drub

/ˈdrəb//drʌb/

معنی: زدن، چوب زدن، کتک زدن، شکست دادن
معانی دیگر: (مسابقه و غیره) شکست جانانه دادن، (با چوب دستی یا ترکه) زدن، چوبکاری کردن، (طبل و دنبک و غیره) زدن، ضرب گرفتن

جمله های نمونه

1. The theif was severely drubbed for stealing the car.
[ترجمه گوگل]این دزد به دلیل سرقت ماشین به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]The به شدت به خاطر دزدی اتومبیل drubbed شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The blood drubbed in her veins.
[ترجمه گوگل]خون در رگ هایش ریخته شد
[ترجمه ترگمان]The در رگ هایش جریان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The teacher drubbed those silly notions out of the student's head.
[ترجمه گوگل]معلم این تصورات احمقانه را از سر دانش آموز بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]معلم این تصورات احمقانه را از ذهن دانش آموز بیرون می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ireland gave England a drubbing at Twickenham.
[ترجمه گوگل]ایرلند انگلیس را در Twickenham شکست داد
[ترجمه ترگمان]ایرلند در Twickenham به انگلستان ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The play was drubbed by most critics.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه توسط اکثر منتقدان ساخته شد
[ترجمه ترگمان]این نمایشنامه توسط اکثر منتقدان مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nottingham Forest got/received/took a severe drubbing at the hands of Manchester United.
[ترجمه گوگل]ناتینگهام فارست به دست منچستریونایتد به شدت مورد حمله قرار گرفت/دریافت/دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]ناتینگهام فارست با ضربات شدید به دست منچستر یونایتد ضربه شدیدی خورد \/ دریافت \/ دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We gave them a drubbing in the match on Saturday.
[ترجمه گوگل]ما در مسابقه روز شنبه به آنها یک قلاب زدیم
[ترجمه ترگمان]ما در مسابقه روز شنبه ضربه ای به آن ها زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The black cat kept drubbing on the ground with its white paws.
[ترجمه گوگل]گربه سیاه مدام با پنجه های سفیدش روی زمین می کشید
[ترجمه ترگمان]گربه سیاه با پنجه هایش بر زمین تف می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He drubbed his opponent in the table tennis match.
[ترجمه گوگل]او در مسابقه تنیس روی میز حریف خود را کوبید
[ترجمه ترگمان]او حریف بازی تنیس را با چماق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. French grammar was drubbed into our heads.
[ترجمه گوگل]دستور زبان فرانسه در سر ما ریخته شد
[ترجمه ترگمان]کتاب دستور زبان فرانسه در سر ما چماق می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They'll get a drubbing in the local elections in May.
[ترجمه گوگل]آنها در انتخابات محلی در ماه مه به ستوه خواهند آمد
[ترجمه ترگمان]آن ها در ماه مه در انتخابات محلی با ضربات طبل مواجه خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Lions took a drubbing from the Eagles last night, losing 58-3
[ترجمه گوگل]شیرها شب گذشته از ایگلز شکست خوردند و با نتیجه 58 بر 3 شکست خوردند
[ترجمه ترگمان]شیرها در شب گذشته با شکست دادن ۵۸ - ۳ بر شکست تیم پیروز شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gramm's drubbing by Davis in the California primary has badly hurt his campaign.
[ترجمه گوگل]دزدی گرام توسط دیویس در انتخابات مقدماتی کالیفرنیا به شدت به مبارزات انتخاباتی او لطمه زد
[ترجمه ترگمان]ضربات Gramm توسط دیویس در مرکز کالیفرنیا به شدت به مبارزات او لطمه زده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After taking a drubbing in the 1987 stock market crash, Schwab looked to the booming mutual fund industry to revive earnings.
[ترجمه گوگل]شواب پس از شکست در سقوط بازار سهام در سال 1987، به صنعت پررونق صندوق های سرمایه گذاری مشترک برای احیای درآمد نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]پس از ضربه ای که در سقوط بازار سهام ۱۹۸۷ بر جای گذاشت، Schwab به صنعت سرمایه گذاری دوجانبه برای احیای درآمدها نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

چوب زدن (فعل)
switch, beat, bastinado, cudgel, drub, fustigate

کتک زدن (فعل)
smack, beat, clobber, thrash, drub, fustigate, bludgeon, mug, scutch

شکست دادن (فعل)
crush, smash, checkmate, floor, worst, drub, trounce, skunk, defeat, vanquish, outdo, smite

انگلیسی به انگلیسی

• beat up; defeat

پیشنهاد کاربران

بپرس