1. drive ahead and i'll follow you
تو از جلو بران و من دنبالت می آیم.
2. drive carefully
با احتیاط برانید!
3. drive (or push) to the wall
(عامیانه) در تنگنا قرار دادن،عاجز و مستاصل کردن،در موقعیت بد قرار دادن
4. drive (or send) up the wall
(عامیانه) کاملا خشمگین کردن،(از شدت خشم یاآزردگی ) بی تاب کردن
5. drive a hard bargain
سخت معامله بودن،اهل چانه زنی و مقاومت بودن،به آسانی معامله نکردن
6. drive a hard bargain
خیلی چانه زدن،در معامله سخت گیری کردن،گذشت نشان ندادن
7. drive at
1- مقصود داشتن،منظور داشتن
8. drive away
فرار دادن،تا راندن،دورراندن
9. drive home
1- فهماندن 2- به هدف زدن
10. drive in
1- (به زور) به درون (چیزی) راندن (مثلا با ضربه ی چکش) 2- (بیس بال) درایو این
11. drive off
(حمله ی دشمن و غیره را) پس زدن،پس راندن
12. drive out
بیرون راندن،بیرون کردن،دور کردن
13. drive to distraction
دیوانه کردن،از خود بی خود کردن
14. drive to the dogs
بیچاره کردن یا شدن،تباه کردن،نابود کردن
15. don't drive so fast!
اینقدر تند نران !
16. our drive lasted two hours
سفر ما (با اتومبیل) دو ساعت طول کشید.
17. the drive shaft of an engine
میل گاردان،میله ی متحرک موتور
18. the drive through the mountains was very difficult
رانندگی در کوهستان بسیار سخت بود.
19. the drive to promote literacy
پیکار برای ترویج سوادآموزی
20. to drive a hole through metal
فلز را سوراخ کردن
21. to drive a nail home
میخ را درست و تا ته کوبیدن
22. to drive a wedge into a log with a hammer
با چکش گوه را به درون کنده راندن
23. to drive against the traffic
در جهت مخالف ترافیک راندن
24. to drive at a moderate rate
به سرعت متوسط رانندگی کردن
25. to drive at the speed of fifty kilometers per hour
با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت رانندگی کردن
26. to drive insane
دیوانه کردن
27. to drive out evil spirits
ارواح خبیثه را دور کردن
28. to drive with care
با دقت رانندگی کردن
29. to drive without a licence
بدون گواهینامه رانندگی کردن
30. let drive
1- زدن 2- هدف گیری کردن
31. a cattle drive
دسته ی گاو و احشام
32. a four-wheel drive jeep
جیپ دو دیفرانسیلی
33. a gear drive
رانشگر دنده ی اتومبیل
34. can you drive a car?
می توانی ماشین برانی ؟
35. in town drive with your dim lights
در شهر با نور پایین حرکت کن.
36. the disk drive reads data from the disk into the computer memory
دیسک ران اطلاعات رااز دیسک به حافظه ی کامپیوتر منتقل می کند.
37. the german drive in north africa
پیشروی آلمان ها در افریقای شمالی
38. you must drive with extreme caution
باید با کمال احتیاط رانندگی کنی.
39. he tried to drive the british from india
او کوشید انگلیسی ها را از هندوستان بیرون کند.
40. its enough to drive anyone to the dogs
کافی است که هرکسی را مستاصل کند.
41. it is dangerous to drive fast
تند راندن خطرناک است.
42. it is forbidden to drive on the shoulder of the road
رانندگی در کناره ی جاده قدغن است.
43. it is unsafe to drive fast
تند راندن خطرناک است
44. it's murder trying to drive to toopkhaneh square
رانندگی کردن تا میدان توپخانه کار طاقت فرسایی است.
45. he has a lot of drive
او خیلی پشتکار دارد.
46. i don't know how to drive a truck
من نمی توانم کامیون برانم.
47. it is not legal to drive without a license
رانندگی بدون گواهی نامه قانونی نیست.
48. niasar is only an hour's drive to the north
نیاسر فقط در فاصله یکساعته در شمال قرار دارد.
49. the social and economic conditions drive young people to addiction
وضع اجتماعی و سیاسی جوانان را به اعتیاد می کشاند.
50. she sweet-talked her father into letting her drive his car
با شیره مالی پدرش را راضی کرد که بگذارد ماشین او را براند.
51. the growth in demand is certain to drive up prices
رشد تقاضا حتما قیمت ها را بالا خواهد برد.
52. this car is a tough baby to drive
راندن این ماشین سخت است.
53. each cigaret that you smoke is a nail that you drive into your own coffin
هر سیگاری که می کشی میخی است که بر تابوت خود کوبیده ای.