدم.

11. quit of sorrow, drunk with joy
از غم آزاد،سرمست و شاد

12. they got him drunk and pried all the information out of him
او را مست کردند و همه ی اطلاعات را از او در کشیدند.

13. his father is a drunk
پدرش عرق خور است.

14. he was arrested for being drunk and molesting a woman
او را به خاطر مستی و دست یازی به یک زن توقیف کردند.

15. he had the appearance of a drunk
او ظاهر مست ها را داشت.

16. he had two drinks and became drunk
دو تا مشروب خورد و مست کرد.

17. he drank so much that he became drunk
او آنقدر نوشید که مست شد.

18. please disregard what he says, he is drunk
لطفا به حرف هایش اعتنا نکنید،او مست است.

19. last night he went on such a binge that he is still drunk
دیشب آن قدر (در میخواری) زیاده روی کرد که هنوز هم مست است.

20. 'You're drunk,' she said bluntly.
[ترجمه گوگل]او با صراحت گفت: تو مستی
[ترجمه ترگمان]او بی پرده گفت: تو مستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He felt elated and mildly drunk.
[ترجمه گوگل]او احساس شادی و مستی ملایم می کرد
[ترجمه ترگمان]احساس شادی می کرد و کمی مست به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He was accused of operating the vessel while drunk.
[ترجمه گوگل]او متهم شد که کشتی را در حالت مستی اداره می کرد
[ترجمه ترگمان]او متهم به کار در این کشتی در هنگام مستی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He was drunk at the end of the party.
[ترجمه گوگل]او در پایان مهمانی مست بود
[ترجمه ترگمان]در پایان جشن، مست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. David would get drunk and I would have to take him home and put him to bed.
[ترجمه گوگل]دیوید مست می شد و من باید او را به خانه می بردم و می خواباندم
[ترجمه ترگمان]دیوید مست می کرد و من مجبور می شدم او را به خانه می بردم و او را به بس تر می بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She seemed totally unaffected by what she'd drunk.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او کاملاً تحت تأثیر چیزی که نوشیده بود، قرار نگرفت
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید کاملا تحت تاثیر چیزی قرار گرفته بود که او مست کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. There were a lot of drunk drivers on the roads on Saturday nights.
[ترجمه گوگل]شنبه شب ها راننده های مست زیادی در جاده ها بودند
[ترجمه ترگمان]شب های شنبه کلی رانندگان مست در جاده ها بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The guest got very drunk so they bundled him into a taxi and sent him home.
[ترجمه گوگل]مهمان بسیار مست شد و او را سوار تاکسی کردند و به خانه فرستادند
[ترجمه ترگمان]مهمان بسیار مست شد و او را در تاکسی نشاندند و او را به خانه فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میگسار (اسم)
lush, sod, bacchant, drunk, bibber, soak, toper

دوران مستی (اسم)
drunk

معتاد به شراب (اسم)
drunk, wino

مست (صفت)
loaded, drunk, boozy, drunken, intoxicated, plastered, groggy, tipsy, instable, languorous, soused

خنگ (صفت)
dense, drunk, stupid, white, drunken

خورده (صفت)
drunk, eaten

سرمست (صفت)
merry, gay, drunk, slaphappy, cock-a-hoop

مخمور (صفت)
drunk

لول (صفت)
tight, drunk, tipsy, nappy

نشئه شده (صفت)
drunk, ecstatic

انگلیسی به انگلیسی

• alcoholic, one who is addicted to alcoholic drinks
intoxicated by alcohol
drunk is the past participle of drink.
if someone is drunk, they have drunk so much alcohol that they cannot speak clearly or behave sensibly.
a drunk is someone who is drunk or who often gets drunk.

پیشنهاد کاربران

over the bay
drunk US, 1787
• — John Gould, Maine Lingo, p. 8, 1975
alkyed adjective
drunk US, 1970
• It was big, loud and rough and there must have been a dozen cops
getting alkyed. — Red Rudensky, The Gonif, p. 88, 1970
نشوان. [ ن َش ْ ] ( ع ص ) مست. ( از منتهی الارب ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( از معجم متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) . سکران. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ) . نشیان. ( معجم متن اللغة ) ( آنندراج ) . و تأنیث آن نشوی است. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ) .
Loaded* = DRUNK [not before noun] American English informal very drunk
toasted
in liquor
well - oiled
the worse for wear
the worse for drink
hog - whimpering
( orig. US ) extremely drunk
( می آلوده ) می آلوده. [ م َ / م ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آلوده به می. که به شراب آلوده باشد. آنچه به باده آلوده باشد :
می آلوده دستار و پیراهنش
گروهی سگان حلقه پیرامنش.
سعدی ( بوستان ) .
|| کنایه است از شرابخوار و مخمور. می زده. مست :
...
[مشاهده متن کامل]

می آلوده ای راه مسجد گرفت.
سعدی.
- می آلوده کردن ؛ کنایه است از بسیار سرخ کردن. ( آنندراج ) .

oiled ( up ) ( adj. )
( orig. US ) drunk
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : drunkenness / drunk
✅️ صفت ( adjective ) : drunken / drunk
✅️ قید ( adverb ) : drunkenly
ass on backwards
drunk
looped
مَستیدن = مست شدن.
م. ث : من به این راحتی ها نمی مستم.
مَستاندن = کسی را مست کردن.
م. ث :
این شرابه واقعا آدم رو می مستونه .
مست و پاتیل
=blotto
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس