drowning


معنی: غرق

جمله های نمونه

1. drowning care in a perpetual carouse
با میگساری غم خود را فراموش کردن

2. the drowning man clutched at my arm
مردی که در حال غرق شدن بود به بازویم چسبید.

3. the drowning man was gesturing desperately with his hands
مردی که در حال غرق شدن بود از فرط استیصال با دست هایش علامت می داد.

4. the drowning man was thrashing helplessly
مرد در حال غرق شدن با بیچارگی دست و پا می زد.

5. he was drowning his sorrows in a bottle of wine
داشت غم های خود را در یک بطری شراب غرق می کرد.

6. i was drowning but david saved my life
داشتم خفه می شدم ولی دیوید جانم را نجات داد.

7. she is drowning in bliss
او غرق در شادکامی است.

8. the river overflowed, drowning several villages
رودخانه لبریز شد و چندین دهکده را غرق در آب کرد.

9. a hero who saved two children from drowning
قهرمانی که دو کودک را از غرق شدن رهانید.

10. the criminal redeemed himself by saving a drowning child
آن تبهکار با نجات دادن کودک مغروق خود را مقرب کرد.

11. when i was young i rescued a drowning child
جوان که بودم یک پسر در حال غرق شدن را نجات دادم.

12. i did my utmost to save him from drowning
حداکثر سعی خود را برای نجات او از غرق شدن کردم.

13. he received a lot of kudos for saving a drowning child
به خاطر نجات کودکی که در حال غرق شدن بود از او تجلیل زیادی به عمل آوردند.

14. the man who ventured his life to save a drowning child
مردی که برای نجات کودک مغروق جان خود را به خطر انداخت

15. All aboard were in grave peril of drowning.
[ترجمه گوگل]همه سرنشینان در خطر غرق شدن بودند
[ترجمه ترگمان]همه افراد کشتی در خطر غرق شدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He dived from the bridge and rescued the drowning child.
[ترجمه گوگل]او از روی پل شیرجه زد و کودک غرق شده را نجات داد
[ترجمه ترگمان]او از روی پل شیرجه زد و بچه غرق شدن را نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He rescued the boy from drowning at the cost of his own life.
[ترجمه گوگل]او به بهای جانش پسر را از غرق شدن نجات داد
[ترجمه ترگمان]او پسر را از غرق شدن در هزینه زندگی خودش نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The drowning man grasped at a branch.
[ترجمه گوگل]مرد غریق شاخه ای را گرفت
[ترجمه ترگمان]مرد غرق در حال غرق شدن شاخه درختی را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Thanks to you, I was saved from drowning.
[ترجمه گوگل]به لطف شما از غرق شدن نجات پیدا کردم
[ترجمه ترگمان] با تشکر از تو، از غرق شدن جون سالم به در بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He dived from the bridge to rescue the drowning child.
[ترجمه گوگل]او برای نجات کودک غرق شده از روی پل شیرجه زد
[ترجمه ترگمان]او از روی پل شیرجه زد تا بچه در حال غرق شدن را نجات دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غرق (اسم)
drowning, shipwreck

تخصصی

[زمین شناسی] غرق شدن غوطه وری سطح خشکی یا توپوگرافی زیر آب بوسیله افزایش سطح آب یا بوسیله غرق شدن یا فرونشست خشکی .

انگلیسی به انگلیسی

• immersing, submerging in a liquid; overflowing; overwhelming; sinking

پیشنهاد کاربران

شکست خوردن
drowning = death caused by being underwater and not being able to breathe, or a case when this happens
غرق شدگی، خفگی در آب
غوطه ور نمودن، غرقه کردن،

بپرس